انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر

مشخصات كتاب

سرشناسه : صديق اورعي، غلامرضا، 1336 -

عنوان و نام پديدآور : انديشه اجتماعي در روايات امر به معروف و نهي از منكر / غلامرضا صديق اورعي؛ تدوين محسن طوسي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 1386.

مشخصات ظاهري : 160 ص.: جدول، نمودار.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 141.

شابك : 15000 ريال : 978-964-493-277-9

يادداشت : پشت جلد به انگليسي:Qolamreza Seddiq awraie. Social thought in promotion of good and prevention of evil narration.

يادداشت : كتابنامه: ص. [153] - 156؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : اسلام و مسائل اجتماعي

موضوع : جامعه شناسي اسلامي

موضوع : امر به معروف و نهي و از منكر -- احاديث

شناسه افزوده : طوسي، محسن

شناسه افزوده : موسسه علمي - فرهنگي دارالحديث. سازمان چاپ و نشر

شناسه افزوده : موسسه علمي - فرهنگي دارالحديث. پژوهشكده علوم و معارف حديث

رده بندي كنگره : BP230/ص4الف8 1386

رده بندي ديويي : 297/483

شماره كتابشناسي ملي : 151467

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

مقدمه

مقدمهمناسبات بين دين و علوم اجتماعى يكى از مهمترين مباحث حال حاضر محافل علمى كشورمان است . اين كه ارتباط بين جامعه شناسى و دين چگونه است از مسائل بسيار مهم و اساسى مى باشد عده اى براى توضيح اين ارتباط به بيان جامعه شناسى دينى (اسلامى) پرداختند و براى حل اين مشكل بر آن شدند كه «بايد از دل دين مفاهيم عالى اجتماعى استخراج نمود و با گزاره هاى دين جامعه شناسى را پايه گذارى كرد» كه اين ديدگاه مورد گفتگوهاى فراوانى واقع شده است. (1) امّا عده اى هم براى تبيين اين مباحث راه متواضعانه ترى را پيش گرفته و به بررسى ارتباط مفاهيم دينى با گزاره هاى جامعه شناسى پرداخته اند. كه بر سر اين نظريه نزاعى نيست و ظاهراً زودتر به سرانجام خواهد رسيد از جمله كسانى كه به اين موضوع اهميّت داده اند جناب آقاى دكتر اورعى هستند كه معتقدند ، مى توان مفاهيم اجتماعى و دينى را مورد بررسى قرار داد به طورى كه هر دو ديدگاه را در نظر بگيريم . يعنى دست بردى به مفاهيم دينى نزنيم و از سوى ديگر جامعه شناسى را بر طبق ايده خويش معنا نكرده باشيم . البته ايشان نظريه خود را به شيوه منحصر به فردى در اين كتاب و مقالات متعددشان مطرح نموده اند.

.


1- . ر . ك : مناسبات جامعه شناسى و حديث ، ص 7 _ 10 .

ص: 6

روش كار

روش كاردر بررسى روايات شيوه ما اينگونه بوده است كه ابتدا احاديث مربوط به جامعه شناسى امر به معروف و نهى از منكر از كتب حديثى معتبر استخراج كرده (كه منبع اصلى و محور بحث ما در اين كتاب ، وسايل الشيعه است كه اوّلاً كتاب حديثى جامعى است و در ثانى مورد توجّه حوزه هاى علميه است) و در مرحله دوم به تبيين جامعه شناسى احاديث مطرح شده پرداخته ايم. در اين كتاب مباحث به دو بخش تقسيم شده است: بخش اوّل چارچوب نظرى و تحليلى است الف) بدون ترديد ، بدون اشراف بر مباحث نظرى جامعه شناسى نمى توان به تبيين جامعه شناختى روايات امر به معروف و نهى از منكر پرداخت. ب) اين مباحث در واقع از دو ديدگاه جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعى توأماً مطرح و بررسى شده و با توجّه به تعدد نظرات و ديدگاههاى موجود آن نظرات را توضيح داده و مطلوب را استخراج كرده و در كتاب آورده ايم. ج ) نكته ديگر اين است كه كتب حديثى به عنوان منبع و ائمه اطهار به عنوان انديشمند مطرح شده اند. در بررسى روايات و توضيح آنها ارتباط مفاهيم جامعه شناختى مورد بحث در فصل اوّل را با مفاهيم استخراج شده از روايات بررسى نموده ايم و مفاهيم روايات را مورد كنكاش قرار داده ايم. در اين كتاب به سه دليل از انديشه اجتماعى به جاى جامعه شناسى استفاده كرده ايم : * اوّلاً مفهوم عام ترى از جامعه شناسى دارد. * ثانياً به تحليل هاى اجتماعى همراه با نوعى نگاه آرمانى مى نگرد. * ثالثاً براى پيش گيرى از دامن زدن به مناقشات. همچنين در تحليل روايات از ادبيات جامعه شناسى استفاده نموده و آنها را به صورت جامعه شناختى ترجمه كرده ايم مثلاً به جاى امر به معروف و نهى از منكر تركيب هاى «تأكيد بر ارزش ها» و «دورى از نابهنجارى هاى اجتماعى» را به كار برده ايم، از اين رهگذر مباحث اجتماعى روايات را با ادبيات جامعه شناختى بيان نماييم و در تحليل روايات نيز از مجموعه ديدگاه هاى جامعه شناسان و روان شناسان و همچنين متفكّرين اسلامى كه مباحث آنان ناظر به مباحث اجتماعى بوده بهره گرفته ايم ؛ از جمله «امام رحمه الله ، شهيد مطهرى ، علامه طباطبايى». همان طور كه در بالا اشاره شد براى تفسير جامعه شناختى روايات نياز به مقدماتى از روان شناسى اجتماعى و جامعه شناسى داشت كه به صورت پيش نياز مباحث روايات مطرح شده است. يكى از مباحث بسيار مهم مطرح شده در روايات امر به معروف و نهى از منكر بيان فرهنگ دينى و غير دينى بود كه براى تفسير اجتماعى اين بحث نياز به تبيين فرهنگ و توضيح فرهنگ بود. در فصل اوّل از حيطه روانى انسان وارد بحث شده ايم چون براى تبيين ريشه هاى فرهنگ در جوامع نياز به بحث از حيطه روان شناسى بود كه در تقسيم بندى هاى انجام شده در كتاب توضيح آن آمده است ؛ سپس تفسير فرهنگ را براساس نيازهاى ايمنى انسان بيان كرده ايم و از اين مباحث براى توضيح و تفسير روايات استفاده كرده ايم براى مثال اين كه دين يك پاره فرهنگ است . و گروه مؤمنان سعى در انتشار آن در جامعه دارند . روند اين پاره فرهنگ توسط جامعه و افراد به يكديگر منتقل مى شود و اين روند نيز اجتماعى شدن نام مى گيرد . براى رابطه بين اين مفهوم و مفاهيم بيان شده در روايات نياز به توضيح مفهوم اجتماعى شدن بود اين بحث در بخش دوم فصل اوّل به تفصيل بيان شد تا در بخش جامعه شناسى امر به معروف مورد استفاده قرار گيرد كه با ذكر مثال توضيح داده شد. در فصل دوم به بررسى و تبيين نظريه هاى كنترل اجتماعى پرداختيم زيرا براى انتخاب روند مناسبى براى توضيح و تبيين مسائل اجتماعى مى بايست از الگوى مشخصى استفاده شود و براى انتخاب اين الگو به ناچار به بيان چند نظريه مهم از نظريات كنترل اجتماعى كه ارتباط مستقيم با بحث امر به معروف و نهى از منكر دارد پرداخته ايم. نظريه هاى مطرح شده كه از مباحث كجروى اجتماعى مى باشند ، براى تبيين اين كه چرا جامعه به سوى انحرافات مى رود و چگونه بايد براى كنترل آنها اقدام كرد ، بسيار مناسب است . و در اين بخش با استفاده از اين نظريات و با توجّه به الگوهاى مطرح شده در روايات ابتدا به جمع بندى نظريات كجروى پرداخته و سپس نظريه انتخابى و شيوه بحث مورد نظر در كتاب انتخاب شده است. در فصل سوم به تطبيق اين اطلاعات به دست آمده از جامعه شناسى و روان شناسى اجتماعى در روايات امر به معروف و نهى از منكر پرداخته و سعى بر اين شده كه با بيان الگوهاى صحيحى از روايات و آيات درباره امر به معروف و نهى از منكر به بررسى دقيق اجتماعى آنها پرداخته شود. در نهايت در فصل چهارم به جمع بندى مباحث مطرح شده ، به توضيح گروه هاى اجتماعى و روابط بين آنها و به راهكارهاى علمى و عملى مطرح شده در روايات پرداخته ايم. در پايان لازم مى دانيم كه از زحمات حجه الإسلام دكتر اورعى كه با تلاش فراوان سعى در تبيين آموزه هاى اجتماعى با ادبيات جامعه شناسى داشته اند و نيز از آقاى محسن طوسى كه در تنظيم و ترتيب آن نقش مهمى داشته اند ، كمال تقدير و تشكر را داشته باشيم و اميدواريم ارائه اين گونه تحقيقات گام مؤثرى براى پيشبرد جامعه شناسى اسلامى محسوب گردد. محمّدرضا ضميرى مسئول گروه «جامعه شناسى و حديث» زمستان 1385

.

ص: 7

. .

ص: 8

. .

ص: 9

فصل اوّل : كلّيات (مفاهيم جامعه شناختى)

اشاره

ص: 10

ص: 11

1 . حيطه روان شناسى

اشاره

1 . حيطه روان شناسىانسان جنبه هاى گوناگونى دارد . جنبه روانى انسان از سه بخش تشكيل شده كه عبارت است از : ادراك ، انفعال هيجان و فعل. (1) زمانى كه دوركيم ، در قرن نوزدهم ميلادى خواست موضوع جامعه شناسى را از موضوع روان شناسى جدا كند ، از روان شناسى چنين برداشت كرد : «موضوع روان شناسى ، ادراك ، هيجان و عمل است كه بر روان فردى استوار مى باشد» . او ادعا كرد : «روش هاى ادراك ، هيجان و عمل بر اجتماع استوار است و به همين دليل موضوع جامعه شناسى است». (2) از طرفى بلوم 3 (در بحث هدف هاى آموزشى) آثار مورد انتظار در فرايند يادگيرى روان آدمى را ، به چهار بخش شناختى ، عاطفى ، روانى و حركتى تقسيم كرده است. (3) به پيروى از بلوم ، نويسندگان كتاب هاى روان شناسى رشد ، روان شناسى تربيتى و برنامه ريزى آموزشى نيز ، اساس كار خود را بر اين تقسيم بندى قرار داده اند. بر اين اساس ، فعاليت هاى انسان نيز سه گونه است : فعاليت ادراكى ، فعاليت عاطفى و فعاليت ارادى. (4) با اين توضيح ، اگر انسان با چيزى مواجه شود ، فعاليت ادراكى رخ مى دهد و اگر آن چيز در انسان اثر بگذارد ، فعاليت عاطفى انجام مى گيرد . اگر پس از اين دو مرحله ، تصميم گيرى نيز رخ دهد و در آن چيز ، تغييرى ايجاد شود ، فعاليت ارادى صورت پذيرفته است. حال در پاسخ به اين پرسش كه «رفتار انسان تابع چيست؟» برخى روان شناسان ، رفتار را تابع امور درونى انسان ، مانند نيازها (5) و انگيزه ها مى دانند ، و بعضى ، رفتار را در امور بيرون انسان ريشه يابى مى كنند . در واقع عوامل درونى و بيرونى (6) هر دو بر رفتار انسان اثر مى گذارد ، ولى در همه حالت ها، آنچه در تبيين و تحليل نهايى رفتار انسان مؤثر است ، عوامل درونى است. پس رفتار انسان ، تابع نياز است (خواه درونى يا بيرونى) كه در تعادل زيستى ، معناى خاصى دارد . اصل تعادل زيستى به اين معناست : تمايل بدن به حفظ يك محيط داخلى پايا . گرسنگى و تشنگى را مى توان از مكانيزم هاى تعادل زيستى برشمرد ؛ چون رفتارى را موجب مى شوند كه تعادل بعضى مواد را در خون برقرار مى كند. در چارچوب تعادل زيستى ، نياز عبارت است از : هر نوع انحراف فيزيولوژيايى از وضع بهينه ، كه همتاى روان شناختى آن انگيزه است . وقتى ناهماهنگى فيزيولوژى اصلاح شد ، انگيزه كاهش مى يابد و فعاليتِ برانگيخته متوقف مى شود . بسيارى از اين ناهماهنگى ها ، خود به خود اصلاح مى شوند . وقتى مكانيزم هاى خود به خودى نتواند حالت تعادل را برقرار سازد ، جاندار انگيخته مى شود و انگيزه اى براى برقرارى تعادل پيدا مى كند . روان شناسان ، اصل تعادل زيستى را گسترش داده اند تا ناهماهنگى هاى فيزيولوژيايى و نيز ناهماهنگى هاى روانى را در بر بگيرد . هر ناهماهنگى روانى نيز رفتارى را برمى انگيزد كه براى برقرارى تعادل تعيين شده است . براى مثال ، هر فرد نگران و مضطرب ، برانگيخته مى شود تا براى از بين بردن حالت تنش 8 كارى انجام دهد. (7) همان طور كه بيان شد ، اصل تعادل حياتى ، با مفهوم نياز پيوند جدى دارد و مفاهيم انگيزه و رفتار ، به همراه آن مطرح مى شود . در برخى موارد ، محرك هاى بيرونى ، همان زمينه ها و شرايط هستند كه موجب پيدايش يا ظهور نياز مى شود. تعادل حياتى (در برخى شرايط) پيدايش نياز عدم تعادل تنش انگيزه رفتار ف تعادل مجدد هيجان ها نيز مانند انگيزه هاى فيزيولوژى يا روانى ، مى توانند رفتار را به وجود آورند و هدايت كنند . همچنين هيجان ممكن است با رفتار انگيزش يافته همراه باشد . هيجان ها مى توانند در عين حال به صورت هدف درآيند . براى همين ، ما به برخى فعاليت ها مى پردازيم كه مى دانيم برايمان لذت بخش خواهند بود . ماهيت رابطه ميان انگيزش و هيجان ، و نيز تعريف هيجان ، از جمله مسائل ناگشوده در روان شناسى هستند . بيشتر مردم خشم ، ترس ، لذت و اندوه را از هيجان ها مى دانند ، ولى گرسنگى ، تشنگى و خستگى را حالاتى مى پندارند كه در نقش «انگيزه» عمل مى كنند . تفاوت اينها در چيست و چرا گرسنگى را جزو هيجان ها نمى دانيم؟ تمايز روشنى در اين مورد وجود ندارد . رايج ترين مبنا براى تميز انگيزش از هيجان ، بر اين فرض استوار است كه هيجان ها، غالباً از راه محرك هاى خارجى برانگيخته مى شوند ، و جلوه هاى هيجانى ، معطوف به آن دسته از محرك هاى محيطى است كه هيجان را برانگيخته اند. از سوى ديگر ، انگيزه ها غالباً تحت تأثير محرك هاى درونى بروز مى يابند و به طور طبيعى ، به اشياى محيطى خاصى (مانند آب ، غذا و .. .) معطوف مى شوند . با اين حال ، اين تمايز در مواردى صادق نيست . براى مثال ، يك مشوّق برونى ، از قبيل شكل يا بوى غذاى لذيذ ، مى تواند موجب گرسنگى شود ، بى آن كه نشانه هاى درونى گرسنگى در كار باشد . محرك هاى درونى از قبيل محرك هاى ناشى از محروميت شديد غذايى ، مى توانند هيجان ها را برانگيزانند . تمامى رفتارها با جلوه هاى عاطفى يا هيجانى همراه اند ؛ هر چند ممكن است در لحظه معيّنى ، ما چنان درگير تلاش براى رسيدن به هدف باشيم كه نتوانيم به احساسات خود توجّه كنيم . وقتى از انگيزش صحبت مى كنيم ، توجّه ما بر فعاليت هاى هدف دار متمركز مى شود . در بحث از هيجان ، به تجربه هاى ذهنى و عاطفىِ هماهنگ با رفتار توجّه مى كنيم . معمولاً هنگامى از هيجان هاى خود آگاه مى شويم كه يا كوشش هايمان براى رسيدن به هدف ، به مانعى برخورد كند (خشم و نوميدى) يا سرانجام به هدف (لذت و شادى) دست يابيم. (8) بيشتر هيجان ها را مى توان مطبوع مانند شادى و عشق ، يا نامطبوع مانند خشم و ترس دانست . افزون بر اين ، بسيارى از واژه هايى را كه بيانگر هيجان ها هستند ، مى توان از نظر درجه شدت طبقه بندى كرد . برخى از روان شناسان ، اصطلاح هيجان را به حالات شديدترى اطلاق مى كنند كه با تغييرات گسترده اى در وضع فيزيولوژيى بدن همراه است . آنها ، حالت هاى ملايم تر را احساسات مى نامند. (9) اگر دقت كنيم ، نياز ، يك فقدان ، كمبود يا ضعف است و برخى امورِ خارج از ما ارضاكننده نياز يا افزاينده نياز مى باشند . به عبارتى مضر و مخل و تهديدكننده هستند . كلمه انگيزه ، اسم فاعل است ؛ در حالى كه انگيزش اسم مصدر يا حاصل مصدر است . نياز بر اثر به هم خوردن تعادل پديد مى آيد و لحظه تعادل كامل ، به هيچ نيازى احتياج نداريم. تعادل مى تواند بر اثر شرايط درون سيستمى مختل شود و نياز به وجود آيد ؛ مثل گرسنگى ، و مى تواند بر اثر شرايط برون سيستمى مختل گردد ؛ مانند مواجه شدن با هواى بسيار سرد . پس محرك هاى بيرونىِ ناخوشايند ، تعادل ما را برهم مى زنند و ما را نيازمند مى سازند و از اين لحظه به بعد ، فرايندى كه رخ مى دهد ، همان فرايند نياز انگيزه است . محرك هاى بيرونى خوشايند ، برعكسِ نوع ياد شده ، ما را به تعادل مى رسانند يا به تعادل ما كمك مى كنند و به همين دليل ، ارضا كننده و محو كننده نياز ، و كاهش دهنده يا محو كننده انگيزه هستند . محرك هاى بيرونى با دو اثر متفاوت در فرايند نيازانگيزه جذب و ادغام شدند و تنها بحثى كه باقى مانده است ، شناختِ دقيق ارتباط بين نياز ، انگيزه و انگيزش است. نياز به نظام وجودى ما مربوط است ، در حالى كه انگيزه ، با خرده نظام عصبى _ روانى ما ارتباط دارد . در واقع ، اين دو به موازات يكديگر هستند و با پيدايش يك نياز ، يك انگيزه يا به عبارت كامل تر ، يك برانگيزاننده پيدا مى شود . اين برانگيزاننده ما را برمى انگيزاند . در اين جمله ، ما مفعول هستيم ، ولى نبايد فريب ساختار زبان را بخوريم . ما ، واقعاً مفعولِ انگيزه نيستيم ، بلكه برانگيزاننده در ما ، حالتى را برمى انگيزاند و آن حالت ، مفعول اين فاعل ، يعنى مفعول انگيزه برانگيزاننده است. انگيزش ، آن حالتِ ناشى از حضور انگيزه و در واقع حالتى است كه اثر انگيزه در ما وجود دارد . پس انگيزش ، همان حالت برانگيختگى است . در واقع محرك هاى بيرونىِ بر هم زننده تعادل ما ، نيازآفرين هستند و از اين راه به پيدايش برانگيزاننده 12 مى انجامند و بدين واسطه ، موجب حالتى هستند كه انگيزش نام دارد. ورود محرك برهم زننده تعادل _ پيدايش نياز _ پيدايش انگيزه _ حالت برانگيختگى ابراهام مازلو مى نويسد : در هر صورت ، هنگامى كه از نيازهاى ايمنى سخن مى گوييم ، با مقوله بسيار روشن ترى سر و كار داريم . هراس ، ترس ، نگرانى ، بيم ، تنش ، عصبيت و وحشت زدگى ، همگى نتايج ناكامى نياز ايمنى به شمار مى رود. (10) او ادامه مى دهد: ارضاى نياز ايمنى در صورت تساوى ديگر عوامل ، به گونه اى خاص ، احساس ذهنى امنيت ، خواب راحت تر ، عدم احساس خطر ، جرئت و شهامت بيشتر را پديد مى آورد. (11) به نظر مى رسد لغزش روان شناسان در مبحث هيجان ، اين بوده است كه حالت هاى روانى را ، هيجان دانسته ، آن گاه در پى تبيين آن با يك عامل بوده اند و به نتيجه نرسيده اند. همان طور كه پيش تر از تول اتكينسون خوانديم ، عده اى كوشيده اند ميان هيجان و انگيزش تفاوت قايل شوند و هيجان را حالتى ناشى از محرك خارجى ، و انگيزش را حالتى ناشى از نيازها و انگيزه هاى درونى مى دانند ؛ در صورتى كه اين مطلب ، داراى موارد نقض است . در واقع آنها خواسته اند به طور اعتبارى و به شكل مقياس اسمى ، برخى حالت ها را هيجان بنامند ؛ مثل غم و شادى ، و برخى حالت ها را انگيزش ؛ مانند تشنگى و گرسنگى . در حالى كه در قواعد تعريف علمى موضوعات تحقيق ، معيّن شده است كه «همه واقعيت هاى داراى ويژگى معيّن ، بايد در ابتداى تحقيق جزء تعريف قرار داده شوند .» (12) لغزش ديگرى كه در كلام اتكينسون آمده ، اين است كه انگيزش را فعاليتى هدف دار دانسته است ، در حالى كه انگيزه يا برانگيزاننده ، هم زمان دو اثر مى گذارد ؛ اثرى در حيطه عاطفى ، و اثرى در حيطه روانى _ حركتى . اثر انگيزه در حيطه حركتى ، رفتار ، و اثر آن در حيطه عاطفى ، حالت انگيزشى و برانگيخته بودن است. همه روان شناسان ، هراس ، ترس ، اضطراب و .. . را هيجان دانسته اند. اينها همگى همراه با اثر حركتى انگيزه به هنگام مواجهه با گرگ و پيدايش نياز به ايمنى و پيدايش انگيزه ايمنى ، وجود دارند.

.


1- . ر. ك : سياسى ، على اكبر ، علم النفس يا روان شناسى ، ص 90 _ 92.
2- . ر. ك : دوركيم ، اميل ، قواعد روش جامعه شناسى ، ص 48 _ 45 .
3- . ر. ك : سيف ، على اكبر ، اندازه گيرى و ارزشيابى پيشرفت تحصيلى ، ص50 _ 54 .
4- . ر. ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص42 .
5- . need ، نياز : به معناى نقص است . هرگونه فقدان ، كمبود يا ضعفى كه تعادل نظام را دچار اختلال كند.
6- . motive انگيزه ؛ motivationانگيزش .
7- . ر. ك : اتكينسون ، ريتا و ديگران ، زمينه روان شناسى ، ص510 _ 514 .
8- . ر. ك : اتكينسون ، ريتا و ديگران ، زمينه روان شناسى ، ص 560 _ 580 .
9- . ر.ك : همان ، ص 588 _ 589 .
10- . ر.ك : مازلو ، آبراهام ، انگيزش و شخصيت ، ترجمه احمد رضوانى ، ص104_109.
11- . ر. ك : همان .
12- . ر.ك : دوركيم ، اميل ، قواعد روش جامعه شناسى ، ص31 _ 35 .

ص: 12

. .

ص: 13

. .

ص: 14

. .

ص: 15

. .

ص: 16

M618_T1_File_838422.jpg

.

ص: 17

همان طور كه از مقايسه دو نمودار معلوم مى شود ، مواجهه با امور نيازآفرين و امور برطرف كننده نياز ، هر دو به اثر عاطفى مى انجامد كه روان شناسان به هر دو ، هيجان مى گويند . امّا در عين حال برخى روان شناسان به اثر عاطفى در نمودار اوّل، انگيزش هم مى گويند . آن گاه است كه رابطه منطقى هيجان و انگيزش طبق نظر اينها عموم و خصوص مطلق مى شود ، در حالى كه تلاش دارند رابطه آنها را تباين اعلام كنند . به نظر مى رسد براى رسيدن به مرزبندى روشن مفهومى ميان هيجان و انگيزش ، بايد نمودار اوّل را تكميل كنيم.

M618_T1_File_838424.jpg

ميل و شوق به وسيله ايمنى بخش را ، انگيزش و ترس و وحشت ياد شده را هيجان منفى مى ناميم . هيجان منفى آنست كه در نمودار دوم آمد و بايد دقت كرد كه اساساً واقعيت منعكس شده در نمودار دوم ، غير از واقعيت بيان شده در نمودار اوّل است. ممكن است كسى بگويد مطلب شما ، همان نظر رايج روان شناسان است . پاسخ اين است كه ما بر نامعلومى و بن بستى كه اتكينسون ياد مى كند ، چيره شديم و از لغزش يكى گرفتن برخى هيجانات با انگيزش ، و نيز يكى گرفتن انگيزش و رفتار پرهيز كرديم. اگر كسى بپرسد طبق قاعده ارائه تعريف از موضوع مورد بررسى ، آيا نبايد انگيزش و هيجان را _ كه هر دو اثر عاطفى يا حالت عاطفى هستند _ يكى دانست ، پاسخ مى دهيم ميل و شوق به چيزى كه در اختيار نداريم ، حالت عاطفى است ، ولى با حالت رضايت از وصل به چيزى متفاوت است . شوق به دست يافتن كجا ، و رضايت وصل كجا . نيز حالت شوقِ دست يابى به چيزى ، غير از حالت رنج آميز ناشى از نياز است كه حالتى منفى است. امّا وجه مشترك هيجان مثبت و هيجان منفى ، افزون بر حالت عاطفى بودن ، به وضع موجود بودن توجّه دارد ؛ در حالى كه انگيزش حالت عاطفى مثبت ، به وضع ناموجود ، يا حالت عاطفى مثبت ، به وضع آينده معطوف است . با توجّه به اين تفاوت ، مى توان نمودار دوم را نيز توسعه داد و در آن در كنار هيجان ، يك انگيزش را نيز نشان داد .

.

ص: 18

1 _ 1 . لذت و رنج

اشاره

M618_T1_File_838426.jpg

1 _ 1 . لذت و رنجهمان طور در كه بحث هيجان اشاره شد ، همه هيجان ها به مطبوع و نامطبوع قابل تقسيم است و ديديم كه هيجان ها، حالت هاى عاطفى هستند و بر اثر مواجهه با امور نيازآفرين يا برطرف كننده نياز به وجود مى آيند . پس بحث از تعادل و نياز آغاز مى شود و همه امور در دو بخش نيازآفرين و برطرف كننده نياز است و در حالت عكس آن هيجان خوشايند به دست مى آيد . يكى از اصطلاحات باسابقه براى بيان اين دو حالت ، اصطلاح لذت _ رنج است . هم زمان با درك نياز ، هيجان رنج (ناخوشايند) ، و هم زمان با درك تعادل ، هيجان لذت (خوشايند) داريم.

.

ص: 19

M618_T1_File_838429.jpg

و چون از ديدگاه فلسفه متعالى و از ديدگاه اسلامى ، انسان در اصل وجود ، ناقص ، نيازمند و فقير است _ يعنى حالت اوّليه و اصيل در او نقص و وابستگى است و كمال ، امر ثانوى و به پيروى از اتصال به كمال و كمال آفرين است _ حالت عاطفى اوّليه و اصيل او ، رنج است و لذت ، پيرو مواجهه با امور ديگر پديد مى آيد. در كتاب هاى كلامى ما ، اساس بحث هاى مربوط به انسان ، نقص و نيازمندى و علاقه به كمال و بى نيازى است و حالت هاى عاطفى رنج و لذت ، در كنار آن مطرح مى شود و بحث انگيزه و انگيزش مثبت و منفى ، به صورت اصل جلب منفعت محتمل و دفع ضرر محتمل ذكر شده است . اين دو اصل ، به عنوان اصول عقلايى شناخته شده و همه رفتارهاى ناشى از آن ، عقلايى ، قابل فهم و پيش بينى ، و قابل دفاع تلقى گرديده و عمل خلاف آن ، قبول ناشدنى معرفى شده است . اين برداشت كلامى در متدولوژى علم احكام دينى (علم اصول فقه ، متدولوژى علم فقه است) وارد شده و در تشخيص تكليف شرعى افراد دخيل گشته است . عده اى نيز در بحث فلسفه اخلاق ، از اين بحث استفاده كرده ، و ارزش و ضدارزش (خوبى و بدى) و ارزشمند و ضد آن (خوب و بد) را بر اين مبنا مطرح كرده اند. مواجهه با امور لذت آور ، شوق آفرين است . امر لذيذى كه با آن مواجه مى شويم ، مشوّق ناميده مى شود و اگر شخص يا سازمانى ما را با مشوّق روبه رو كند ، عمل آن شخص يا سازمان ، تشويق ناميده مى شود . برعكس جريان ياد شده ، مواجهه با امور رنج آور ، موجب رنجش است و امر رنج آورى كه با آن مواجه شده ايم، تنبيه و عمل شخص يا سازمانى كه ما را با تنبيه روبه رو كرده است ، تنبيه كردن ناميده مى شود . در هر صورت ، تشويق كردن و تنبيه كردن ، پاداش دادن به شمار مى آيد . پاداش ممكن است مشوّق ، يا رنج دهنده باشد. يادگيرى ، انواعى دارد و عمده ترين انواع آن ، بر اساس رفتار و عواقب خوشايند يا ناخوشايند رفتار است ؛ زيرا انسان نيازمند و در جستجوى تعادل ، كمال و رفع نياز ، و انسانى كه در مواجهه با امور برهم زننده تعادل ، احساس رنج و در مواجهه با امور تعادل آور احساس لذت مى كند ، هر گاه رفتارى انجام دهد يا در وضعيتى قرار گيرد كه با عواقب لذيذ روبه رو گردد و تعادل يابد ، اين تجربه را به خاطر مى سپرد و در دفعات بعد نيز آن را تكرار مى كند ، و هر گاه رفتار يا وضعيتش موجب عواقب رنج آور گردد ، اين تجربه را به خاطر مى سپرد و در مراحل بعد از آن پرهيز مى كند . اين دو امر ، همان انگيزش هاى مثبت و منفى بود كه به تفصيل مطرح شد. در بحث يادگيرى ، به تشويق ، تقويت مى گويند ؛ چون ارائه عواقب لذيذ به عمل ، تشويق نام گرفت و گفتيم مشوّق ها و تشويق كردن ، موجب تكرار عمل مى گردد . پس تشويق ها، تقويت كننده عمل مى شود و در دفعات بعد ، انگيزه ، آن عمل را قوى تر مى سازد. مراد از تقويت ، «هر نوع رويدادى است كه احتمال وقوع رفتار به خصوصى را افزايش مى دهد». (1) تقويت كننده ممكن است مستقيماً خوشايند ، يا ابزارى براى رسيدن به امر خوشايند باشد . در صورت اوّل به آن تقويت كننده اوّليه ، و در صورت دوم به آن تقويت كننده ثانويه مى گويند. نيازهاى اوّليه ، از عمق ساختمان جسمى و روحى بشر و از طبيعت زندگى اجتماعى سرچشمه مى گيرد . تا انسان ، انسان است و تا زندگى اجتماعى وجود دارد ، آن نوع نيازمندى ها هم است . اين نيازمندى ها يا جسمى است ، يا روحى و يا اجتماعى . نيازمندى هاى جسمى ، از قبيل نيازمندى به خوراك ، پوشاك ، مسكن ، همسر و ... . نيازهاى روحى مانند علم ، زيبايى ، نيكى ، پرستش ، احترام و تربيت . نيازهاى اجتماعى هم از قبيل معاشرت ، مبادله ، تعاون ، عدالت ، آزادى و مساوات. نيازمندى هاى ثانويه ، نيازهايى است كه از نيازهاى اوّلى ناشى مى شود . نياز به انواع وسايل زندگى كه در هر عصر و زمانى با عصر و زمان ديگر فرق مى كند ، از اين نوع است . نيازهاى اوّليه ، محرك بشر به سوى توسعه و كمال زندگى است ، ولى نيازهاى ثانوى ، از توسعه و كمال زندگى سرچشمه مى گيرد و در عين حال محرك به سوى توسعه بيشتر و كمال بالاتر است. تغيير نيازها و نو شدن و كهنه شدن آنها ، به نيازهاى ثانوى مربوط است . نيازهاى اوّلى نه كهنه مى شود و نه از بين مى رود ؛ بلكه هميشه نو و زنده است . پاره اى از نيازهاى ثانوى _ مثل نياز به قانون _ نيز چنين است . نيازمندى به قانون ، از نيازمندى به زندگى اجتماعى ، و در عين حال هميشگى سرچشمه مى گيرد . بشر هيچ زمانى بى نياز از قانون نخواهد بود. (2) تقويت كننده اوّليه ، در خصوص نياز اوّليه ، و تقويت كننده ثانوى ، در مورد نياز ثانوى است.

.


1- . ر.ك : اتكينسون ، ريتا و ديگران ، زمينه روان شناسى ، ص398.
2- . ر. ك : مطهرى ، مرتضى ، ختم نبوت ، ص 41_44.

ص: 20

. .

ص: 21

1 _ 1 _ 1 . انگيزه هاى طبيعى و اكتسابى

1 _ 1 _ 1 . انگيزه هاى طبيعى و اكتسابىروان شناسان ، انگيزه هاى انسان ها را به دو بخش تقسيم كرده اند؛ طبيعى و اكتسابى . انگيزه هايى كه به علت وضع طبيعى انسان وجود دارند _ مثل انگيزه گرسنگى و تشنگى _ و در نتيجه در همه انسان ها، همه زمان ها، همه جوامع و همه فرهنگ ها مشاهده مى شوند ، انگيزه هاى طبيعى ناميده مى شوند . ولى در مقابل آنها ، انگيزه هايى مطرح اند كه از طبيعت انسان ناشى نشده اند، بلكه انسان هاى داراى آن ، آن را در جامعه و تحت تأثير فرهنگ خاص خود آموخته و كسب كرده اند. مشاهدات مردم شناسان و مقايسه آنها ، يكى از عوامل مهم و مؤثر در توجّه به انگيزه هاى اكتسابى بوده است . انگيزه پرخاشگرى ، مهم ترين موردى است كه روان شناسان درباره اكتسابى بودن آن بحث كرده اند. انگيزه رقابت ، يكى ديگر از اين نوع است كه بنديكت آن را شناخته و معرفى كرده است. (1) با توجّه به بحث انگيزه و ارتباط آن با نياز ، و نيز بحث انگيزه هاى طبيعى و اكتسابى ، بايد به اين نكته رسيد كه نيازها بر دو نوع است ؛ نيازهاى طبيعى و نيازهاى اكتسابى ، و براى شناخت آنها ، بايد همان ملاك به كار رفته در تشخيص انگيزه هاى اكتسابى را به كار برد . نيازى كه در برخى جوامع باشد و در برخى جوامع نباشد ، يا در برخى قشرها باشد و در برخى قشرها نباشد ، طبيعى نيست و تابع وضع فرهنگ و اجتماع است . تقسيم نيازها به نيازهاى اوّليه و ثانويه پيش تر ذكر شد و معلوم گرديد كه ابزارهاى تأمين نياز اوّليه ، موضوع نياز ثانويه است و تحولات آن ، تابع وضع فرهنگ و اجتماع و توانايى هاى بشر مى باشد . پس ، از يك بعد مى توان نياز به آنها را نيازى اكتسابى دانست. برخى از نويسندگان ، از پويايى نيازها و نيازهاى كاذب و مكانيزم ايجاد نياز در جوامع سرمايه دارى سخن گفته اند كه در واقع ، اكتسابى بودن برخى نيازها ، زمينه منطقى طرح اين مطالب است. (2) البته برخى مطالبى كه بعداً مطرح خواهد شد ، مانند نيازى كه احساس نمى شود و انگيزه هاى بدون نياز ، ممكن است در مطلب حاضر ايجاد شك كند.

.


1- . ر . ك : بروس ، جرالد ، تاريخ مردم شناسى ، ص 70 _ 72.
2- . ر . ك : رفيع پور ، فرامرز ، جامعه روستايى و نيازهاى آن ، ص 32 _ 37.

ص: 22

1 _ 2 . طبقه بندى مازلو

1 _ 2 . طبقه بندى مازلوآبراهام مازلو ، نيازهاى طبيعى را طبقه بندى كرده و بين طبقات نيازها ، سلسله مراتب قائل شده است كه به اختصار مطالبى از او نقل مى كنيم . نيازهايى كه معمولاً براى نظريه انگيزش نقطه آغاز تلقى مى شوند ، در اصطلاح سايق هاى فيزيولوژيى ناميده مى شوند . تهيه فهرستى از نيازهاى فيزيولوژيايى ، امرى ناممكن و بى فايده به نظر مى رسد. (1) بدون ترديد قدرت غلبه اين نيازها ، از همه نيازها بيشتر است . اين مطلب يعنى فردى كه همه چيزش را در زندگى كاملاً از دست داده ، به احتمال قوى انگيزش اصلى در وى ، بايد نيازهاى فيزيولوژيك باشد نه هيچ چيز ديگر . شخصى كه فاقد غذا ، ايمنى ، محبت و احترام است ، به طور قطع اشتياقش به غذا ، از هر اشتياق ديگرى قوى تر است. اگر همه نيازها برآورده نشده باشند و آن گاه نيازهاى فيزيولوژيايى بر ارگانيزم تسلط باشد ، ممكن است همه نيازهاى ديگر به سادگى موجوديت خود را از دست بدهند يا به عقب رانده شوند . به اين ترتيب ، بى مناسبت نيست اگر با اين بيان كه صرفاً كل ارگانيزم گرسنه است آن را توصيف كنيم ؛ زيرا گرسنگى ، تقريباً به طور كامل بر ضمير خودآگاه چيره شده است . همه استعدادها در خدمت ارضاى گرسنگى درآمده اند و تقريباً سازمان بندى اين استعدادها را ، به طور كلى يك مقصود ، يعنى ارضاى گرسنگى تعيين مى كند . اكنون مى توان گيرنده ها و مؤثرها (قسمت هايى از اعصاب) ، هوش ، حافظه و عادات ، همگى را صرفاً ابزار رفع گرسنگى دانست. استعدادهايى كه براى اين منظور سودمند نباشند ، ساكن و بى حركت اند يا به عقب رانده مى شوند . انگيزه براى سرودن شعر ، تمايل به داشتن اتومبيل ، تمايل به داشتن يك جفت كفش نو ، در حالتى از گرسنگى مفرط ، به دست فراموشى سپرده مى شوند يا در درجه دوم اهمّيت قرار مى گيرند ؛ زيرا براى شخصى كه به حد افراط و به طور خطرناكى گرسنه است ، هيچ دلبستگى ديگرى جز غذا وجود ندارد . او غذا را در خواب مى بيند ، غذا را به خاطر مى آورد ، راجع به غذا فكر مى كند ، فقط درباره غذا به هيجان مى آيد ، تنها غذا را درك مى كند و فقط غذا مى خواهد. ويژگى منحصر به فرد ديگر ارگانيزم انسانى هنگامى كه نيازى خاص بر آن چيره مى شود ، اين است كه تمام فلسفه مربوط به آينده نيز دستخوش تغيير قرار مى گيرد . براى فردى كه از گرسنگى مزمن و مفرط رنج مى برد ، مدينه فاضله را مى توان صرفاً به مكانى تشبيه كرد كه در آن غذا به حد وفور وجود داشته باشد . او ميل دارد چنين تصور كند كه اگر فقط تأمين غذا براى بقيه دوران زندگى اش تضمين شود ، كاملاً خوشبخت خواهد بود و هرگز چيز بيشترى نخواهد خواست . او گرايش دارد خود زندگى را نيز با توجّه به خوردن تعريف كند و هر چيز ديگرى را بى اهمّيت بداند . ممكن است آزادى ، عشق ، احساس اجتماعى ، احترام و فلسفه را جلوه هاى بى ارزشى بپندارد كه چون از عهده پركردن شكم او برنمى آيند ، سودى در بر ندارند . درباره چنين فردى مى توان گفت فقط با نان زندگى مى كند . احتمالاً واقعيت چنين مسائلى را نمى توان تكذيب كرد . امّا عموميت آنها را مى توان منكر شد. اين كاملاً حقيقت دارد كه انسان فقط با نان مى تواند به زندگى ادامه دهد . امّا هنگامى كه نان به حد وفور وجود داشته باشد و فرد همواره سير باشد ، چه بر سر تمايلات او خواهد آمد . بى درنگ نيازهاى ديگر و والاتر پديدار مى شوند و همين ها به جاى گرسنگى هاى فيزيولوژيايى بر ارگانيزم حكم فرما مى گردند . هنگامى كه اينها نيز ارضا شدند ، نيازهاى تازه و باز هم والاترى پديد مى آيند و همين طور الى آخر . منظور ما از بيان اين كه نيازهاى اساسى انسان به شكل سلسله مراتبى از غلبه نسبى سازمان مى يابد ، همين نكته است. استنباط عمده از اين تعبير اين است كه در نظريه انگيزش ، مفهوم رضامندى به اندازه محروميّت اهمّيت مى يابد ؛ زيرا ارگانيزم را از زير سلطه نيازى كه به نسبت جنبه فيزيولوژيك بيشترى داشته باشد ، بيرون مى آورد و بدين وسيله ، به اهدافى كه جنبه اجتماعى قوى ترى داشته باشند مجال ظهور مى دهد . هنگامى كه نيازهاى فيزيولوژيايى و اهداف جانبى اين نيازها به طور مداوم ارضا شوند ، موجوديت خود را به عنوان عوامل تعيين كننده فعال يا سازمان دهندگان رفتار از دست مى دهند . آنها اكنون فقط به صورت بالقوه وجود دارند . به اين مفهوم كه اگر به آنها رسيدگى نشود ، ممكن است بار ديگر براى تسلط يافتن بر ارگانيزم ظاهر شوند . امّا خواستى كه ارضا شده باشد ، ديگر خواست به شمار نمى آيد . تنها نيازهاى ارضا نشده بر ارگانيزم مسلط مى شوند و رفتار آن را سازمان بندى مى كنند. اگر نيازهاى فيزيولوژيك به نسبت خوب ارضا شوند ، آن گاه مجموعه جديدى از نيازها پديد مى آيند كه مى توانيم آنها را به طور كلى جزء نيازهاى ايمنى طبقه بندى كنيم ؛ امنيت ، ثبات ، وابستگى ، حمايت ، رهايى از ترس ، نگرانى ، آشفتگى ، نياز به سازمان ، نظم قانون ، محدوديت ، داشتن حامى مقتدر و ... . همه آنچه درباره نيازهاى فيزيولوژيايى گفته شده است ، به طور مساوى ، گرچه به درجه كمتر ، در مورد اين نيازها صدق مى كند . آنها مى توانند ارگانيزم را تا حد بالايى در تسلط خود بگيرند . آنها مى توانند به عنوان سازمان دهندگانِ تقريباً انحصارى رفتار ، با به خدمت گرفتن همه استعدادهاى ارگانيزم عمل كنند و ما بدين ترتيب مى توانيم به روشنى تمامى ارگانيزم را به عنوان مكانيزم جوياى ايمنى توصيف كنيم. اگرچه در اين بحث به طور عمده نيازهاى افراد بزرگسال مورد توجّه است ، امّا شايد با مشاهده كودكان كه نيازهاى ايمنى شان بسيار ساده تر و مشهودتر است ، بتوانيم به طور كارآمدترى به درك اين گونه نيازها در افراد بزرگسال برسيم . يكى از دلايل ظهور آشكارتر واكنش كودكان در برابر تهديد و خطر اين است كه آنان به هيچ وجه مانع از اين واكنش نمى شوند ؛ در حالى كه به بزرگسالان جامعه ما آموخته شده است به هر قيمتى مانع از آن شوند . بنا بر اين، حتّى زمانى كه بزرگسالان احساس مى كنند ايمنى شان در معرض تهديد قرار دارد ، اين احساس را نمى توانيم در ظاهر آنها ببينيم. نشانه ديگر نياز كودك به ايمنى اين است كه او آن نوع فعاليت هاى عادى يا يكنواخت را ترجيح مى دهد كه آرامشش را بر هم نزنند . به نظر مى رسد او خواستار دنيايى قابل پيش بينى ، قانونمند و منظم است . براى مثال ، بى عدالتى ، بى انصافى و ناسازگارى در والدين ، باعث مى شود كودك احساس نگرانى و ناامنى كند . اين نگرش ممكن است آن قدرها معلول بى عدالتى با تحمل دردهايى خاص نباشد ، بلكه به اين علت اين طرز رفتار تهديد به شمار مى آيد كه باعث مى شود دنيا غير قابل اعتماد ، ناايمن يا پيش بينى ناپذير به نظر آيد . چنين به نظر مى رسد كه كودكان تحت نظامى كه دست كم داراى طرح منسجمى از سخت گيرى باشد و در آن نوعى برنامه ريزى ، نوعى جريان عادى و چيزى كه بتوان از آن حساب برد وجود داشته باشد ، پيشرفت بهترى نه تنها در زمان حال ، بلكه در آينده دور نيز خواهند داشت . كودك نيازمند دنيايى سازمان يافته و منتظم است نه دنيايى نابسامان و نامنتظم. «نياز به ايمنى ، به عنوان محرك اصلى و فعال ارگانيزم ، تنها در موارد واقعاً اضطرارى مانند جنگ ، شيوع بيمارى ، فجايع طبيعى ، رواج جنايات ، از هم پاشيدگى نظام اجتماعى ، روان نژندى ، آسيب مغزى ، از هم پاشيدگى مراجع قدرت و اوضاع به شدت نامساعد ديده مى شود». (2) «هرگاه تهديدى در صحنه اجتماع نسبت به قانون ، به نظم و به حاكميت جامعه به وجود آيد ، ممكن است نيازهاى ايمنى ، بسيار جنبه فورى به خود بگيرند . مى توان انتظار داشت كه در اكثر انسان ها، ترس از آشوب و پوچ گرايى ، به واپس گرايى از نيازهاى متعالى و توجّه به نيازهاى ايمنى كه غلبه بيشترى دارند منجر شود . واكنش معمولى و تقريباً قابل (3) انتظار ، پذيرش راحت تر استبداد يا حكومت نظامى است . اين در مورد همه انسان ها ، از جمله انسان هاى سالم مى تواند صدق كند». (4) «اگر هر دو نياز فيزيولوژيايى و ايمنى نسبتاً خوب ارضا شوند ، آن گاه نيازهاى عشق ، محبت و تعلق پديدار خواهند شد و تمام دورى كه پيش تر شرح داده شد ، بر اين محور تكرار خواهد شد . اكنون شخص برخلاف گذشته ، به شدت غياب دوستان ، معشوق ، همسر يا فرزندان را احساس خواهد كرد . او تشنه روابط عاطفى با مردم به طور كلى ، يعنى داشتن جايگاهى در گروه يا خانواده خواهد بود و با شدت هر چه تمام تر خواهد كوشيد به اين هدف دست يابد . او حتّى ممكن است فراموش كند روزگارى در هنگام گرسنگى ، عشق را به اين عنوان كه غير واقعى ، غير ضرورى يا بى اهمّيت بوده به تمسخر گرفته است . حالا او به شدت درد تنهايى ، انزوا ، مطرود بودن ، نداشتن دوست و نداشتن ريشه در جامعه را احساس خواهد كرد». (5) نكته اى كه بايد در اين جا تأكيد كنيم ، اين است كه «عشق به معناى ميل جنسى نيست . ميل جنسى را مى توان صرفاً به عنوان نيازى فيزيولوژيك مطالعه كرد . معمولاً در رفتار جنسى ، عوامل تعيين كننده بسيارى دخيل است . به عبارت ديگر ، نه تنها نياز جنسى ، بلكه نيازهاى ديگرى نيز در تعيين آن دخالت دارند كه عمده آنها نياز به عشق و محبت است . اين حقيقت را نيز نبايد ناديده گرفت كه نياز به محبت ، شامل دوست داشتن و دوست داشته شدن مى شود». همه افراد جامعه ما ، بجز برخى از بيماران ، به يك ارزشيابى ثابت و استوار و معمولاً عالى از خودشان ، احترام به خود ، عزت نفس يا احترام به ديگران تمايل يا نياز دارند . بنا بر اين، نيازها را مى توان در دو مجموعه فرعى طبقه بندى كرد . اوّل اين كه اينها عبارت اند از تمايل به قدرت ، موفقيت ، كفايت ، سيادت ، شايستگى ، اعتماد در رويارويى با جهان ، استقلال و آزادى ، در درجه دوم ، چيزى در ما هست كه مى توانيم آن را تمايل به اعتبار يا حيثيت بناميم كه آن را احترام ديگران به خودمان مى ناميم . مقام ، شهرت ، افتخار ، برترى ، معروفيت ، توجّه ، اهمّيت ، حرمت و تحسين از اين دسته به شمار مى آيند . اين نياز به طور نسبى مورد تأكيد آلفرد آدلر و پيروانش قرار گرفته و فرويد آن را تقريباً ناديده مى انگارد . به هر حال ، امروزه اهمّيت محورى آنها به طور فزاينده اى مورد توجّه گسترده روانكاوان و نيز روان شناسان بالينى قرار مى گيرد. «ارضاى نياز به عزت نفس ، به احساساتى از قبيل اعتماد به نفس ، ارزش ، قدرت ، لياقت ، كفايت و مفيد و مثمر ثمر بودن در جهان منتهى خواهد شد . امّا بى اعتنايى به اين نيازها ، موجب احساساتى از قبيل حقارت ، ضعف و درماندگى مى شود». (6) «از راه بحث هاى دين شناسان درباره غرور و تكبر ، از نظريه فروم درباره خودآگاهى از عدم صداقت در مورد فطرت خود ، از تحقيقات راجرز در زمينه خود ، از تحليل گرانى همچون آين راند و نيز از طريق منابع ديگر در خصوص خطرات مبتنى دانستن حرمت به نفس بر عقايد ديگران به جاى قرار دادن آن برپايه لياقت ، شايستگى و كفايت واقعى ، بيش از پيش آگاه شده ايم. ثابت ترين و در نتيجه سالم ترين حرمت به نفس ، بر احترام استحقاقى از سوى ديگران و نه شهرت ظاهرى و تمجيد بى مورد مبتنى است . حتّى در اين جا بد نيست شايستگى به عملكرد حقيقى را كه بر مبناى قدرت اراده ، عزم و مسؤوليت محض قرار دارد ، متمايز بدانيم از آن چيزى كه به طور طبيعى و به آسانى از سرشت واقعى درونى ، نهاد ، تقدير يا سرنوشت بيولوژيك خود انسان سرچشمه گرفته است». (7) حتّى اگر همه نيازها ارضا شوند ، باز هم اغلب (اگر نه هميشه) مى توانيم انتظار داشته باشيم به زودى نارضايى و بى قرارى تازه اى به وجود خواهد آمد ؛ مگر آن كه فرد به انجام دادن كارى مشغول باشد كه براى شخص او مناسب نيست . فرد هر چه مى تواند باشد ، بايد باشد. او بايد سرشت خودش صادق باشد . اين نياز را مى توانيم نياز به خودشكوفايى بناميم . اين واژه به تمايل بشر به تحقق خويشتن اشاره دارد ؛ يعنى به گرايش او براى شكوفا كردن آن چيزى كه بالقوه در او وجود دارد . اين گرايش را مى توان تمايل به تكوين تدريجى آنچه ويژگى فردى شخص ايجاب مى كند ، و شدن هر آن چه شخص شايستگى شدنش را دارد تعبير كرد . البته شكل خاصى كه اين نيازها به خود خواهد گرفت ، در مورد اشخاص مختلف به طور وسيعى متغير است . ظهور آشكار اين نيازها معمولاً به ارضاى قلبى نيازهاى فيزيولوژيايى ، ايمنى ، عاطفى و نياز به احترام بستگى دارد. تاكنون از اين سلسله مراتب طورى سخن گفته ايم كه گويى ثابت است ؛ حال آن كه در واقع آن قدرها هم كه استنباط كرده ايم، انعطاف ناپذير نيست . درست است كه ظاهراً بيشتر افرادى كه با آنها سروكار داشته ايم، اين نيازهاى اساسى را _ تقريباً به ترتيبى كه اشاره شده است _ دارا هستند ، امّا موارد استثنايى هم وجود دارد.

.


1- . ر.ك : مازلو ، آبراهام ، انگيزش و شخصيت ، ترجمه احمد رسولى ، ص 70 _ 72.
2- . ر.ك : رفيع پور ، فرامرز ، آنومى يا آشفتگى ، ص 27_30.
3- . درباره نياز به غذا و ايمنى و ارتباط با نياز متعالى ، توجّه به سوره قريش شايسته است.
4- . ر.ك : همان ، ص79.
5- . ر.ك : پورمقدس ، على ، روان شناسى انگيزه ها و عواطف ، ص199_203.
6- . ر.ك : شولتز ، دوآن ، و سيدنى آلن شولتز ، نظريه هاى شخصيتى ، ص342 _ 349.
7- . ر. ك : مَزلو ، آبراهام ، انگيزش و شخصيت ، ترجمه احمد رسولى ، ص82 _ 83 ؛ همچنين ر. ك : هجل ، لارى و دانيل زيگلر ، نظريه هاى شخصيتى ، ص 474_482 ؛ و نيز : اتكينسون ، ريتا و ديگران ، زمينه روان شناسى ، ج 1 ، ص 566 _ 567 .

ص: 23

. .

ص: 24

. .

ص: 25

. .

ص: 26

. .

ص: 27

. .

ص: 28

. .

ص: 29

2 . فرهنگ

2 _ 1 . تعريف فرهنگ

2 . فرهنگ2 _ 1 . تعريف فرهنگجامع ترين تعريف توصيفى فرهنگ را تايلور ارائه كرد كه امروزه در جامعه شناسى و مردم شناسى مورد قبول است . او نوشت: فرهنگ يا تمدن (1) به مفهوم قوم نگارى عام خود ، مجموعه پيچيده اى است مشتمل بر معارف ، معتقدات ، هنر ، حقوق ، اخلاق ، رسوم و تمام توانايى ها و عاداتى كه بشر ، به عنوان عضوى از جامعه اخذ مى كند. (2) گى روشه با توجّه به تعريف تايلور و ديگران براى فرهنگ ، تعريفى ارائه داده است: فرهنگ ، مجموعه به هم پيوسته اى از شيوه هاى تفكر ، احساس هيجان و عمل است كه كم و بيش مشخص است و از سوى تعداد زيادى افراد فراگرفته مى شود و بين آنها مشترك است و به دو شيوه عينى و نمادين به كار گرفته مى شود تا اين اشخاص را به يك جمع خاص و متمايز مبدل سازد. (3) سپس گى روشه در توضيح تعريف خود مى افزايد : شيوه هاى تفكر ، احساس ، هيجان و عمل ، از اصطلاح شيوه زندگى روشن تر، و تركيبى تر و كلى تر از فهرست تايلور ، و نيز داراى اين امتياز است كه بر اين تأكيد دارد كه مدل ها ، ارزش ها و نمادها _ كه فرهنگ را تشكيل مى دهند _ شامل دانش ها، آرا و تفكرات هستند و در برگيرنده تمام اشكال بيان احساسات و همچنين شامل مقرراتى هستند كه بيانگر كنش هايى مى باشند كه به طور عينى قابل مشاهده هستند . بنا بر اين، فرهنگ شامل تمامى فعاليت هاى بشرى ، اعم از معرفتى ، عاطفى ، احساسى يا حتّى حسى _ حركتى است. (4) انتقادى كه به بيان گى روشه وارد است ، به اصل تعريف او از فرهنگ برنمى گردد ، بلكه به توضيح او درباره اين تعريف بازمى گردد و آن ، يكى دانستن كنش اجتماعى 5 با پديده اجتماعى 6 است كه دومى جنبه انتزاع شده از اوّلى به شمار مى آيد ، نه تمام واقعيت اوّلى.

.


1- . ر.ك : تايلور ، اى جى پى ، فرهنگ و تمدن را به يك معنا به كار مى برده است ، ولى امروزه اين دو اصطلاح معانى متفاوتى دارند .
2- . ر. ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 116 _ 119.
3- . ر.ك : همان ، ص 123 .
4- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص124.

ص: 30

2 _ 2 . ويژگى هاى فرهنگ

2 _ 2 . ويژگى هاى فرهنگدر بيان ويژگى هاى فرهنگ جا دارد تأكيد كنيم آنچه قبل از هر چيز فرهنگ را مى سازد ، شيوه هاى فكر ، احساس و عمل مشترك بين افراد متعدد است . تعداد اشخاص اهمّيتى ندارد . مهم آن است كه شيوه هاى بودن به وسيله عده نسبتاً كافى از اشخاص ، به عنوان آمال يا امورى بهنجار تلقى شود ، تا بتوان دريافت ناشى از قواعد زندگى است و خصوصيت جمعى و بنا بر اين، اجتماعى دارد . ويژگى ديگر فرهنگ ، اكتسابى بودن آن است . «هيچ خصوصيت فرهنگى به طور زيستى يا ژنتيكى انتقال نمى يابد . اخذ فرهنگ ، ناشى از اشكال و مكانيزم هاى يادگيرى است». (1) «شيوه هاى تفكر ، احساس و عملى كه اشخاص به طور مشترك دارا هستند ، بين آنها روابطى را ايجاد مى كند كه هر يك آن را واقعى احساس مى كنند» . (2) پيوستگى با فرهنگ ، همواره به وسيله هر يك از اعضاى جمع و همه جمع تأييد مى گردد. اين تأييد، از راه معناى نمادى مشاركت جزء رفتار بيرونىِ قابل مشاهده آنها مى شود. همين معناى نمادى رفتارهاست كه امكان مى دهد مرز غير مادى ميان اعضا و غير اعضاى يك جمع مشخص شود . شهروندان و خارجيان ، و نيز مقدسان و ملحدان ، به وسيله معناى نمادى رفتارها جدا مى شوند و اين امر در همه سطوح يك جمع ، از گروه تا قشر و طبقه و ملت وجود دارد . «بجز از طريق نمادهاى مشاركت _ كه يك رفتار را مشخص و معين مى كند _ جامعه شناس و انسان شناس چگونه مى تواند جماعات ، جوامع و همچنين مرزهاى آنها را تميز و تشخيص دهد. (3) «عناصر مختلفى كه يك فرهنگ معيّن را به وجود مى آورد ، صرفاً به صورتى نيست كه اين عناصر به شكلى ساده كنار هم قرار بگيرند ، بلكه اتصال هايى آنها را به هم مى پيوندد . انسجام و هماهنگى ، آن عناصر را به هم متصل مى كند و هنگامى كه تغييراتى در يك بخش فرهنگ به وجود آيد ، در بخش هاى ديگر آن نيز تغييراتى حاصل مى شود». (4) اين ويژگى فرهنگ اجازه مى دهد بتوان آن را نظام ناميد. نكته مهم اين است كه اتصال و ارتباط عناصر نظام فرهنگ ، واقعيت ضرورى يا منطقى نيست ، بلكه «اتصال و ارتباطى است كه صرفاً به طور ذهنى توسط اعضاى يك جامعه حس مى شود . بنا بر اين، انسجام يك فرهنگ _ وراى همه چيز _ يك واقعيت ذهنى است ؛ يعنى به طور ذهنى به وسيله اعضاى يك جمع حس مى شود». (5) روابط عناصر فرهنگى به نظر آنها ضرورى مى رسد و آن را اين گونه مى پذيرند . نكته اصلى براى درك اين نكته هماناست كه به زبان فلسفى مى گوييم روابط امور اعتبارى ، اعتبارى (نه حقيقى) است. شيوه هاى تفكر ، احساس و عمل در يك جمع _ كه فرهنگ آن جمع است _ قائم بر جمع است و ساخته هيچ شخص معيّنى نيست و به ميل شخص معيّنى هم نابود نمى شود ، بلكه براى فرد الزام آور است . اين ويژگى ، همان است كه دوركيم به آن ويژگى عينى بودن پديده هاى مورد مطالعه جامعه شناس مى گويد. امّا تحقق اين شيوه هاى زندگى _ كه ساخته اراده هيچ شخص معيّنى نيست _ در دوران اشخاص است و سنخ وجود آنها «امر روانى» است . اين خصوصيت را مى توان «وجه ذهنى يا روانى» فرهنگ ناميد و توجّه به اين نكته در تحقيقات تجربى فرهنگ شناسى اهمّيت اساسى دارد . «جامعه شناس براى آن كه از وجود و ساخت يك نظام فرهنگى سخن بگويد ، نخست بايد از ادراكى كه اعضاى يك جمع از نظام فرهنگى دارند ، آغاز نمايد». (6) فرهنگ سه كاركرد اساسى دارد ؛ كاركرد اجتماعى ، كاركرد روانى و كاركرد سازگارى با محيط . همان طور كه پيش تر گفته شد ، فرهنگ تعدادى از افراد را در يك جمع مشخص ، گردآورى و آنان را همبسته مى سازد . اين امر ، كاركرد اجتماعى فرهنگ است . ارتباط اجتماعى و تشكيل گروه ، قشر ، طبقه و جامعه اثر آن است. از نظر روانى ، فرهنگ كاركرد قالب ريزى شخصيت افراد را دارد و به شخصيت ، شكل و هيأتى مى بخشد كه امكان مى دهد در بطن جامعه اى معيّن عمل كند . كاركرد سازگارى با محيط ، زمينه كلى تر و اساسى تر كاركردهاى اجتماعى و روانى است و براى درك بهتر آن ، معمولاً «فرهنگ انسان» را با «غريزه حيوان» مقايسه مى كنند . «حيوان از طريق غريزه به واقعيت محيط پاسخ مى دهد و آن را كنترل مى كند و انسان از طريق فرهنگ با خود و محيط طبيعى و اجتماعى ارتباط برقرار مى كند و خودش ، احساساتش ، احتياجاتش و محرك هايش را كنترل مى نمايد بنا بر اين، مى توان گفت فرهنگ همانند منشورى است كه انسان از درون آن واقعيت را مى بيند و آن را به كار مى گيرد تا خود را با اين واقعيت تطابق دهد و آن را كنترل نمايد». (7) اگر يادمان باشد كه فرهنگ ، نظامى است از ارزش ها، هنجارها ، نمادها و دانش ها كه به زندگى شيوه اى خاص مى بخشند و به عبارت ديگر ، چگونگى زندگى را معيّن مى كنند ، آن گاه خواهيم پرسيد كه زندگى اجتماعى چيست كه فرهنگ شيوه آن است . همين سؤال ، ما را به ارتباط فرهنگ با ديگر وجوه جامعه متوجه مى كند . تعبير ديگرى از فرهنگ داشتيم كه «فرهنگ ، شيوه هاى ادراك ، احساس و عمل در يك محيط اجتماعى» است . اگر اين سخن تعبير قبل مقايسه شود ، ادراك ، احساس و عمل معادل زندگى قرار مى گيرند و روان شناسان نيز حيطه هاى وجود روانى انسان را ادراك ، احساس و عمل مى دانند . اگر دقت كنيم كه ادراك ، احساس و اراده ، هر سه فعاليت انسان در برخورد با واقعيت ها هستند ، آن گاه از فعاليت هاى ادراكى ، احساسى و ارادى سخن خواهيم گفت و در مقايسه تعابير با يكديگر ، زندگى معادل فعاليت قرار مى گيرد. با توجّه به مطالب پيشين ، ارتباط فرهنگ با فعاليت در محيط اجتماعى مورد نظر قرار مى گيرد . توضيح اين كه ارزش ها، هنجارها و نمادها _ كه به دانايى آميخته اند _ چند و چون و كى و كجا هستند _ نظام اجتماعى است . نظام هاى سياسى ، اقتصادى و خانوادگى ، همگى زيرمجموعه اين نظام اجتماعى هستند . اين نظام ها همگى به موقعيت ها، و هر موقعيت به رابطه ها، 8 و هر رابطه به تعدادى تعامل تقسيم مى شوند . پس فرهنگ ، روح و شكل فعاليت هاى اجتماعى و نظام اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى و خانوادگى است و با تغيير آن ، همه اينها تغيير مى كند . در واقع درك فرهنگ ، يعنى درك زندگى و نظام هاى اجتماعى مردم. هر چند در يك متن تخصصى ضرورتى بر تأكيد بر عنوان فوق نيست ، ولى در مقدمه اين تحقيق لازم به نظر مى رسد . دين _ آن طور كه دينداران مى شناسند _ مجموعه اى از آموزه ها و دستوراتى است كه از طرف خداوند براى بشر فرستاده شده است . امّا اگر مردمى در جامعه اى تمام يا بخشى از آموزه ها و دستورات دينى را نپذيرند ، عناصر دينىِ پذيرفته شده ، بخشى از فرهنگ آن مردم مى شود و آنچه از دين عملاً شيوه زندگى مردم نشود _ هر چند جزء دين الهى است _ جزئى از فرهنگ آن مردم نيست . مثال بارز و قابل تصديق همگان ، نيكو بودن ازدواج موقت در دين اسلام مطابق فهم شيعى آن ، و زشت بودن ازدواج موقت نزد بيشتر مردم مسلمان شيعه ايران در زمان حاضر است . پس ازدواج موقت جزء دين الهى است ، ولى جزء فرهنگ مردم ايران در زمان حاضر نيست. از سوى ديگر ، به نكات از سوى ديگر چه بسيار عناصر فرهنگى كه از دين نيست و دين در آن زمينه ساكت است و حكم فقهى آن اباحه است : «اُسكُتُوا عمّا سَكتَ عنهُ رسولُ اللّه ». با توجّه به نكات ياد شده ، ميان عناصر فرهنگ و دين ارتباط عموم و خصوص من وجه برقرار است كه به صورت نمودار ذيل قابل نمايش است .

.


1- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 125.
2- . ر.ك : همان ، ص 126.
3- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 127.
4- . ر. ك : همان ، ص 127 _ 129 .
5- . همان ، ص 130 .
6- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 131 .
7- . همان ، ص 137.

ص: 31

. .

ص: 32

. .

ص: 33

. .

ص: 34

M618_T1_File_838440.jpg

در نمودار بالا ، مجموعه الف ، فرهنگ است و مجموعه ب ، دين . مجموعه ج يعنى الف منهاى د ، عناصر غير دينى فرهنگ است و مجموعه د ، عناصر دينى وارد شده در فرهنگ است و مجموعه ه ، عناصر دينى جذب نشده در فرهنگ است . نكته ديگر اين كه عناصر دينى جذب شده در فرهنگ مردم ، دو شأن دارد: 1 . از آن حيث كه عنصر دينى هستند ، ويژگى هاى دين را دارند ؛ يعنى منشأ وحيانى دارند و مقدس اند و دين و ديندار _ از آن حيث كه مؤمن به دين است _ تغيير آن را نمى پذيرد. 2 . از آن حيث كه عنصر فرهنگى است ، عنصر فرهنگى شده است و ويژگى هاى فرهنگ را دارد . اين جنبه آن مورد مطالعه جامعه شناسان قرار مى گيرد ؛ البته برخى گمان كرده اند احكام جامعه شناسان درباره اين عناصر ، نافى باور دينى درباره اين عناصر است ؛ چه اينان ديندار بوده اند يا غير ديندار. نكته ديگر در اين باره اين است كه عالمان دينى ، در مواردى در فهم دين تفاوت برداشت دارند . اختلاف فتوا ميان فقها ، نمونه اى از اين امر است . راه تغيير فهم و برداشت عالم دين از دين نيز در علوم دينى مشخص است ، ولى اگر برداشتن خاص از يك مطلب دينى در فرهنگى وارد شود و پذيرفته گردد و ميليون ها نفر در دهه ها و سده ها، آن گونه بينديشند و ارزيابى و عمل كنند ، هر چند از نظر فرهنگى فقط اين برداشت جزء فرهنگ شده است و برداشت هاى ديگر جزء فرهنگ نيستند ، امّا الزاماً در يك تتبع دين شناسانه ، اين برداشت ، صحيح و ديگر برداشت ها غلط نخواهد بود . نيز اگر روزى مردم جامعه اى آن برداشت از آن عنصر دينى را از فرهنگ و شيوه زندگى خود حذف ، و برداشت ديگرى از آن عنصر دينى را وارد فرهنگ خود كردند ، هر چند تغيير فرهنگى پديد آمده ، ولى تغيير دينى رخ نداده است . براى مثال ، شكل خاصى از ولايت فقيه وارد فرهنگ جامعه كنونى ايران شده است . اين تغييرى فرهنگى است ، ولى به معناى تغيير دينى نيست ؛ چون پيروى مردم از مراجع تقليد ، عنصر فرهنگى ودينى ثابتى در چند سده گذشته در ايران است، اگر عمربيشترى نداشته باشد. اين نكات بدين منظور ذكر شد كه معيّن باشد در تحقيق حاضر ، درباره فرهنگ ايران بررسى مى شود ، نه درباره دين ، و اگر درباره عنصر فرهنگى يا تغيير آن صحبت مى شود ، ربطى به دين و فهم دينى گروه تحقيق از آن عناصر ندارد و براى پرهيز از خلط بحث ، حتّى به فهم دينى گروه تحقيق از آن عناصر كمترين اشاره اى نيز نمى شد .

.

ص: 35

3 . اجتماعى شدن

اشاره

3 . اجتماعى شدنانسان از بدو تولد ، در گروه متولد مى شود و در گروه ، اجتماعى شدن را طى مى كند و تا آخر عمر عضو گروه است . گروه عبارت است از افرادى كه داراى تعامل مستمر هستند و احساس پيوستگى دارند . ارتباط درون گروه مى تواند در اصطلاح ذاتى يا عرضى باشد. ارتباط ذاتى آن است كه افراد مرتبط و متعامل ، ارتباط با يكديگر را بخواهند و از ارتباط با يكديگر لذت ببرند و طالب ادامه همين ارتباطات كنونى باشند . ارتباط عرضى آن است كه ارتباطى ذاتاً مطلوب نيست ، بلكه ارتباط گروهى چون وسيله اى است براى رسيدن به امرى خواستنى و مطلوب ، ايجاد شده و احتمالاً ادامه خواهد يافت . اگر گروهى با ارتباط ذاتى بين اعضا وجود داشته باشد ، گروه اوّليه ناميده مى شود ، ولى اگر ارتباط بين اعضا در گروه ، ارتباط عرضى باشد ، گروه ثانويه نام مى گيرد. افرادى كه تعامل مستمر دارند و احساس پيوستگى مى كنند ، گروه اجتماعى اند. امّا گروه اجتماعى مى تواند يك دست و بدون تفكيك موقعيت و تقسيم كار و بدون هرگونه تمايز و نابرابرى باشد ، و به عكس مى تواند فرايند تقسيم كار و تفكيك موقعيت ها را از سر گذرانده و داراى تمايز ساختارى باشد . اين نوع اخير از گروه اجتماعى ، سازمان اجتماعى ناميده مى شود. حال كه دانستيم سازمان اجتماعى ، گروهى است كه تفكيك موقعيت دارد ، بايد بيفزايم كه بر محور تفكيك موقعيت ها ، هنجارهاى مورد قبول در گروه سازمان يافته ، وظايف و چگونگى عملى كردن وظايف در هر موقعيت را مشخص مى كنند . مجموعه هنجارهايى كه به موقعيتى معيّن اختصاص دارد و وظايف و چگونگى انجام دادن وظايف در هر موقعيت را تعيين مى كند ، «نقش اجتماعى» نام دارد . مجموعه اى ديگر از هنجارها هستند كه ميزان استاندارد برخوردارى هاى احراز كننده هر موقعيت را از ارزش هاى كمياب تعيين مى كنند ميزان استاندارد برخوردارى هاى احراز كننده هر موقعيت از ارزش هاى كمياب ، «پايگاه اجتماعى» ناميده مى شود . ارزش هاى كمياب عبارت اند از اقتدار ، احترام و دارايى . به هنجارهايى كه اساس تعيين پايگاه هاى اجتماعى در سازمان قرار مى گيرند ، به پيروى از تامين 1 هنجارهاى توزيعى مى گوييم. شخصى كه عضو سازمان اجتماعى است ، داراى موقعيت و پايگاه اجتماعى و نيز ملزم به رعايت نقش است . عضو سازمان از برخوردار مى شود برخى نيازهاى ديگر او نيز از اين راه ارضا مى گردد . پايگاه اجتماعى ، ميزان استاندارد برخورداى هاى احراز كننده يك موقعيت از دارايى ، احترام اطلاعات و اقتدار است. يكى از نيازهاى انسان ، نياز به احترام يا همان دوست داشته شدن است كه تا اندازه اى در سازمان ارضا مى گردد . در اقتدار نيز آميزه اى از احترام وجود دارد ؛ چون اقتدار يعنى قدرتى كه فرمانبردار آن را پذيرفته باشد . پس در آن پذيرش فرمانبردار و قبولى برترى مقتدر وجود دارد . افزون بر اين كه طبق تحليل امام محمّد غزالى ، قدرت از جلوه هاى كمال است و جلوه هاى كمال ، دوست داشتنى است . در نتيجه ، انسان ها به قدرت ، و پيرو آن به قدرتمند احساس محبت مى كنند . دارايى ، كاربردهاى گوناگونى دارد ، ولى نخستين كاربرد آن ، تهيه وسايل ارضاى نيازهاى فيزيولوژيايى و تهيه لباس و مسكن است كه دو مورد اخير ، نخستين وسايل تأمين امنيت در برابر خطر سرما ، گرما ، حيوان درنده و دزد هستند . پس دارايى ، وسيله رفع نيازهاى فيزيولوژيايى و ايمنى است ؛ هر چند وسيله اى براى احترام نيز به شمار مى آيد. در اقتدار ، تصميم گيرى وجود دارد و تصميم گيرى يكى از راه هاى نيل به خوديابى و خودشكوفايى است . همچنين در اقتدار ، قدرت نيز وجود دارد كه وسيله اى براى تأمين ايمنى به شمار مى آيد . پس نتيجه اين كه عضويت سازمانى ، ارضاكننده نيازهاى فيزيولوژيايى ، ايمنى ، تعلق ، احترام و خودشكوفايى است . البته به طور نسبى و در هر سازمانى و در هر موقعيتى با توجّه به پايگاه اجتماعى مربوط ، اندازه معيّنى از اين نيازها احتمال ارضا دارند ، ولى به طور مسلم ، يكى از راه هاى برطرف ساختن نيازهاى انسانى ، عضويت در گروه هاى سازمان يافته است. اگر در برخى سازمان ها، پايگاه هايى از بعضى ارزش هاى كمياب برخوردار نشوند يا به مقدار اندك برخوردار شوند ، بايد عضويت در سازمان هاى ديگر را به طور مكمل در نظر داشت و پيگيرى كرد . براى مثال در مؤسسات خيريه ، واجدان موقعيت ها، پول و امكانات مالى دريافت نمى كنند ، يا پايين ترين موقعيت ها در سازمان هاى معمولى ، از اقتدار برخوردار نيستند . امّا در صورت عضويت در چند سازمان گوناگون ، مى توان نيازهاى گوناگون خود را ارضا كرد . وجود انواع گوناگون سازمان در جامعه و هنجارهاى توزيعى حاكم بر آنها ، بخشى از فرهنگ جامعه است كه بر شيوه و ميزان ارضاى نيازها اثر تعيين كننده دارد.

.

ص: 36

. .

ص: 37

. .

ص: 38

3 _ 1 . فرآيند اجتماعى شدن

3 _ 1 . فرآيند اجتماعى شدناجتماعى شدن عبارت است از «جريانى كه به بركت آن ، شخص انسانى در طول حيات خويش ، تمامى عناصر اجتماعى _ فرهنگى محيط خود را فرا مى گيرد و درونى مى سازد و با ساخت شخصيت خود ، تحت تأثير تجارب و عوامل اجتماعى معنادار ، يگانه مى سازد تا خود را با محيط اجتماعى كه بايد در آن زيست نمايد ، تطبيق دهد». (1) اين تعريف ، سه وجه اساسى اجتماعى شدن را مطرح مى كند. نخست «اخذ فرهنگ كه عبارت از اجتماعى شدن ، روند اخذ معارف ، مدل ها، ارزش ها و نمادهاست» . دوم «يگانگى فرهنگ با شخصيت است . تعريف فوق مشخص مى كند كه به دنبال اجتماعى شدن ، عناصر جامعه و فرهنگ ، جزء مكمل ساخت شخصيت روانى مى گردند تا آن جا كه اين دو ، از عناصر اصلى و بخشى از محتواى اساسى ساخت شخصيت مى شوند ؛ البته ميزان اين يگانگى در افراد ، متفاوت است . سومين وجه اجتماعى شدن عبارت است از «تطابق شخص با محيط اجتماعى . فرد اجتماعى شده ، به محيط تعلق دارد و اين تعلق بدان جهت است كه او با ديگر افراد اين اجتماعات (خانواده ، گروه ، ملت ، موسسه توليدى) وجوه مشترك متعددى دارد تا بتواند با آن ارتباط برقرار كند . او با آنها شباهت فكرى و روانى دارد . همانندى با اين ما است كه امكان مى دهد تا حدى هويت خاص روانى و جمعى خود را بيابيم. (2) فرهنگ ، مجموعه به هم پيوسته اى از شيوه هاى تفكر ، احساس و عمل است كه ميان اعضاى يك جمع خاص ، مشترك است . جريان اجتماعى شدن ، موجب اخذ و درونى كردن فرهنگ مى شود و شخص را با محيط اجتماعى تطابق مى دهد . بنا بر اين ، ابعاد تطابق با محيط اجتماعى ، حيطه هاى سه گانه وجود انسان ، يعنى تفكر ، احساس و عمل است و به اين معناست كه در شيوه هاى تفكر ، احساس و عمل ، با محيط تطابق مى يابد . شايد كمتر اشخاصى باور كنند كه در شيوه هاى انديشيدن ، ابراز عاطفه كردن ، به هيجان آمدن و حتّى در ميزان احساس نيازى خاص و نحوه برآوردن آن ، تحت تأثير فرهنگ و نظام اجتماعى هستند. در مورد فرآيند اجتماعى شدن ، بحث از مكانيسم هاى اجتماعى شدن ، عوامل اجتماعى كننده و محيط هاى مؤثر بر عوامل اجتماعى كننده لازم است تا جريان اجتماعى شدن و اثر آن بهتر درك شود.

.


1- . ر.ك : ترنر ، جاناتان ، مفاهيم و كاربردهاى جامعه شناسى ، ص 155 _ 158 .
2- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 148 _ 151.

ص: 39

3 _ 2 . مكانيسم هاى اجتماعى شدن

3 _ 2 _ 1 . يادگيرى

3 _ 2 . مكانيسم هاى اجتماعى شدن«هر گاه شخصى در همنوايى با هنجارها و ارزش هاى يك جمع يا يك فرهنگ ، تابع وجدان اخلاقى خود باشد و به نيازى كه خودش آن را طبيعى يا بهنجار تلقى مى كند ، پاسخ دهد ، از درون به طور مثبت وادار به عمل شده است ؛ در حالى كه مى دانيم چنين انگيزشى در طبيعت زيستى بشر وجود ندارد . در واقع ، اين فرمان فرهنگ است كه او را وادار به عمل مى كند». (1) بخشى از پاسخ به اين پرسش كه چگونه فرمان فرهنگ بر انسان تحميل مى شود ، در مكانيسم هاى روانى _ اجتماعى تكوين شخصيت انسانى نهفته است . دو مكانيزم اصلى اجتماعى شدن وجود دارد كه عبارت اند از يادگيرى و درونى كردن ديگر . نكته مهم اين كه بايد توجّه داشت كه اين دو ، در واقع بسيار به يكديگر پيوسته اند.

3 _ 2 _ 1 . يادگيرىيادگيرى عبارت است از «اخذ بازتاب ها، عادات ، طرز رفتار و غيره كه در ارگانيسم انسانى و روان شخصى جاى مى گيرد و رفتار او را راهنمايى مى كند» 2 . با توجّه به مجموعه نظريه هاى يادگيرى ؛ تكرار ، تقليد ، استفاده از پاداش و تنبيه ، و آزمايش و خطا ، چهار روش عمل اصلى هستند كه به كمك آنها يادگيرى صورت مى گيرد . چه در جريان تربيت كودكان و چه در آموزش يا تربيت و اجتماعى شدن ، عامل اجتماعى كننده يا اجتماعى شونده ، همواره از يكى از اين چهار روش يادگيرى استفاده مى كند. در موضوع يادگيرى ، تأكيد بر غريزه ، در مقابل تأكيد بر محيط قرار دارد و نتيجه مباحثات و تحقيقات تجربى ، همه را به توافق بر دو نكته اساسى رسانده است ؛ نخست آن كه «اين امر معلوم شده است كه يك نظريه يادگيرى نمى تواند نه داده ارثى و نه تأثير محيط خارجى را نديده بگيرد ، بلكه برعكس بايد هر دو عامل و كنش متقابل مداوم آنها را در نظر بگيرد . دوم آن كه ، هر جهت گيرى كه راجع به نقش متقابل وراثت و محيط بشود، اين امر مورد قبول است كه بى آن كه اهمّيت اشخاص متفاوتى كه پيرامون فرد هستند و عوامل فعال يادگيرى به شمار مى آيند در نظر گرفته شود و روابطى كه فرد با آنها دارد و رفتار خاص او با ديگران مورد توجّه قرار گيرد ، نمى توان تبيين لازم و كافى از يادگيرى نمود . از اين جا مى توان گفت كه فقط پاداش و تنبيه فى نفسه اهمّيت ندارند ، بلكه اين امر كه پاداش و تنبيه از جانب كيست و شيوه خاصى كه با اين شخص مربوط مى شود و چه احساساتى در مورد او وجود دارد نيز شايان توجّه است.

.


1- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 155_156.

ص: 40

3 _ 2 _ 2 . درونى كردن ديگرى

3 _ 2 _ 2 . درونى كردن ديگرىاين جاست كه دومين مكانيسم اجتماعى شدن ، يعنى درونى كردن ديگرى وارد عمل مى شود و نخستين مكانيسم را تكميل مى كند . «كودك با بازى كردن نقش ديگران (والدين ، همبازى ها، قهرمانان) و درونى كردن رفتارشان ، از نظر فكرى رشد مى يابد و اجتماعى مى شود . بدين سان ، مقررات بازى را فرامى گيرد و در ضمن مى آموزد كه خود را به عنوان يكى از اعضاى گروه بپندارند ، در حالى كه به وسيله نقشى كه دارد ، از ديگران متمايز و متفاوت مى شود . خود كودك با همانندسازى با اشخاص ديگر ، در نقش هايى كه ايفا مى كنند و بخصوص به وسيله درونى كردن (دگر عام) ديگرى تعميم يافته ، (ديگران نامشخص) يعنى مجموعه نظام يافته و شالوده بندى شده نقش هاى ديگرى كه او به آنها وابسته است ، رشد مى يابد . همچنين كودك ، خودِ خويش را به وسيله تميز و تشخيصى كه نقش خودش ، بين شخص خود و ديگرى فراهم مى كند ، مى سازد». (1) به طور خلاصه كودك با درونى كردن نقش هاى ديگران با مقرراتى كه آنها تعيين مى كنند و رفتارهايى كه آنها دارند و اصولى كه آنها را تحت تأثير قرار مى دهد ، آشنا مى شود و اين ، همان اساس درونى كردن تدريجى عناصر اجتماعى _ فرهنگى محيط است. با توجّه به اهمّيت اشخاص و گروه ها در مكانيسم هايى كه شرح داديم ، اكنون بايد اين توصيف را با نگاهى به عوامل اساسى فعال در روند اجتماعى شدن تكميل نماييم» . قابل تأكيد است كه عوامل ، غير از مكانيزم هاست . عوامل اساسى فعال در فرآيند اجتماعى شدن را مى توان طبق معيارهايى طبقه بندى كرد. 1 . عامل اجتماعى شدن كه در درون گروه هاى همسان با هيئتى نهادى شده مانند خانواده و مدرسه انجام مى گيرد يا برعكس عامل اجتماعى شدنى كه به شيوه اى بسيار گسترده ، يك جمع وسيع را در بر مى گيرد مثل صدا و سيما. 2 . طبقه بندى بر اساس هدف عامل اجتماعى ، شدن عواملى كه هدف اصلى آنها شكل بخشيدن به شخصيت اجتماعى ، تربيت كردن و ايجاد اصول و ارائه شناخت باشد يا برعكس برحسب آن كه عوامل اجتماعى كننده اين كاركرد را فقط در كنار فعاليت ها و هدف هاى ديگرى كه به عنوان هدف آشكار خود دنبال مى كنند اعمال كنند . 3 . طبقه بندى بر اساس همگنى سنى يا ناهمگنى سنى اجتماعى شوندگان . گروه ها و نهادهايى را كه كاركرد اجتماعى كننده دارند بر حسب آن كه به گروه هاى سنى ناهمگن يا به گروه هاى سنى همگن تعلق دارند ، مى توان تفكيك كرد. اكنون مى توانيم از اين طبقه بندى ، دو نتيجه اساسى بگيريم : «نخست آن كه گروه ها و نهادهايى كه اجتماعى شدن اصلى آنهاست ، رفتارى كلى و همه جانبه و گرايش بدان دارند كه شخص جامع را اجتماعى كنند و بر او تأثير بگذارند كه اين تأثير تمامى زندگى يا دست كم تمامى وجوه زندگى او را در بر گيرد . اين مورد ، شامل خانواده ، مدرسه ، مسجد ، كليسا و فرقه ها بسيارى نهضت هاى تربيتى است . برعكس ، گروه ها و نهادهايى كه اجتماعى شدن هدف اصلى آنها نيست ، عموماً كاركرد اجتماعى كننده محدودى دارند ؛ يعنى فقط بخشى از شخصيت را تحت تأثير قرار مى دهند كه اين در مورد مؤسسات توليدى ، نهضت هاى اتحاديه اى و احزاب سياسى صدق مى كند و در مورد گروه هاى سنى همگنى كه اغلب تمايلات جامع ترى دارند ، كمتر صادق است (اين تقسيم متناظر با تفاوت ويژگى گروه اوّليه و گروه ثانويه است). دوم آن كه اين طبقه بندى، امكان مى دهد نشان دهيم كه اجتماعى شدن ، لزوماً انتقال فرهنگ از راه بزرگسالان به جوانان نيست . اين انتقال همچنين بين اشخاص هم سن نيز صورت مى گيرد . گرچه يافتن مثال براى گروه هايى كه اجتماعى كنندگان و اجتماعى شوندگان در آنها در يك رده سنى باشند و هدف اصلى آن هم اجتماعى كردن باشد ، محدود است». (2)

.


1- . روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 159 _ 161 ؛ و همچنين ر. ك : ترنر ، جاناتان ، مفاهيم و كاربردهاى جامعه شناسى ، ص 166 _ 177.
2- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص170 _ 172.

ص: 41

. .

ص: 42

3 _ 3 . محيط هاى اجتماعى شدن

3 _ 3 _ 1 . محيط تعلق

3 _ 3 . محيط هاى اجتماعى شدنتا اين جا از مكانيزم ها و عوامل اجتماعى شدن سخن گفتيم مع ذلك كافى نيست كه عوامل اساسى اجتماعى شدن را تشخيص دهيم بلكه بايد تأثير آنها را بشناسيم و آنها را در محيط هايى كه بدان تعلق دارند قرار دهيم و محيط هايى را كه تحت تأثير آن قرار دارند بشناسيم . در اين جا مفيد است كه ميان محيط هاى تعلق و محيط هاى مرجع فرق بگذاريم.

3 _ 3 _ 1 . محيط تعلق«محيط تعلق ، محيط هاى متفاوتى هستند كه عوامل اجتماعى شدن و اجتماعى شده ، از نظر بوم شناسى، اقتصادى و جامعه شناختى با يكديگر درآميخته اند و محيط هايى هستند كه عوامل اجتماعى شدن جزئى از آنها هستند و به طور اخص بدان ها تعلق دارند . به يقين خانواده ، بهترين نمونه يك عامل اجتماعى شدن است كه در آن اجتماعى شدن به طور فشرده صورت مى گيرد . امّا خانواده ، به وسيله اسلاف ، از طريق خويشاوندى تحت تأثير قرار مى گيرد. (1) «براى شناخت اجتماعى شدنى كه در بطن خانواده صورت مى گيرد ، بايستى محيط هاى تعلق اين خانواده را شناخت». (2) چند نمونه از محيط هاى تعلق گروه خانواده عبارت اند از محيط روستايى و محيط شهرى ، گروه هاى نژادى ، قومى و فرهنگى ، طبقه اجتماعى كه خانواده به نسبت به اين كه به كدام يك از آنها متعلق باشد ، ارزش ها و هنجارها و عناصر فرهنگى مشخصى را به اجتماعى شوندگان القا مى كند . مثلاً خانواده روستايى و شهرى را در نظر بگيريد كه محتواى پيام و شيوه اجتماعى كردنشان ، تحت تأثير فرهنگ روستا يا شهر متفاوت است ؛ هر چند عامل اجتماعى كردن در هر دو مورد ، گروه خانواده است.

.


1- . ر.ك : رفيع پور ، فرامرز ، آناتومى جامعه ، ص 352 _ 357 .
2- . ر.ك : رفيع پور ، فرامرز ، آناتومى جامعه ، ص 352_357 .

ص: 43

3 _ 3 _ 2 . محيط هاى مرجع

3 _ 3 _ 2 . محيط هاى مرجعامّا فقط در نظر گرفتن محيط هاى تعلق كافى نيست ، بلكه بايد محيط هاى مرجع را نيز در نظر گرفت . اينها محيط هايى هستند كه فرد بى آن كه بدانها تعلق داشته باشد ، مدل ها و ارزش ها را ازآنها به عاريت مى گيرد و در عمل اجتماعى كننده ، خود تحت تأثير آنها قرار مى گيرد. در تحقيق روشن شده است كه «تلويزيون انگليس ، اساساً هنجارها و ارزش هاى طبقه متوسط را مرجع قرار مى دهد . در ايالات متحده ، محققان بسيارى متذكر شده اند كه مدرسه نيز تحت تأثير هنجارها و ارزش هاى طبقه متوسط مى باشد» . طبق مطالعات ما در ايران نيز دقيقاً اين گزاره ها صادق است و منشأ مشكلاتى هم شده اند. «محيط هاى مرجع ، مانند محيط هاى تعلق ، در روند اجتماعى شدن مؤثرند ؛ زيرا اغلب در عمل مى بينيم به دلايل مختلف ، عوامل اجتماعى شدن ، كاركرد خود را نه بر اساس هنجارهاى گروه خود يا محيط تعلق ، بلكه بر اساس محيط هايى انجام مى دهند كه مايل اند با آنها همانند شوند . اين مورد مثلاً شامل والدينى مى شود كه مايل اند پايگاه اجتماعى فرزند نشان برتر از پايگاه اجتماعى خودشان باشد و آنها را برپايه هنجارهاى طبقه بندى برتر تربيت مى كنند». (1)

.


1- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 181 ؛ همچنين ر. ك : ترنر ، جاناتان ، مفاهيم و كاربردهاى جامعه شناسى، ص 153 _ 160 .

ص: 44

3 _ 3 _ 3 . انطباق

3 _ 3 _ 3 . انطباقدو مكانيسم اصلى اجتماعى شدن ، يعنى يادگيرى و درونى كردن ديگرى ، تحت تأثير عوامل متعدد اجتماعى شدن ، فشار محيط هاى تعلق و جاذبه محيط هاى مرجع ، در واقع به ايجاد نوعى انطباق شخص با محيط اجتماعى اش مى انجامند . «انطباق يك شخص با محيط اجتماعى اش، به معناى آن است كه اين شخص به حد كافى مدل ها، ارزش ها و نمادهاى محيط خود را درونى كرده و در ساخت شخصيت خود ، يگانگى بخشيده است تا بتواند با اعضاى جمعى كه در آن مشاركت دارد ، به راحتى ارتباط برقرار كند و با آنها و در محيطشان كار كند ، به نحوى كه بتوان گفت او به اين جماعات تعلق دارد». (1) بنا بر اين مفهوم روان شناسانه تطابق ، به مفهوم جامعه شناسانه همنوايى ، يعنى استاندارد شدن و يكسان شدن رفتار مى پيوندد . تطابق اجتماعى ، لزوماً به معناى همنوايى اجتماعى نيست . جامعه و فرهنگ هميشه مقدارى حق انتخاب بين ارزش هاى مسلط و ارزش هاى ثانوى ، بين مدل هاى ترجيحى و مدل هاى پذيرفته شده يا تحمل شده باقى مى گذارد . پيوستگى با هنجارها و ارزش ها، مستلزم وجود حاشيه اى از تصميم براى عمل كنندگان اجتماعى است . تطابق با يك محيط معيّن ، به معناى استفاده از حاشيه آزادى يا خودمختارى است كه اين محيط قبول مى نمايد . با وجود اين ، بايد اضافه كرد كه اين حاشيه آزادى ، در تمامى جوامع يكسان نيست . بعضى جوامع يا جماعات ، همنوايى شديد و كامل تر در مقايسه با ديگر جوامع مى طلبند و در آنها تنوع و كجروى كمتر تحمل مى شود . يك تفاوت ميان روستا و شهر بزرگ آن است كه روستا ، نوعى همنوايى شديد مى طلبد . برعكس ، ديگر اجتماعات ، مثل محيط شهرى ، به ضرورت همنوايى ، درجه كم و بيش زيادى از خودمختارى را در رفتارهاى فردى يا جمعى مى آميزند. در واقع اجتماعى شدن جوانان نوعى تعادل كم و بيش دقيق ميان همنوايى و خودمختارى شخصى را مى جويد . در اين جا نكته اى را بايد متذكر شد . به دو دليل نبايد انحراف و كجروى را با غير همنوايى اشتباه گرفت ؛ زيرا نخست آن كه ارزش ها و رفتار انحرافى يا كجروى براى كسانى كه مرتكب اين عمل مى شوند ، الزاماً به معناى جدايى از ارزش هاى حاكم و مدل هاى ترجيحى نيست . مثلاً كودكانى كه با جهان بزهكار محشور هستند ، نتيجه طبيعى اجتماعى شدنشان ، ورود به اين جهان و اخذ هنجارهاست. ديگر آن كه انحراف و كجروى ، ندرتاً فردى هستند . اغلب محيط منحرف و كجرو را مى يابند كه در آن نوعى همنوايى جديد يافت مى شود . در موارد زيادى ، يك رفتار در دو جمع ، به ترتيب ، كجروى و سازگارى به شمار مى آيد . در واقع بسيارى از رفتارهاى ضد اجتماعى و غير اجتماعى ، در مورد جمع ديگرى به نحو متفاوتى عميقاً اجتماعى است . نهضت هاى اصلاح طلب يا انقلابى ، ضرورتاً مكانيزم هاى اجتماعى شدن را براى اعضاى خود تدارك مى بيند و تدارك اين مكانيزم هاى اجتماعى شدن ، به منظور حفظ ضرورى تفكر و عمل در اين نهضت هاست. (2)

.


1- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 183 .
2- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص186 _ 187.

ص: 45

3 _ 3 _ 4 . تطابق نوآور

3 _ 3 _ 4 . تطابق نوآور«از ديدگاه روان شناسى، بايد دانست كه مكانيزم هاى اجتماعى شدن كه پيش تر نام برديم ، به كيفيات متنوع تطابق اجتماعى مى انجامند». (1) «اجتماعى شدن ، مى تواند به عنوان نتيجه طبيعى ، نوعى تطابق اجتماعى را به همراه داشته باشد كه به صورت ميل به تغيير محيط و نوآورى يا همنوايى با اين محيط تجلى مى يابد . اغلب ، همان عناصر روند اجتماعى شدن هستند كه رفتارهايى چون سرقت و فحشا را _ كه جامعه ، بيمارگونه مى نامد _ در بر دارند . اين رفتارها اغلب مى تواند از اجتماعى شدن طبيعى سرچشمه گرفته باشد ، ولى در بيشتر موارد ، از سرماخوردگى ها ، اضطراب و احساس عدم امنيت ناشى مى شود. «حاشيه اى كه تطابق اجتماعى نوآور يا پويا را از آنچه مى توان آن را تطابقى مرضى ناميد جدا مى كند ، اغلب زياد نيست ؛ زيرا همان مكانيزم هاى روانى _ اجتماعى ، مى تواند ريشه يكى از اين دو باشد». (2) به طور خلاصه كنش هنجارى اجتماعى ، اكنون به نظر ما نتيجه تنش هاى متعددى به نظر مى رسد كه بين همنوايى ، آزادى و نوآورى ، بين انگيزه ها و آرمان ها، بين احتياجات شخصيت فردى و احتياجات محيط اجتماعى ، بين اجبار اجتماعى و تمايلات شخصى وجود دارد.

.


1- . ر.ك : همان ، ص 187.
2- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 189 _ 191.

ص: 46

4 . كنترل اجتماعى

اشاره

4 . كنترل اجتماعىپيش از ورود به تعريف فرآيند كنترل اجتماعى ، لازم است يادآورى كنيم كه فرآيند كنترل اجتماعى و فرآيند اجتماعى شدن (جامعه پذيرى) دو روى يك سكه و دو جنبه از يك واقعيت تام هستند . براى دقت بيشتر ، تعاريف هر دو فرآيند را به ترتيب مى آوريم و مقايسه مى كنيم. «جامعه پذيرى كه از اوان طفوليت آغاز مى شود ، فرآيندى است كه توسط آن ، فرد با فراگيرى گرايش ها، انديشه ها و انگاره هاى رفتار مورد پسند جامعه از طريق تماس با ديگران ، نقش هايى را كه تعيين كننده رفتار اجتماعى اوست و با پايگاه وى در گروه هاى مختلف اجتماعى انطباق دارد ، به عهده مى گيرد . در جريان جامعه پذيرى است كه شخصيت ، تكوين مى پذيرد». (1) «كنترل اجتماعى ، كليه فرآيندهايى را در بر مى گيرد كه جامعه و گروه هاى تشكيل دهنده آن ، توسط آنها بر رفتار افراد جامعه تأثير نهاده و آنها را به همنوايى با هنجارهاى گروه سوق مى دهند . بايد تأكيد نمود كه كنترل اجتماعى ، دال بر تعيين رفتار فرد از تمام جهات نيست ، بلكه دلالت دارد بر محدود كردن چنين رفتارى در چهارچوب تغييراتى مى كند كه مورد پسند اجتماع است». (2) اجتماعى شدن «فرآيند تأثير متقابل بين يك شخص و محيط اجتماعى او را مى سازد كه نتيجه آن ، پذيرش مدل هاى رفتار اجتماعى در آن محيط و پيدايش نوعى انطباق متقابل ميان فرد و جامعه است . در معناى اخير ، اجتماعى شدن ، فرآيندى روانى _ اجتماعى است كه بر پايه آن ، شخصيت اساسى ، تحت تأثير محيط و مخصوصاً نهادهاى تربيتى ، دينى و خانوادگى تشكيل مى يابد». (3) «مجموع وسايل و شيوه هايى است كه با استفاده از آنان ، يك گروه يا يك واحد ، اعضاى خود را به پذيرش رفتارها ، هنجارها ، قواعدى در سلوك و حتّى آداب و رسومى منطبق با آنچه گروه مطلوب تلقى مى كند ، سوق مى دهد . كنترل اجتماعى يكى از اشكال فشار اجتماعى است و به دو وجه متفاوت صورت پذير است ؛ يا از طريق اعمال اجبار اجتماعى يا از طريق اقناع. (4) تعريفى كه پيش تر براى مفهوم فرآيند اجتماعى شدن نقل كرديم ، اين بود كه «اجتماعى شدن ، جريانى است كه به بركت آن ، شخص در طول حيات خويش ، تمامى عناصر اجتماعى _ فرهنگى محيط خود را فرا مى گيرد و درونى مى سازد و با ساخت شخصيت خود ، تحت تأثير تجارب و عوامل اجتماعى معنادار ، يگانه مى سازد تا خود را با محيط اجتماعى كه بايد در آن زيست نمايد ، تطبيق دهد». (5) همان طور كه در اين تعريف ها مشاهده مى شود ، زاويه ديد در آنها مختلف است . در تعريف فرآيند اجتماعى شدن ، نگاه بر شخص متمركز است ، در حالى كه در تعريف فرآيند كنترل اجتماعى ، نگاه بر جامعه و گروه . به نظر ما ، خط فاصل و مرز فرآيند جامعه پذيرى و مهار 6 اجتماعى ، رفتار نابهنجاراست . همه اقدامات تربيتى ، تشويقى و تنبيهىِ پيش از رفتار انحرافى، اجتماعى كردن، و همه اقداماتِ بعد از رفتار انحرافى، مهار وكنترل اجتماعى است.

.


1- . ر.ك : روسك ، جوزف و وارن ، رولند ، مقدمه اى بر جامعه شناسى ، ص 38 .
2- . ر.ك : همان ، ص 232 .
3- . ر.ك : بيرو ، آلن ، فرهنگ علوم اجتماعى ، ص 363 .
4- . ر.ك : همان ، ص 348 .
5- . ر.ك : روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ص 148 .

ص: 47

. .

ص: 48

4 _ 1 . انواع كنترل اجتماعى

4 _ 1 . انواع كنترل اجتماعىكنترل اجتماعى از دو راه اعمال مى شود ؛ رسمى و غير رسمى . كاركردهاى رسوم اخلاقى در كنترل رفتار ، بويژه در جوامع ابتدايى ، مثال نوع غير رسمى كنترل اجتماعى است . كنترل رسمى اجتماعى هنگامى صورت مى پذيرد كه رويه هايى مخصوص و گروه هايى معيّن براى تنفيذ رويه ها، صراحتاً استقرار و تعيين شده باشد. «انواع كنترل هاى اجتماعى برحسب گروه هاى نخستين و دومين نيز تقسيم بندى مى شود . فرآيندهاى كنترل ، به نحوى وافى به مقصود به كنترل هاى انتظامى و ارشادى تقسيم مى گردد . در كنترل اجتماعى انتظامى ، بر قوانين ، مقررات و گاه ردّ اتهام تأكيد مى شود . در كنترل اجتماعى ارشادى ، همنوايى داوطلبانه از راه رقابت ، همكارى و تلقين اهمّيت بيشترى دارد . البته كنترل اجتماعى ، فقط در تأثيرات بيرونى بر رفتار فرد منحصر نيست . در واقع تأثيرات بيرونى در دوره اى بلند ، شايد به اندازه انگيزش درونى و داوطلبانه فرد در جهت همنوايى با هنجارهاى گروهى داراى اثر نباشد . بدين ترتيب ، تمايز نهادن ميان كنترل هاى درونى و بيرونى اهمّيت بسيارى دارد . كنترل هاى بيرونى ، كنترل هايى هستند كه از خارج از وجود فرد بر وى تحميل مى شوند . كنترل هاى درونى عبارت اند از كنترل هايى كه خود فرد به مدد آنها ، شخصاً طالب همنوايى در رفتار خويش مى گردد . در زبان عادى و روزمره چنين مى گوييم كه فلان كس حاضر نيست برخلاف وجدان خود رفتار كند . به زبان دقيق تر، فرد در جريان جامعه پذيرى ، گرايش ها، اعتقادات و رسوم اخلاقى جامعه خود را درونى مى كند». (1) همان طور كه ملاحظه مى شود ، كنترل اجتماعى درونى ، همان جامعه پذيرى است كه مكانيزم هاى آن ، يادگيرى و درونى كردن است ؛ البته در متن بالا ، به مكانيزم مهم تر ، يعنى درونى كردن اشاره شده است . البته مفهوم سازى دقيق آن است كه ويژگى هاى مفاهيم را ، از نظر اشتراك و تمايز در خود جاى دهد . اين امر اقتضا مى كند كه فرآيند كنترل اجتماعى را آن گونه تعريف كنيم كه تمايز آن با مفهوم اجتماعى شدن مشخص باشد . ما در اين نوشته ، اصطلاح كنترل اجتماعى را فقط در حد مفهوم كنترل اجتماعى بيرونى به كار خواهيم برد . يادآورى مى كنيم كه كنترل اجتماعى انتظامى و ارشادى ، هر دو از اقسام كنترل اجتماعى بيرونى است. «كنترل اجتماعى ، يكى از مهم ترين و متداول ترين مباحث جامعه شناسى است . اين مبحث در مورد ابزارهاى مختلفى كه از طرف جامعه براى سر عقل آوردن اعضاى عصيانگرش به كار مى رود ، صحبت مى كند . حتّى اگر گروه كوچكى از افراد بخواهند رابطه اى دائمى برقرار سازند ، نياز به مكانيزمى براى كنترل افراد گروه دارند». (2) به يقين روش هاى كنترل اجتماعى ، بسته به مقاصد و شخصيت گروه مورد بحث ، تفاوت مى كند ، ولى درهر صورت ، كاربرد مكانيزم كنترل اجتماعى ، از ميان بردن اشخاص مشكوك يا ناخواسته در هر دستگاه براى ترساندن ديگران از عواقب مخالفت با خواست گروه يا اجتماع است.

.


1- . ر.ك : روسك ، جوزف و وارن ، رولند ، مقدمه اى بر جامعه شناسى ، ص 233 _ 235 .
2- . ر. ك : برگر ، پيتر ، دعوتى به جامعه شناسى ، ص 159 _ 179.

ص: 49

4 _ 2 . مكانيزم هاى كنترل اجتماعى

4 _ 2 . مكانيزم هاى كنترل اجتماعىمكانيزم هاى كنترل اجتماعى گوناگون هستند ، «خشونت ، تهديد اقتصادى ، ترغيب ، استهزاء ، شايعه ، رسوايى و انگ زدن . آخرين و بدون شك قديم ترين وسيله كنترل اجتماعى ، به كار بردن خشونت جسمانى است . هيچ دولتى نمى تواند بدون وجود يك نيروى پليس يا چيزى شبيه به آن ، به حياتش ادامه دهد. از آن جا كه استفاده دائمى از خشونت ، غير علمى و گاهى بى تأثير است ، سازمان هاى رسمى كنترل اجتماعى ، معمولاً مى كوشند ابزار خشونت ، كمتر در دسترس همگان قرار گيرد . «مهم ترين نيروى بازدارنده براى اغلب مردم ، تنها تهديد به اعمال خشونت است ؛ زيرا اغلب مردم فقط با علم به اين كه ارتكاب خلاف ، به مجازات آنها خواهد انجاميد ، مرتكب خلافى نمى شوند. «نخستين اقدامى كه در رده اعمال فشار براى كنترل اجتماعى ، پس از فشار سياسى و قانونى (خشونت) قرار گرفته است ، فشار اقتصادى است . تهديد اقتصادى ، از هر وسيله ديگرى براى كنترل زندگى افراد مؤثرتر است . البته اين كنترل ، تنها زمانى مؤثر است كه فرد ، نهاد مالكيت را در نظام اقتصادى پذيرفته باشد». (1) مكانيزم هاى كنترل اجتماعى ، افزون بر خشونت و تهديد اقتصادى ، عبارت از ترغيب ، استهزاء شايعه ، رسوايى و انگ زدن داست . اينها عبارت اند از كنترل از سوى عامل هاى عاطفى و ارزشى . پس ، مجموعه عوامل فشار براى كنترل اجتماعى فرد از سوى جامعه ، اجتماع يا گروه ، چهار نوع است : خشونت ، تهديد اقتصادى ، فشار عاطفى و فشار با رفع نيازهاى آنها در تضاد است لذا افراد حاضر به مواجهه با آنها نبوده و براى فرار از مواجهه با آنها ، به هنجارهاى اجتماعى تن مى دهند . شايعه پراكنى و استهزاء ، از ابزارهاى قدرتمند كنترل اجتماعى در اغلب گروه هاى اوّليه هستند . در فرهنگ عمومى نيز دائماً ما را از مورد تمسخر واقع شدن ، مى هراسانند . در دنياى بزرگ ترها ، به علت اين كه مقاومت در برابر تمسخر زياد است ، گروه براى سر عقل آوردن كسانى كه تسليم روند عقايد متداول نمى گردند و افرادى كه حاضر به تسليم و اطاعت از هنجارهاى گروهى نيستند ، به شايعه پراكنى در مورد آنها دست مى زند . تعداد كمى مى توانند در برابر تهمت و شايعه مقاومت كنند ، زيرا اثر آن بر ذهن اطرافيان شخص _ حتّى نزديك ترين و بى غرض ترين آنها _ آن قدر زياد است كه به سادگى نمى شود پاكش كرد. يكى ديگر از مخرب ترين انواع تنبيهاتى كه در اختيار جوامع بشرى است ، رسوايى از راه بدنام كردن مردم است . جوامعى كه نخواهند از خشونت استفاده كنند ، معمولاً داغ ننگ بر پيشانى افراد نامقبول مى زنند . نمودار داغ ننگ را مى توانيم در ميان فرقه منونايت ها در آمريكا مشاهده كنيم . براى مثال ، اگر كسى يكى از اساسى ترين منهيات را كه عبارت از درگيرى هاى جنسى با بيگانگان است ، مرتكب شود ، از گروه طرد مى گردد . در چنين حالتى با اين كه گروه به وى اجازه مى دهد در ميان آنها كار و زندگى كند ، ولى حتّى يك نفر هم با او صحبت نمى كند . شما فكر كنيد چه تنبيهى از اين بالاتر ممكن است صورت گيرد كه شخص در ميان جمع ، ولى تنها باشد. براى درك بهتر مسئله ، خود را در مركز يك سلسله از دواير متحد المركز ، كه هر يك نمودار يك نظام كنترل اجتماعى هستند مجسم كنيد . به عبارت ديگر ، خود را در نقطه اى كه حداكثر فشار بر آن وارد مى آيد ، بگذاريد. «آخرين دايره خارجى محاطى ، نمودار نظام سياسى و قانونى اى است كه انسانى مجبور است تحت آن به زندگى ادامه دهد . نظام ديگر كنترل اجتماعى كه _ بر فردى كه در مركز قرار گرفته _ اعمال قدرت مى كند ، نظام اخلاقى و آداب و رسوم جامعه است . البته شكى نيست كه قانون ، خود تجلى گر برخى از جنبه هاى پر اهمّيت چنين آداب و رسومى به شمار مى آيد ، ولى تمامى آداب و رسوم و اخلاقيات در كتاب قانون ذكر نمى شود . آنها به صورت دستورات اخلاقى ، روال هاى فكرى و طرز سلوك در ذهن مردم وجود ندارد . پس ما نمى توانيم به علت اين كه براى قاعده اى در كتاب قانون ، تنبيهى وجود ندارد ، فارغ البال مرتكب خلاف كارى هاى اخلاقى گرديم ؛ زيرا همواره تحت فشار افكار عمومى جامعه و اعتقادات اطرافيانمان زندگى مى كنيم . افزون بر نظام هاى اعمال زورى كه هر شخص با عده بسيارى در آنها شريك است ، دو اثر كم اهمّيت ترى از كنترل اجتماعى وجود دارد كه در رفتار روزمره ، شخص مجبور به اطاعت از آنهاست. مثلاً انتخاب شغل كنترل اجتماعى نظام شغلى افراد به اين علت مهم است كه معمولاً نوع اشتغال ما ، تعيين كننده روش زندگى ما در آينده است . هر موقعيت شغلى ، با خود يك نظام كنترل كننده نيز به همراه خواهد داشت . گاه كنترلى كه از طرف موقعيت شغلى ما اعمال مى شود ، بسيار شديدتر از ديگر نظام هاى كنترل اجتماعى است . سرانجام بايد اقرار كرد گروه اوّليه اجتماعى كه زندگى خصوصى شخص در آن رخ مى دهد _ يعنى خانواده خويشاوندان و دوستان نزديك _ نيز به عنوان يك نظام كنترل رفتار شخص ، به شمار مى آيد . گروه اوّليه ، گروهى است كه معمولاً در برگيرنده مهم ترين روابط اجتماعى و احساسى فرد است . به يقين عدم تقبل ، از دست دادن پرستيژ و مورد تمسخر يا تنفر قرار گرفتن از طرف نزديكان ، ضربه هاى شديدترى ، از گروه هايى كه انسان با آنها ارتباط احساسى ندارد ، بر فرد وارد مى كند. حال اگر به تصوير شخصى كه در مركز يك سلسله دايره متحدالمركز كه هر يك نمودار نوعى نظام كنترل اجتماعى است ، بازگرديم مفهوم قرار داشتن در اجتماع را بهتر درك مى كنيم . چگونگى موقيت ما در اجتماع ، به نيروهايى كه ما را كنترل مى كنند ، مى رسانند و محدود مى سازند بستگى دارد . هر جا هستيم ، تحت كنترل چنين نيروهايى قرار داريم». (2)

.


1- . ر.ك : برگر ، پيتر ، دعوتى به جامعه شناسى ، ص 159_179 .
2- . ر.ك : برگر ، پيتر ، دعوتى به جامعه شناسى ، ص 159_179 .

ص: 50

. .

ص: 51

. .

ص: 52

. .

ص: 53

فصل دوم : چارچوب تئوريك

اشاره

فصل دوم : چارچوب تئوريك

.

ص: 54

. .

ص: 55

بررسى نظريه ها

1 . كجروى اجتماعى

1 _ 1 . نظريه نابسامانى اجتماعى از مرتن

بررسى نظريه ها1 . كجروى اجتماعى (1)بر اساس نظريه تراوس هرشى ، در حال حاضر سه ديدگاه بر جريان مطالعه جامعه شناسى كجروى تسلط دارد : نظريه هاى انگيزشى ؛ نظريه هاى كنترل ؛ و نظريه هاى انحراف فرهنگى. هرشى براى نظريه هاى انگيزشى ، نظريه نابسامانى اجتماعى را كه از سوى مرتن اظهار شده است ، نمونه مى آورد . او در قسمت نظريه هاى كنترل ، به نظريه خنثى سازى فشار همنوايى از سايكس و ماتزا ، و نظريه موانع داخلى _ خارجى والتر ركلس مى پردازد . هرشى در قسمت نظريات انحرافات فرهنگى ، دو نظر را بيان مى كند : نظريه پيوستگى اختلافى ِ ادوين ساترلند ، و نظريه انگ زنىِ هوارد بكر. عده اى ديگر مجموعه نظريات جامعه شناختى كجروى را در دو ديدگاه خلاصه كرده اند؛ ديدگاه وفاق و ديدگاه تضاد . ديدگاه وفاق آن است كه جامعه را در حالت عادى در يك وفاق و هم فكرى و تجانس مى بينند و كجروى را ناشى از برهم خوردن اين توافق مى داند . ديدگاه تضاد آن است كه به علت وجود تضاد در طبقات اجتماعى و فرهنگ هاى آنها ، رفتار يكى را براى ديگرى كجروى مى داند . اكنون به اجمال به اين پنج نظريه مى پردازيم.

1 _ 1 . نظريه نابسامانى اجتماعى از مرتنموفقيت اجتماعى ، در هر جامعه ، تعريفى دارد . در جريان اجتماعى شدن ، ويژگى هاى انسانِ موفق ياد داده مى شود . چون هر انسانى انگيزه كسب موفقيت را دارد ، انگيزه كسب ويژگى هاى انسان موفق را پيدا مى كند . قواعد اجتماعى ، شيوه هاى مشروع رسيدن به اهداف را معيّن مى كند . عده اى كه تعريف موفقيت را آن طور كه جامعه آنها را معرفى كرده است پذيرفته اند و راه ها و وسايل مشروع رسيدن به موفقيت را هم در اختيار دارند ، از آن راه ها و وسايل استفاده مى كنند و به موفقيت مى رسند و جامعه نيز احترام خاصى براى آنها قايل است . اين عده همنوايان جامعه هستند. اما عده زيادى هستند كه نمى توانند تعريف موفقيت را مطابق فرهنگ جامعه خود ، و نيز تعيين راه و وسيله مشروع كسب موفقيت را بپذيرند ؛ چون به اين وسايل دسترسى ندارند . در واقع اگر انگيزه كسب موفقيت در آنها بخواهد شكل جامعه شان را داشته باشد ، براى رسيدن به آن بايد از شيوه هايى استفاده كنند كه جامعه آنها را كجروى مى داند . اگر هم بخواهند از راه هايى كه كجروى پنداشته مى شود استفاده نكنند ، به موفقيت مورد نظر جامعه نمى رسند. از اين رو ، يا بايد موفقيت بودن كسب آن ويژگى ها را رد و انكار كنند ، يعنى اهداف جامعه را مردود بشمارند كه اين هم به دليل انكار ارزش هاى جامعه نوعى كجروى به شمار مى آيد ، و يا در خود احساس ناكامى و شكست و سركوب كنند و مأيوس گردند كه اين هم نوعى ديگر از كجروى است . همچنين ، يا اهداف و وسايل مورد پذيرش كسب موفقيت را در آن جامعه انكار كنند و منزوى گردند ، و يا ارزش هاى جديدى را اعلام كنند و به اصطلاح در پى ايجاد انقلاب باشند كه صد البته اين افراد نيز از طرفداران ارزش هاى موجود ، كجرو شمرده مى شوند. رابرت مرتن با بيان اين نظر ، در واقع علت اصلى انواع كجروى ها را ، در ساخت جامعه جست و جو مى كند ؛ زيرا اين جامعه ، دچار نابسامانى اجتماعى (آنومى) شده است و ارزش ها و هنجارهايى را به فرد القا مى كند كه با هم قابل جمع نيستند و فرد مجبور است يكى را انكار كند و دچار نابهنجارى و كجروى شود. در مورد ايران ، مثال روشنى براى اين نوع نابهنجارى مى توان نشان داد . در جامعه فعلى «عزت نفس يك ارزش است» (2) و حفظ آن فضيلت به شمار مى رود . يكى از لوازم آن اين است كه ظاهر لباس ، منزل و نوع پذيرايى از مهمانان ، از ضعف مالى فرد خبر ندهد . از سوى ديگر ، نفقه همسر و فرزندان بر مرد واجب و مقدار و نوع نفقه ، مطابق شأن همسر است . ملاك شأن همسر ، مقدار و نوع نفقه اى است كه پدرش در سال و روز قبل از آمدن به خانه شوهر ارائه مى كرده ، و مستحب است مرد نفقه عيال خود را بهتر از وضع همسرش در خانه پدر بپردازد . خانه بزرگ و وسيله سوارى متناسب ، گوشه اى از سعادت انسان است. پذيرايى از مهمان ، بايد در حد توان و به صورت نيكو و سخاوتمندانه برگزار شود . موارد فراوانى از اين ارزش ها كه يك نفر ايرانى مسلمان امروزى اگر بخواهد آنها را باور كند و در اندرون خويش انجام آنها را لازم بداند و از ناتوانايى در انجام آنها احساس شرم كند ، به درآمد ماهانه اى دست كم پانزده هزار تومان نيازمند خواهد بود كه يك طبقه منزل عادى در جنوب شهر اجاره كند حداقل با اجاره ماهانه چهار هزار تومان و روزى دويست و پنجاه تومان مخارج و سالانه هجده هزار تومان براى لباس و كفش و مقدارى هم براى مهمانى و پول آب و برق و احياناً تلفن و سالى يك بار سفر به مشهد و زيارت حضرت رضا عليه السلام . راه هاى مشروع و فضيلت مدارانه كسب درآمد در مشاغل دولتى ، چنين حقوقى به بيشتر كارمندان نمى دهند . كارگران صنايع بزرگ هم ، چنين درآمدى ندارند . پس شغل هايى از قبيل نهادهاى انقلابى ، معلمى و كارمند دولت جمهورى اسلامى بودن ، نمى تواند ما را به آن هدف ها برساند . به بخش خصوصى مى پردازيم و سراغ شبكه توزيع مى رويم كه الآن سخن روز است . در محيطى كه سيصد خانوار بيشتر زندگى نمى كنند ، تعداد خواربار فروشى ها، ميوه فروشى ها، نانوايى ها، قصابى ها، لوازم التحرير فروشى ها و فروشندگان وسايل و اشيايى كه به طور روزمره مورد استفاده افراد گوناگون قرار مى گيرد ، هرگز از پانزده باب كمتر نيست . خواننده مى تواند به اطراف منزل خود نگاه كند و مطلب را ببيند. اما اگر معدل درآمد خانواده هاى آن محل _ بيشتر مناطق تهران و شهرستان هاى بزرگ مورد نظر هستند _ شش هزار تومان باشد و پنجاه درصد درآمدشان خرج مخارج فورى روزمره بشود و پنجاه درصد آن براى اجاره منزل و آب و برق و كرايه رفت و آمد و لباس و كفش سالانه و هزينه بيمارى و پزشك و دارو و امثال اينها ، در واقع اين سيصد خانوار ، مبلغ نهصدهزار تومان در ماه از اين پانزده مغازه مى توانند خريد كنند؛ (3) يعنى روزى سى هزار تومان كه به طور معدل ، فروش هر مغازه دو هزار تومان خواهد بود . اگر دست كم درآمد لازم فروشنده مغازه دار كه هم مزد كار صبح تا شب خود ، و هم سود حدود يك ميليون تومان سرمايه گذارى اش در سرقفلى مغازه و تدارك اجناس ، همان پانزده هزار تومان باشد كه براى رسيدن به اهداف مقبول اجتماعى لازم دارد ، آن گاه بايد بيست و پنج درصد كل فروش مغازه دار سود باشد و ماليات هم به دولت بپردازد. اين جاست كه اين راه براى رسيدن به اهداف پسنديده جامعه ، با عدم پذيرش جامعه روبه رو مى شود و از گران فروشى سخن مى گويند و از سود عادلانه ده درصد و گاه پانزده درصد صحبت مى كنند . حال اگر اين كاسب جزء با كلى كار صبح تا شب و سال ها رنج سرمايه براى داشتن مغازه و جنس ، بخواهد به جاى بيست و پنج درصد سود يعنى روزى پانصد تومان ، ده درصد يعنى دويست تومان درآمد داشته باشد . چهار هزار تومان اجاره مسكن بدهد ، براى كليه مخارجش در ماه دو هزار تومان مى ماند و بايد نان خالى سر سفره بگذارد و لباس مناسب نداشته باشد . اكنون كدام ارزش ها را باور كند : ده درصد سود بردن از فروش ، يا حفظ ظاهر و عزت نفس و پرداخت نفقه عيال در شأن همسر و پذيرايى نيكو از مهمان. بيشتر افراد جامعه در اين دو راهى اند و به هر يك از چهار شكل متصور روى آورند ، كجروى است . البته همه اين حالت ها جرم نيست و با قوه قضاييه سروكار نخواهد داشت ، ولى براى كسى كه به فكر سلامت روابط اجتماعى انسان ها در جامعه است ، كجروى ، كجروى است ؛ چه جرم شناخته شود و چه انواع ديگر نابهنجارى باشد . اين جاست كه تناقض در اهداف و راه ها و وسايل مورد پذيرش جامعه آشكار مى شود.

.


1- . ر.ك : صديق سروستانى ، رحمت اللّه ، آسيب شناسى اجتماعى ، جزوه دوره كارشناسى ، ص 40 _ 45 .
2- . اين مثال از يادداشت هاى سال 1365 در تهران اقتباس شده است . تفاوت قيمت ها در بيست سال گذشته ، اصل معادله را تغيير نمى دهد .
3- . خواننده در نظر دارد كه ما ارقام را كم نمى گيريم تا خدشه در جزئيات بحث ، خواننده را از تعقيب واقعيت كلى جامعه باز ندارد .

ص: 56

. .

ص: 57

. .

ص: 58

. .

ص: 59

1 _ 2 . نظريه خنثى سازى

1 _ 2 . نظريه خنثى سازىنظريه خنثى سازى مى گويد بزهكاران به ندرت كار خود را در تعارض با ضوابط اخلاقى طبقه متوسط جامعه مى دانند . هنجارشكنان ، پيشاپيش روش هاى خنثى كردن نتايج عاطفى رفتارهاى خود را طرح و به همين وسيله ، از زير فشارهاى همنوايى فرار مى كنند . اين گونه افراد به جاى اختراع هنجارهاى جديد ، سعى در توجيه منطقى رفتار خود در قالب هنجارهاى موجود دارند . چهار تكنيك اين جريان را به عهده دارد: الف) انكار مسئوليت ؛ عده اى از هنجارشكنان ، خويشتن را چون توپ فوتبال معرفى مى كنند كه عوامل متعددى آنها را قربانى كرده است ؛ از اين رو ، خود را مستحق سرزنش نمى دانند . براى نمونه ، در تحقيقى كه در سال 1366 از سوى جهاد دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران در مركز بازپرورى معتادان در تهران شده است ، بيشتر مصاحبه شوندگان ، خود را قربانى عوامل متعدد اجتماعى ، اقتصادى ، خانوادگى و فرهنگى دانسته اند. ب) انكار آسيب ؛ تعداد زيادى از بزهكاران ، براى عمل خود نام معقولى اختراع مى كنند . براى مثال به سرقت اتومبيل ، قرض گرفتن ، يا به برخى از سرقت ها تك ، و به سرقت دوباره صاحب مال مسروقه پاتك مى گويند و با اين نام گذارى ، قبح عمل را از بين مى برند . مطالعه تجربى نشان داده است كه گروه هاى بزهكار زندانى ، عمده ترين منشأ سرايت اين نوع خنثى سازى اثر فشارهاى همنوايى بوده و هستند. ج ) انكار آسيب ديده و قربانى ؛ از راه بازسازى توجيهى صحنه ، به صورتى كه وضعيت طورى جلوه كند كه قربانى ، مقصر پنداشته شود . براى مثال مى گويند بلايى كه سرش آمد ، سزاى عملش بود. د) محكوم كردن محكوم كنندگان ؛ اين تكنيك به اين صورت اجرا مى شود كه مسئولان مبارزه با تخلفات را به رياكارى حقه بازى يا انحراف متهم مى كنند . براى مثال گران فروشان و محتكران ، همواره درصدد اين هستند كه يكى از مصوّبات دولتى را ، علت كمبودها و گرانى ها اعلام و به مردم تلقين كنند . اگر خواننده محترم دقت كند ، درمى يابد در اين نظريه _ كه از سوى دو نفر به نام هاى سايكس و ماتزا بيان شده است _ به علت پيدايش كجروى توجهى نشده است ، بلكه يكى از راه هاى تداوم كجروى ، يعنى كم شدن فشار عاطفى عليه بزهكاران را توضيح ، و نشان مى دهد كه چگونه اثر كنترل هاى اجتماعى عاطفى و ارزشى توسط كجروان خنثى مى شود . در نتيجه ، صرفاً كنترل هاى اقتصادى و خشونت براى جلوگيرى از ادامه كجروى اين افراد باقى مى ماند و بس . با اين توجيه كه مبانى انواع كنترل هاى اجتماعى چهار گونه است : عاطفى ، ارزشى ، اقتصادى و خشونت. والتر ركلس ؛ يكى ديگر از صاحب نظران اين مبحث معتقد است عضويت در گروه و روابط متقابل اجتماعى ، تعيين كننده نوع رفتار افراد در شرايط خاص زندگى است . ركلس معتقد است كجروى ، از ناتوانى نظام هاى كنترل كننده سرچشمه مى گيرد . او مى گويد خيلى مفيدتر است كه به جاى اين كه جريان هاى مشوّق كجروى را مطالعه كنيم ، به مطالعه موانع اجتماعى و روان شناختى كجروى بپردازيم . به بيان فلسفه مشايى ، براى وقوع هر حادثه ، بايد مقتضى موجود و مانع مفقود باشد . سخن ركلس اين است كه براى مطالعه كجروى ، نبايد دنبال مقتضيات آن برويم ، بلكه بايد به موانع بروز كجروى بپردازيم . البته نظرات ديگرى وجود دارد كه بر مقتضيات كجروى تأكيد دارند . نظر نابسامانى اجتماعى رابرت مرتن كه تحت عنوان نظريه انگيزشى نقل شد ، به مقتضيات كجروى ، و نه موانع آن توجّه داشت. موانع بروز كجروى هم دو گونه است : موانع داخلى و موانع خارجى . كنترل هاى روان شناختى داخلى هر كس ، موانع داخلى اند. همين جا يادآور مى شويم كه نظريه فرويد در اين باب ، به مانع داخلى كجروى توجّه دارد . از نظر او ، كجروى ، محصول عدم رشد خود برتر در دوران تكوين شخصيت در كودكى است . از ديد فرويد ، ليبيدو انرژى اصلى غريزه انسان كه همواره در تلاش براى كامجويى است ، از راه خود برتر كنترل مى شود . اگر اين عامل كنترل كننده به طور كامل رشد نكند ، يعنى مانع داخلى كجروى مفقود باشد ، كجروى بروز مى كند . چون از نظر فرويد ، مقتضى در همه و هميشه به شدت وجود دارد ، ولى اگر ارزش هاى اجتماعى در فرد نفوذ كند و جزء شخصت او شود ، مانع داخلى به وجود مى آيد. دانشمندى به نام اش در تحقيقى نشان داده است كه تصور موفق و محترم از خود ، عايقى در خصوص كجروى است . به عبارت ديگر ، هر كس به اندازه اى كه براى خود ارزش ، اهمّيت و عزت نفس قايل است ، كمتر دچار كجروى مى شود . البته عامل ايجاد كننده اين مانع داخلى در شخصيت افراد ، خانواده و گروه هاى عضويت فرد هستند . از اين رو ، به اين صورت هم مى توان بحث كرد كه ضعف گروه هاى تربيت كننده در انتقال و جايگزينى ارزش هاى اجتماعى به كودكان و افراد تازه وارد اجتماع ، عامل پيدايش كجروى است . خانواده و مدرسه ، از مهم ترين و كارسازترين سازمان هاى اجتماعى هستند كه اين نقش را بر عهده دارند . اين كه تا چقدر موفق شوند ، به ساخت و توانايى آنها بستگى دارد . ترس از عذاب آخرت ، همين نقش را در ميان دينداران ، بازى مى كند. مانع خارجى كجروى ، انواع فشارهايى است كه از سوى جامعه بر كجروان وارد مى شود . انتظارات گروه از اعضاى خود و درجه سخت گيرى گروه اجتماعى براى اجراى انتظاراتش ، تعيين كننده اين مانع است . قوانين اجتماعى و مجازات ها، طرد فرد نابهنجار از گروه و يا فشار اقتصادى ، همه از اين نوع اند. امر به معروف و نهى از منكر در جامعه ايمانى ، دقيقاً چنين نقشى دارند . به طور معمول تركيب كنترل هاى داخلى و خارجى به كار گرفته مى شوند تا افراد را از فعاليت در راه هاى انحرافى بازدارند . از اين رو ايمان به خدا و ترس از عذاب آخرت در كنار امر به معروف و نهى از منكر ، عدم انحراف مجتمع اسلامى را تأمين مى كند. در پايان اين بخش ، تذكر اين نكته لازم است كه پذيرش ارزش ها و هنجارهاى اجتماعىِ مانع داخلى كجروى ، از سوى عده اى از صاحب نظران با عبارت «عامل همنوايى» بيان مى شود . اين اختلاف نظر ، به اين مطلب برمى گردد كه آيا انسان ، خود به هم رنگى با جماعت تمايل دارد و خود رو در مراحل رشد ، ارزش ها و هنجارهاى اجتماعى را ياد مى گيرد و با رغبت سعى در عمل كردن به آنها و مقبول واقع شدن آنها دارد و اگر كجرو مى شود ، بايد دنبال عاملى گشت كه نگذاشته است فرد هنجارهاى گروه را بياموزد ، يا برعكس ، فرد به طبع اوّلى خود ، دنبال خودسرى و ارضاى غريزه است و گروه اجتماعى بايد به اجبار و با تنبيه او را به پذيرش قواعد اجتماعى ودار كند . در نتيجه ، جريان اجتماعى شدن كودك و يادگيرى هنجارها و ارزش هاى اجتماعى ، با فشار خانواده و مدرسه انجام مى شود ، نه با ميل و علاقه فرد به همرنگى با جماعت.

.

ص: 60

. .

ص: 61

. .

ص: 62

1 _ 3 . نظريه پيوستگى اختلافى

1 _ 3 . نظريه پيوستگى اختلافىاين نظريه كه از سوى ادولين ساترلند ابراز شده ، به اين معناست كه رفتار انحرافى مثل ديگر رفتارهاى اجتماعى ، از راه هم نشينى و پيوستگى با ديگران آموخته مى شود . همان طور كه مردم در مصاحبت و معاشرت با همنوايان در طول يك جريان جامعه پذيرى كه بر احترام و مقبوليت هنجارها تكيه دارد ، به همنوايى متمايل مى شوند ، اگر جريان جامعه پذيرىِ طغيان و تخطى از هنجارها را بياموزاند ، به سوى رفتار انحرافى كشيده مى شوند . بنا بر اين، افراد از راه هم نشينى و ارتباط با ديگران ، انگيزه هاى اكتسابى و گرايش خود را فرا مى گيرند و اين كه انگيزه هاى افراد چه باشد ، به ماهيت گروهى بستگى دارد كه فرد از آنها ياد گرفته است. پسر نوح با بدان بنشستخاندان نبوتش گم شد البته بايد گفت بيشتر مردم ، هم با پيروان قانون و هم با قانون شكنان در ارتباط اند، از اين رو ، معمولاً افراد ، تركيبى از اين دو حالت را در خود دارند تا كدام يك قوى تر باشد . ساترلند مى افزايد كه چند عامل مى تواند قانون شكنى افراد را كم و زياد كند . شدت تماس هايى كه شخص با افراد مختلف دارد ، تعيين كننده رفتار اوست ؛ اگر بيشتر دوستانش كجرو باشند ، كجرو مى شود و برعكس . سن تأثيرپذيرى در كودكى و جوانى بيشتر است . از اين رو ، هم نشينان و دوستانِ اين بخش از عمر ، بيشتر تعيين كننده هستند . ميزان تماس فرد با كجروان يا پيروان هنجارهاى اجتماعى نيز عامل تعيين كننده اى به شمار مى آيد . از كل تماس هاى شخص با ديگران ، چند درصد آن با كجروان است؟ اگر اين ميزان زياد باشد ، مثلاً شصت درصد باشد ، فرد ، كجروى خواهد كرد. بنيان اين نظريه _ كه به نظريه اثر هم نشينى قابل تعبير است و در ادبيات فارسى و متون اسلامى هم نظير آن به وفور ديده مى شود _ بر اين مطلب استوار است كه انسان به هم رنگى با جماعت ميل دارد و اگر او باشد و زندگى در گروه ، و گروه هم بر او فشار نياورد ، مى كوشد با گروه هم رنگ شود . از اين رو ، اين نظريه مى گويد با هر كس همنشينى كنى ، مثل او خواهى شد . كجروان ، هم نشين كجرو داشتند و اگر كسى هم نشينان كجرو و پيرو آداب اجتماعى داشته باشد ، از هر دو تأثير مى پذيرد و به نسبت اين كه با كدام يك بيشتر هم نشينى كند و شدت تماس با كدام يك بيشتر باشد ، بيشتر شبيه او خواهد شد.

.

ص: 63

1 _ 4 . نظريه انگ (برچسب) زنى

1 _ 4 . نظريه انگ (برچسب) زنىاين نظريه ابتدا از سوى هوارد بكر و ادولين لمرت توسعه يافت . اين دانشمندان تحت تأثير ديدگاه هاى ادوين ساترلند (صاحب نظريه پيوستگى اختلافى) بوده اند. تأكيد اين نظريه ، بيشتر روى قانون گذاران است تا قانون شكنان . نظريه برچسب زنى ، به شرايط و عوامل بروز كجروى توجّه نكرده ، بلكه به علل مبقيه كجروى توجّه دارد . صاحبان اين نظريه معتقدند اگر مردم و پليس ، عملى را از دو فرد موقعيت دار و فقير ببينند ، فرد فقير را با عنوان به زندان ، و فرد موقعيت دار را با عنوان مريض به روان پزشك تحويل مى دهند. كسى كه از سوى پليس مجرم شناخته مى شود ، طى تشريفات تحقير و مراسم بى آبرو كردن ، برچسب مجرم را مى پذيرد و تلقى جديدى از خود به دست مى آورد و از اين پس بر همان اساس عمل مى كند . اكنون رفتار او ، شكل انحراف ثانويه به خود مى گيرد. در اين جا پيش بينى انگ زنان درست درمى آيد و كج روى براى شخص متهم ، عادت مى شود . گافمن معتقد است وقتى كسى به عنوان كجرو عمدتاً بيوگرافى اش عوض مى شود . آدم هاى عادى ، عده اى را بى آبرو مى كنند و از خود مى رانند و آنان را برچسب كجرو ، به سوى هم نشينى با ديگر كجروان مى كشانند و از اين پس ، كجرو به علت هم نشينى با بدان ، بد مى شود. در نتيجه ، مجازاتى كه قرار بود از انحراف جلوگيرى كند ، عامل انحراف بيشتر مى شود و چون راه هاى زندگى عادى را بر كجرو بسته اند، كجروى و ادامه آن براى او حرفه مى شود و فرد به مرحله كجرو حرفه اى مى رسد . خلاصه اين نظريه را مى شود به صورت زير نشان داد: لغزش دستگيرى بى آبرويى رانده شدن از اجتماع هم نشينى با بدان تلقى جديد از خود ر انحراف ثانويه رمنحرف حرفه اى. اين نظريه گرچه خود به چند نكته مهم و مؤثر توجّه كرده ، ولى از نكاتى هم چشم پوشيده است و در واقع به بخشى از واقعيت كجروى توجّه دارد.

.

ص: 64

1 _ 5 . جمع بندى نظريه ها

1 _ 5 . جمع بندى نظريه هابا توجّه به اين پنج نظريه درباره كجروى ، نخستين نكته اى كه به نظر مى رسد ، اختلاف اين نظريات است . البته اگر كمى بيشتر توجّه كنيم ، از خلال مطالب درمى يابيم كه انسان در مسير زندگى اجتماعى اش از دامان مادر تا بزرگ سالى ، در ارتباط با يادگيرى و ارضاى انگيزه هاى خويش است و در اين مسير ، موضوعات قابل توجّه فراوانى وجود دارد . اين نظريات ، هر يك به جنبه اى از اين مسير و موضوعى از اين موضوعات توجّه دارند و هر كدام تعدادى از كجروى ها را مى توانند توضيح دهند. نظريه انگيزشى رابرت مرتن كه ريشه هاى ساختى كجروى را نشان مى داد ، از كجروى ها و جرم هايى كه از سوى افراد قدرتمند و صاحب موقعيت سر مى زند چشم مى پوشد و آنها را توضيح نمى دهد ، يا از كجروى هايى كه در جامعه رخ مى دهد سخن نمى گويد ، ولى نوعى از كجروى را خوب مى شكافد. نظريه پيوستگى اختلافى (اثر همنشينى) ساترلند ، به جنبه ساختى كجروى _ مورد توجّه مرتن _ بى توجّه است ، امّا به اين نكته پرداخته كه فرد در ميان گروه ، سعى در پذيرفته شدن دارد ؛ از اين رو ، هم رنگ جماعت مى شود . امّا افراد در اين كه عضو چه گروهى باشند تا هم رنگ آنها شوند ، مختلف اند. لذا بعضى همنوا و بعضى كجرو مى شوند . به عبارت ديگر ، او مى گويد همه هم رنگ جماعت مى شوند ، ولى جماعت الف از نظر جماعت ب كجرو هستند ، ولى فردى كه عضو جماعت الف و هم رنگ با آنهاست ، تابع قواعد رفتارى گروه است و به خودى خود كجرو و نابهنجار نيست . ساترلند به اختلاف پاره فرهنگ ها و فرهنگ هاى كم دامنه توجّه كرده و ريشه بسيارى از قضاوت هاى منفى گروه ها و جوامع را از همديگر توضيح داده است . امّا از توجّه به اين نكته كه خيلى وقت ها، كجرو كسى است كه در گروه خود كجرو شناخته مى شود ، بازمانده است . بچّه هايى هستند كه به عللى مربوط به دوران كودكى ، در خانواده و روستاى محدود خود دچار رفتار نابهنجار شده اند. ساترلند به اينها توجّه ندارد . براى توجيه رفتار نابهنجار اين گونه موارد ، بايد به نقص جريان جامعه پذيرى توجّه كرد. مكتب روان كاوى فرويد و نظريه موانع داخلى _ خارجى به اين قسمت توجّه دارند . البته اين دو نظريه ، به دنبال نبودن كنترل و موانع كجروى هستند و برخى در همين زمينه به مقتضيات كجروى توجّه كرده اند. نظريه خنثى سازى ، به تلاش كجروان _ بعد از انجام كجروى _ براى تخفيف سرزنش روحى و افزايش امكان ادامه كجروى توجّه دارد . نظريه انگ زنى نيز به عوامل ابقا و استمرار كجروى بعد از لغزش فرد ، توجّه كرده است . آن چه واقعيت دارد اين است كه در ميان مجموعه كجروى هايى كه در جامعه رخ مى دهد ، براى همه اين نظرات نمونه پيدا مى شود ، ولى هر نظريه اى ، بخشى از كجروى ها را توضيح مى دهد و براى توضيح همه كجروى ها، همه اين نظرات لازم است . به عبارت ديگر ، همه اين نظرات روى همديگر نظريه اى را به وجود مى آورند كه مى تواند همه انواع كجروى ها را توضيح دهد.

.

ص: 65

2 . نظريه هاى كنترل اجتماعى

اشاره

2 . نظريه هاى كنترل اجتماعىيكى از مباحث مهم در روان شناسى اجتماعى ، بحث هم رنگى با جمع است . «هم رنگى را مى توان تغييرى در رفتار يا عقايد شخصى ، در نتيجه اعمال فشار واقعى يا خيالى از طرف فرد ديگر يا گروهى از مردم ، تعريف كرد». (1) مردم دو هدف دارند «يكى ، درستى اعمال و افكار ، و ديگرى ، داشتن روابط دوستانه با مردم از طريق رفتار مطابق انتظار آنها . در بسيارى موارد ، اين دو هدف مى توانند به وسيله يك عمل ساده برآورده شوند». (2) گاهى هم دو هدف با هم قابل دسترسى نيستند. براى بررسى عوامل مؤثر در هم رنگى فرد با گروه ، دانشمندى به نام اش طى آزمايشاتى ، به اين نتيجه رسيد كه عوامل مؤثر در همرنگى عبارت اند از : (3) «درجه حرمت ذات فرد مورد آزمايش ، چگونگى اعضاى گروه (درجه موقعيت اجتماعى و قابل قبول بودن آنها) ، بودن يا نبودن فردى ناهمرنگ در گروه ، آشكار يا ناآشكار بودن اظهار نظر ، درجه احساس امنيت آزمودنى در گروه (هر چه موقعيت فرد در گروه برتر و احساس امنيت او بيشتر باشد ، امكان همرنگى او با گروه كمتر است ، درجه علاقه به عضويت در گروه و درجه سختى هايى كه براى ورود به گروه تحمل كرده است (هر چه بيشتر باشد ، هم رنگى بيشتر است) . اين نكته نيز مسلم شده است كه سازمان مستقر يا گروه ميانه رو ، متمايل است كه افراد هم رنگ را بيشتر از اشخاص ناهم رنگ دوست بدارد . در شرايط عادى ، كسانى كه واقعيات را ناديده بگيرند ، به زودى در نتيجه استهزا و انتقاد اطرافيان _ اصلاح مى شوند». (4) درباره علت هم رنگى فرد با گروه بايد گفت فردِ هم رنگ شده با جمع ، يا متقاعد مى شود و يا ميل پاداش و ترس از تنبيه او را هم رنگ مى سازد . در واقع هر يك از اين سه حالت ، به يكى از سه قوه نفس انسان مربوط است . هم رنگى با گروه بر اثر متقاعد شدن ، در قوه عقل ريشه دارد ، هم رنگى به ميل پاداش مربوط به قوه شهوت است و حالت سوم ، به قوه غضب ارتباط مى يابد كه دو قوه اخير ، به بعد حيوانى انسان مربوط هستند . البته اين نكته قابل تذكر است كه آن كس كه خودش نظرى ندارد ، به دنبال پيروى از جمع است و هم رنگى اش، از فرد صاحب نظر ، قوى تر به چشم مى آيد. 5 به جاى به كار بردن واژه ساده هم رنگى ، بايد ميان سه گونه پاسخ به نفوذ اجتماعى _ يعنى متابعت ، همانندسازى و درونى كردن _ تميز و تشخيص بدهيم متابعت عبارت است از رفتارى كه به منظور كسب پاداش يا پرهيز از تنبيه ، برانگيخته شده باشد . معمولاً اين رفتار تا هنگامى دوام دارد كه وعده پاداش يا تهديدِ تنبيه ، موجود باشد . (5) همانندسازى ، بر آرزوى شخص براى همانند شدن با شخصيتى صاحب نفوذ مبتنى است . در همانندسازى هم مانند متابعت ، رفتار فرد از رضايت درونى سرچشمه نمى گيرد ، بلكه به اين منظور است كه براى وى رابطه اى رضايت بخش با شخص يا اشخاصى كه مايل است با آنها همانند شود ، ايجاد كند . تفاوت همانندسازى با متابعت در اين است كه در همانندسازى ، فرد به عقايد و ارزش هايى كه اختيار كرده ، اعتقاد پيدا مى كند ؛ هر چند اين اعتقاد خيلى استوار و پابرجا نيست. (6) درونى كردن ارزش يا اعتقاد ، عميق ترين و پايدارترين پاسخ به نفوذ اجتماعى است . انگيزه درونى كردن اعتقادى خاص ، بر اين تمايل مبتنى است كه مى خواهيم رفتار و افكارمان درست و صحيح باشد . بنا بر اين، قبول آن اعتقاد _ كه بر صحتش گمان داريم _ ، پاداشى درونى دارد . اگر عقيده شخص صاحب نفوذى را بپذيريم ، بعد از اين كه جزء نظام خود ما درآمد (درونى شد) ، از منبع خود مستقل مى شود و در مقابل تغيير ، به سختى مقاومت مى كند. (7) ويژگى هاى مجزا و مهم اين سه گونه پاسخ به نفوذ اجتماعى ، متابعتِ ناپايدارترين سطح نفوذ اجتماعى است و كمترين تأثير را بر رفتار فرد دارد . متابعت كننده از جبرى كه شرايط خاص ايجاد مى كند ، آگاه است و مى تواند در غياب اين شرايط ، رفتار خود رابه آسانى تغيير دهد ، مگر اين كه اين رفتار با پاداش ها يا تنبيهات ديگر تقويت شد . اثربخشى پاداش و تنبيه ، به وجود مداوم آنها منوط است . پاداش و تنبيه مداوم براى همانندسازى ضرورى نيست . شخصى كه با او همانند مى شود ، لازم نيست اصولاً حضور داشته باشد . آنچه ضرورت دارد ، تمايل و آرزوى فرد براى همانند شدن با آن شخص است. براى توضيح خصوصيات مهم رفتار ، بر اساس همانندسازى مثالى مى زنيم . فرض كنيد شما دايى خود را به عنوان الگو قرار داده ايد و بر اساس جاذبه اى كه او براى شما دارد ، بر همانند كردن خودتان با او مى كوشيد و همانندسازى هم كرده ايد. اگر دايى شما تغيير عقيده دهد ، عقايد شما نيز تغيير مى كند ، يا اگر علاقه شما به آن دايى از بين برود ، باز هم آن عقايد تغيير مى يابد . همچنين اگر فرد يا گروهى كه براى شما بيشتر از دايى تان اهمّيت دارد ، عقايد متفاوتى اظهار كند ، باز هم عقايد اوّليه شما تغيير مى كند . بنا بر اين، ممكن است همانندسازىِ مهم تر ، جانشين همانندسازى پيشين شود . تمايل شخص به داشتن افكار و رفتار درست نيز مى تواند اثر نفوذ اجتماعى ناشى از همانندسازى را از بين ببرد . بنا بر اين، پاسخ از نوع درونى كردن ، از نوع همانندسازى قوى تر است و مى تواند جانشين آن گردد. درونى كردن از آن جهت پايدارترين پاسخ به نفوذ اجتماعى است كه بر انگيزه شخص براى صحيح بودن مبتنى و نيرويى قوى و هميشگى است . از اين رو ، همچون متابعت ، به نظارت مداوم عاملين پاداش يا تنبيه بستگى ندارد يا همچون همانندسازى ، به احترام مداوم براى شخص يا گروه ديگر منوط نيست. البته بايد دانست يك عمل (همانند اطاعت از مقررات رانندگى) ممكن است به علت هر يك از اين سه نوع پاسخ به نفوذ اجتماعى انجام گيرد . (8) جزء مهم هر يك از سه نوع پاسخ به نفوذ اجتماعى به قرار ذيل است : در متابعت ، قدرت در همانندسازى ، جاذبه و كشش ، و در درونى كردن ، اعتماد. مقايسه تطبيقى پاسخ به نفوذ اجتماعى و كنترل هاى اجتماعى در متابعت->قدرت->(خشونت و تهديد اقتصادى) كنترل سياسى و قانونى در همانندى->جذب->كنترل از سوى عامل عاطفى و هنجارهاى اجتماعى در درونى كردن->اعتماد->كنترل ارزشى از سوى نظام اخلاقى و عرف و رسم گفتنى است كنترل اجتماعى و پاسخ به نفوذ اجتماعى ، هر دو بحث از يك واقعيت خارجى هستند ؛ با اين فرق كه يكى به زبان جامعه شناسى و ديگرى به زبان روان شناسى اجتماعى بيان مى شود . در بحث كنترل اجتماعى ، جامعه شناس مى گويد : جامعه چگونه افراد را منقاد خود مى كند ، ولى در بحث پاسخ به نفوذ اجتماعى و همرنگى با گروه ، روان شناس اجتماع مى گويد : فرد در قبال فشار گروه چگونه عمل مى كند. البته در نحوه بيان ، روان شناس اجتماعى براساس نوع عامل هم رنگ كننده كه عامل بيرونى است يا عاملى از درون فرد و اين كه اين عامل بر چه جنبه اى از نفس انسانى تأثير مى گذارد ، آن را طبقه بندى كرده است . امّا جامعه شناس براساس اين كه عامل كنترل كننده ، به چه نهاد اجتماعى مربوط است ، آن را به چهار بخش تقسيم كرده است . ارائه اطلاعات آموزش _ تبليغات . وجه مشخصه دوران ما ، كوشش در متقاعد ساختن همگانى است . متقاعدسازى كه عامل مهمى در هم رنگى فرد با گروه و كنترل فرد توسط گروه است ، از راه تبليغ يا آموزش انجام مى شود . تبليغات ، ترويج و انتشار منظم دكترين خاص است . آموزش ، عمل يا فرايند انتقال دانش يا مهارت است ؛ البته وجه مشترك هر دو ، ارائه اطلاعات مى باشد . صرف نظر از اين كه مطلبى را تبليغات يا آموزش بخوانيم ، متقاعدسازى يك واقعيت است . چه عواملى تأثير اطلاع را افزايش مى دهند؟ اساساً سه دسته متغير در اين مورد اهمّيت دارد : منبع اطلاع (چه كسى اطلاع را اظهار مى دارد ؛ ماهيت اطلاع (اطلاع چگونه ارائه مى شود؟) ؛ خصوصيات شنوندگان (به چه كسى اطلاع داده مى شود؟).

.


1- . ر.ك : كريمى ، يوسف ، روان شناسى اجتماعى ، ص87 _ 88 .
2- . ر.ك : آرونسون ، اليوت ، روانشناسى اجتماعى ، ص 22 _ 25.
3- . ر.ك : همان ، ص 281 .
4- . ر. ك : همان ص 20 _ 22 .
5- . ر.ك : آرونسون ، اليوت ، روان شناسى اجتماعى ، ص 35 _ 37.
6- . ر. ك : همان.
7- . ر.ك : همان ، ص37 _ 38.
8- . در خصوص نكات فوق ر. ك : روسك ، جوزف و ديگران ، مقدمه اى بر جامعه شناسى ، ص 233 ؛ قنادان ، منصور و ديگران ، جامعه شناسى مفاهيم كليدى ، ص 211 ؛ و همچنين مك كلانگ لى ، آلفرد ، مبانى جامعه شناسى ، ص 306_307 .

ص: 66

. .

ص: 67

. .

ص: 68

. .

ص: 69

. .

ص: 70

2 _ 1 . منبع اطلاع

2 _ 2 . ماهيت اطلاع

2 _ 1 . منبع اطلاعهر فردى در زندگى روزمره خود ، با اطلاعات فراوانى كه به او ارائه مى شوند ، برخورد مى كند ، ولى همه آنها در او تأثير نمى گذارند . همچنين اطلاعاتى كه در او اثر مى گذارند ، تأثيرشان به يك اندازه نيست . عقايد ما ، تحت تأثير افرادى قرار مى گيرد كه در مورد اطلاعاتى كه ارائه مى دهند ، متخصص و قابل اعتماد هستند . محبت نيز در اين اثرپذيرى و متقاعد شدن تأثير به سزائى دارد. (1) اگر ما شخصى را دوست بداريم و با او همانندسازى كنيم ، دست كم در مورد عقايد و رفتارهاى جزئى و كم اهمّيت ، عقايد و رفتار او به نسبتى كه محتواى آنها اجازه مى دهد ، تأثير بيشترى بر عقايد و رفتار ما خواهد داشت . در اين صورت ، ما متمايليم در مورد عقايد و رفتارهاى جزئى و كم اهمّيت ، تحت تأثير او قرار بگيريم ؛ حتّى اگر بر ما روشن باشد كه وى مى كوشد ما را تحت تأثير قرار دهد و از اين كار منافعى نصيب او مى گردد.

2 _ 2 . ماهيت اطلاعماهيت اطلاع نيز تأثيرگذار است . اطلاعى كه ارائه مى شود ، يا كاملاً موافق عقيده مخاطب است يا با وجود نقاط اشتراك ، كمى هم تفاوت دارد . گاه تفاوت متوسطى ميان پيام و عقيده مخاطب ديده مى شود و زمانى اين تفاوت بسيار زياد است. نتيجه يك آزمايش اين است كه بيشترين تغيير عقيده ، هنگامى رخ داد كه تفاوت متوسطى ميان پيام و عقيده فردى افراد مورد آزمايش وجود داشت . در واقع اگر اطلاع معيّنى با موضع خود شخص خيلى تفاوت داشته باشد ، آن اطلاع خارج از پهنه پذيرش شخص قرار مى گيرد و چندان تحت نفوذ آن واقع نمى شود. 2 هنگامى كه منبع اطلاع خيلى قابل اعتماد باشد (يادآورى عنصر درونى = اعتماد) ، هر چه تفاوت ميان نظر او و نظر حاضران بيشتر باشد ، بيشتر آنها را متقاعد خواهد كرد . از طرف ديگر ، وقتى قابليت اعتماد منبع اطلاع مشكوك يا اندك باشد ، وى با تفاوت هاى متوسط ، بالاترين تغيير عقيده را به وجود خواهد آورد. هر چه تفاوت ميان پيام و عقيده مخاطب بيشتر باشد ، ناراحتى حاضران نيز بيشتر خواهد بود . البته فرد مخاطب لزوماً تغيير عقيده نمى دهد ، بلكه فرد مى تواند دست به چهار شيوه از ناراحتى خود بكاهد : مى تواند عقيده خود را تغيير دهد ؛ مى تواند منبع اطلاع را ترغيب كند تا عقيده اش را دگرگون سازد ؛ مى تواند با يافتن افرادى كه با او هم عقيده اند، با وجود آن چه منبع اطلاع اظهار مى دارد ، عقيده اوّليه خود را قوام بخشد ؛ و مى تواند منبع اطلاع را تحقير و تخفيف كند و خود را متقاعد سازد كه وى ابله است و بدين وسيله عقيده آن شخص را بى اعتبار گرداند. تحت چه شرايطى براى فرد آسان يا دشوار است كه منبع اطلاع را تحقير يا تخفيف كند؟ تحقير و تخفيفِ شخصى محترم و مورد علاقه خيلى دشوار مى نمايد . همچنين تحقير فرد متخصص در مورد بحث ، سخت است ؛ البته اگر قابليت اعتماد منبع اطلاع مبهم باشد ، تحقير او آسان به نظر مى رسد. (2)

.


1- . ر.ك : روسك ، جوزف و ديگران ، مقدمه اى بر جامعه شناسى ، ص 233 .
2- . ر. ك : آرونسون ، اليوت ، روان شناسى اجتماعى ، ص 102 _ 103.

ص: 71

2 _ 3 . ويژگى هاى مخاطب

2 _ 3 . ويژگى هاى مخاطبشخصيت فرد چه تأثيرى بر قابليت متقاعد شدن او دارد؟ فردى كه خود را دست كم مى گيرد ، آسان تر تحت نفوذ اطلاعى متقاعدكننده واقع مى شود ، تا فردى كه درباره خود نظربلندى دارد . عامل ديگر ، چهارچوب فكرى آنها ، درست پيش از دريافت اطلاع است . اصولاً متقاعدسازى مخاطب ، از راه ويژگى هايى در او كم يا زياد مى شود . يكى از راه هايى كه مى تواند مقاومت مخاطب را در برابر تبليغات افزايش دهد ، واكسينه كردن اوست ؛ به اين صورت كه پيش تر او را در معرض اطلاع مختصرى قرار دهيم و او بتواند بعد اين اطلاع مختصر را رد كند . اين شخص در برابر يك اطلاع كامل (مخالف عقيده اش) كه بعد به او برسد ، مصونيت مى يابد . از اين رو ، اگر مبلّغى ، اطلاع دو جانبه ارائه دهد ، يعنى سخن خود را اثبات كند ، اين اطلاع دو جانبه ، نه تنها به عنوان تكنيكى تبليغى مؤثرتراست ، بلكه اگر ماهرانه به كار رود ، اين گونه اطلاع ، مقاومت حاضران را در برابر تبليغات مخالف بعدى افزايش مى دهد. براى اين كه شخص را برانگيزانيم تا معتقدات خود را قوام بخشد ، بايد او را از آسيب پذيرى آن معتقدات آگاه كنيم و بهترين روش براى انجام اين كار ، حمله ملايم به آنهاست . آن گاه شخص بهتر آماده است تا در برابر حمله اى جدى تر مقاومت كند . حتّى متوجه بودن مخاطب به اين مطلب كه مورد تبليغ قرار گرفته است ، اثر تبليغ را در متقاعد ساختن او كاهش مى دهد . در يك آزمايش معلوم شد دانشجويانى كه با تماشاى فيلم حواسشان پرت شده بود ، تغيير بيشترى در عقايدشان عليه خانه هاى اخوت دانشجويى رخ داد تا دانشجويانى كه حواسشان پرت نگرديد. (1) نكته ديگرى كه در متقاعد شدن تأثير دارد ، نوع عقيده است . برخى از عقايد اساساً شناختى هستند ، ولى عقايدى كه شامل يك جزء ارزيابى و يك جزء هيجانى باشد (نگرش يا آتيتود) ، در مقايسه با عقايدِ صرفاً شناختى ، خيلى به دشوارى تغيير مى يابند. البته براى تغيير نگرش فرد ، بعد از مطالعه و سنجش و شناخت عناصر و ريشه هاى آن ، بايد اعمال زير انجام گيرد : 1 . درهم شكستن عقايد ياد گرفته شده پيشين و متزلزل كردن آن ، كه مهم ترين و مشكل ترين مرحله است ، مانند آب كردن يخ ؛ 2 . قالب ريزى عقايد جديد كه البته مى توان در آن از اطلاعات قديم هم سود گرفت . عقايد قالب ريزى شده جديد را بايد در طول زمان مستحكم و منجمد ساخت . از اين رو ، عقيده اوّليه شخص مورد تبليغ ، نقش مهمى در درجه تأثيرپذيرى اش _ براى متقاعد شدن و تغيير نگرش _ دارد. ناهماهنگى شناختى ، اساساً حالتى از تنش است كه از داشتن دو شناخت تصورات نگرش ها باورها هم زمان كه از نظر روانى نامتجانس اند حاصل مى شود . از آن جا كه حالت ناهماهنگى شناختى ناخوش آيند است ، مردم براى كاهش سائق آن ، برانگيخته مى شوند . اين كار با تغيير يك يا هر دو شناخت ، به نحوى كه آنها را با هم سازگار گرداند ، يا با افزودن شناخت هاى جديدى براى پر كردن فاصله ميان شناخت هاى اوّليه ، انجام مى گيرد. (2)

.


1- . ر. ك : آرونسون ، اليوت ، روان شناسى اجتماعى ، ص 107 _ 113 .
2- . ر.ك : آرونسون ، اليوت ، روان شناسى اجتماعى ، ص 133 _ 134 .

ص: 72

. .

ص: 73

2 _ 4 . توجيه ناكافى و تغيير نگرش

2 _ 4 . توجيه ناكافى و تغيير نگرشهمان طور كه در بحث پاسخ به نفوذ اجتماعى گفته شد ، شخص ممكن است به ميل پاداش يا ترس از تنبيه با گروه هم رنگى و از گروه متابعت كند . ممكن است فردى بر اثر جذبه شخصى يا گروهى ، خود را با او همانند و هم رنگ كند . ممكن است فردى بر اثر قبول يك تز ، با گروه صاحب تز هم رنگ و همراه باشد ؛ يعنى متقاعد شده و نگرشش با گروه ، يكى است. اگر كسى براى عملى پنج نوع متابعت از او سر بزند و پاداش مناسب و كافى دريافت نكند يا براى ترك عملى ، تنبيه كافى نبيند ، دچار ناهماهنگى شناختى مى گردد بايد كه آن را به نحوى حل كند . مثالى مى زنيم . كودكى را در نظر بگيريد كه در دبستان درس مى خواند ، ولى از تمرين و انجام تكاليف درسى در خانه ناراضى است . ممكن است پدرش بگويد اگر همه تكاليف را كه مثلاً ده صفحه است ، انجام دهى ، ده تومان پاداش مى گيرى . اين دانش آموز از يك سو در درونش از انجام تكاليف بدش مى آيد ، ولى چون انجام تكليف با پاداش كافى براى ايجاد متابعت همراه است ، آنها را انجام مى دهد و هيچ گونه ناهماهنگى در نگرش او ايجاد نمى شود و در مرتبه بعد هم اگر پاداش در كار نباشد ، مشق نمى نويسد. اما اگر پدر براى انجام تكاليف يا به دست آوردن نمره بيست در آزمايش رياضى ، فقط پنج ريال پيشنهاد كند _ به شرط اين كه بر اثر محروميت زياد ، پنج ريال براى كودك ارزش زيادى نداشته باشد _ و كودك براى اين پاداش تكاليف را انجام دهد و نمره بيست را به دست آورد ، چون اين عمل خلاف نگرش اوست و پاداشِ ارائه شده هم به تنهايى براى توجيه انجام عمل خلاف ميل او كافى نيست ، كودك دچار ناهماهنگى شناختى مى شود . به اين صورت كه هر كس مى خواهد فكر و عملش صحيح باشد. كسى كه فكرى دارد و خلاف آن عمل مى كند ، دو تصور از خود خواهد داشت : «من انسان خوب ، درست انديش و درست كردارى هستم» و «من عملى كه خلاف نگرش صحيح بود ، انجام داده ام (فرد خلافكارم)» . اين دو شناخت در او تنش ايجاد مى كند ؛ چون نمى تواند دست به توجيه خود بزند و بگويد : من اين عمل خلاف ميلم را به دليل پاداش كافى انجام داده ام. از اين رو ، مى كوشد نگرش جديدى پيدا كند كه ناهماهنگى شناختى پيش نيايد . مثلاً نگرش اوّليه اش را اين طور تغيير مى دهد كه گرفتن نمره بيست و انجام تكليف درسى خوب ، ولى سخت است ؛ يعنى كارى را كه با پاداش يا تنبيه كافى براى برانگيختن به عمل ، طبق پاسخ از نوع متابعت انجام مى داد و با زوال پاداش يا تنبيه كافى آن را ترك مى كرد ، وقتى با پاداش يا تنبيه ناكافى آن را انجام دهد ، مى كوشد به انجام آن كار متعهد شود و آن عمل را درونى كند . از اين مطلب در مسائل مختلف تربيتى و گروهى استفاده مى شود. يكى از نتايج اين بحث ، تغيير نگرش بعد از تصميم گيرى است . اگر كسى بخواهد يكى از دو كار را انجام دهد ، در اطراف هر دو مطالعه و مشورت مى كند ، ولى همين كه تصميم گرفت و يك عمل را انجام داد ، روشش عوض مى شود . از اين رو ، سعى بر جمع آورى اطلاعات درباره خوب بودن كارى كه انجام داده مى كند . نيز اطلاعات مبنى بر ضعف عملى را كه انجام نداده گرد مى آورد و فقط با كسانى كه عملى مشابه كار او را انجام داده اند در اين باره صحبت مى كند. تغيير ، خصوصيت تمام فرهنگ هاست ، ولى ميزان و مسير تغيير از فرهنگى به فرهنگ ديگر و از زمانى به زمان ديگر متفاوت است . ممكن است تغيير فرهنگ كند يا تند ، آگاهانه يا ناآگاهانه ، خواسته يا ناخواسته ، برنامه ريزى شده يا پراكنده و نامنسجم ، با منشأ داخلى يا خارجى ، و در عناصر محورى يا حاشيه اى باشد . مكانيزم هاى تغيير فرهنگ عبارت اند از : اختراع ، اشاعه ، فرهنگ پذيرى ، طغيان ، شورش و انقلاب . در اين جا توضيح برخى از آنها را مى آوريم. (1)

.


1- . ر.ك : عسگرى خانقاه ، تحول فرهنگى و الگوهاى آن (مجموعه مقاله هاى سمينار جامعه شناسى و توسعه) ج1 ، ص 106 _ 111.

ص: 74

. .

ص: 75

2 _ 5 . اختراع

2 _ 6 . اشاعه

2 _ 5 . اختراعاصطلاح اختراع به كشف يك عمل ، آلت يا اصل جديد از سوى فرد گفته مى شود كه به طور اتفاقى ، به وسيله ديگران مورد پذيرش قرار گفته و به صورت اجتماعى و عمومى درآمده است . اصطلاح اختراع را مى توان به اختراع اوّليه و ثانويه تقسيم كرد . اختراعات اوّليه ، اكتشافات اتفاقى اصول جديد است و اختراعات ثانويه ، رشد و توسعه انجام شده در آن اختراعات ، از راه كاربرد اصول شناخته شده آنهاست . اختراع اوّليه مانند اين است كه پختن خاك رس ، باعث مى شود مواد آن براى هميشه سفت شود . هنگامى كه اختراع اوّليه صورت گرفت ، اختراع ثانويه امكان پذير شد و روز به روز اشياء گوناگون سفالى با تكنيك بهتر ساخته شد.

2 _ 6 . اشاعهممكن است جامعه اى ديگر ، منشأ تغيير فرهنگى يك جامعه باشد . اشاعه ، جريانى است كه در آن مسائل فرهنگى از جامعه ديگر گرفته و در آن فرهنگ ، پذيرفته مى شود . گاه اشاعه باعث مى شود يك جامعه از مراحلى بگذرد و به تعالى برسد ، يا دچار اشتباه شود و سقوط كند . تماس مستقيم بخش هايى از فرهنگ يك جامعه ، ممكن است ابتدا از سوى جوامع همسايه گرفته شود و سپس به تدريج گسترده تر گردد . اشاعه توليد كاغذ ، مثال خوبى از اشاعه گسترده از راه تماس مستقيم است. اشاعه از راه تماس مستقيم ، به وسيله گروه ثالث اتفاق مى افتد . بيشتر بازرگانان ، خصوصيتى را از يك جامعه مى گيرند و به جامعه ديگر مى برند . اشاعه انگيزشى ، دانستن يك خصوصيت متعلق به فرهنگ ديگر ، انگيزه اى براى اختراع يا رشد آن خصوصيت در مفهوم محلى مى شود . تمام خصوصيات فرهنگى ، از فرهنگ هاى ديگر گرفته نمى شوند ، بلكه اشاعه ، خود يك جريان انتخابى است . نه تنها از جوامع انتظار مى رود خصوصيات فرهنگى جوامع ديگرى را كه با آنها در تناقض اند، رد كنند ، بلكه انتظار مى رود عقايد و تكنولوژى هايى را كه برخى از نيازهاى روان شناسى ، اجتماعى و فرهنگى آنها را ارضا نمى كند ، نيز رد كنند . گذشته از آن ، مردم به آسانى از پديده هاى اطراف خود تأثير نمى پذيرند . اگر چنين نبود ، ميزان اختلافات فرهنگى در جهان بايد بسيار اندك مى بود ، در حالى كه در بين جوامع جهان ، تفاوت هاى فرهنگى بسيارى وجود دارد . پذيرفتن خصوصيات فرهنگى مادى مشكل نيست ، ولى از فرهنگ مادى كه بگذريم ، مسائل مشكل تر مى شود و اشاعه و پذيرش به آسانى صورت نمى گيرد . جامعه اى كه يك خصوصيت فرهنگى خارجى را مى پذيرد ، بايد آن را به گونه اى با خود سازگار كند كه داراى هماهنگى مؤثر با فرهنگ حاكم بر جامعه باشد. (1)

.


1- . ر. ك : عسگرى خانقاه ، تحول فرهنگى و الگوهاى آن (مجموعه مقاله هاى سمينار جامعه شناسى و توسعه) ، ج 1 ، ص112 _ 115.

ص: 76

2 _ 7 . فرهنگ پذيرى

2 _ 8 . سازمان اجتماعى جدايى و توافق

2 _ 7 . فرهنگ پذيرىدر فرهنگ پذيرى ، همچون اشاعه ، منبع خصوصيت فرهنگى جديد ، جامعه ديگر است ، ولى اصطلاح فرهنگ پذيرى ، بيشتر از سوى انسان شناسان براى شرح حالتى به كار مى رود كه در آن يكى از جوامع در تماس ، از ديگران بسيار قدرتمندتر باشد . بنا بر اين، بهتر اين است گفته شود فرهنگ پذيرى ، جريانى از خصوصيات فرهنگى است كه ميان جوامع به صورت غالب و مغلوب به چشم مى خورد . گرفتن خصوصيات فرهنگى در بين جوامع ، گاه ممكن است يك جريان دو طرفه باشد ، ولى معمولاً جامعه مغلوب (تابع) ، خصوصيات فرهنگى بيشترى مى گيرد . در اين حالت ، مى توان مفهوم اشاعه را براى گرفتن داوطلبانه خصوصيات فرهنگى ، در مقابل گرفتن خصوصيات فرهنگى تحت فشار خارجى ، يعنى فرهنگ پذيرى به كار برد. فشارخارجى مى توانداشكال گوناگونى داشته باشد؛ شكل مستقيم (1) و شكل غير مستقيم . بر اين اساس ، مردم مغلوب براى بقا و ادامه زندگى در وضعيت جديد ، مجبورند (احتمالاً به معناى مضطر، نه مجبور) خصوصيات فرهنگى جامعه غالب را بپذيرند.

2 _ 8 . سازمان اجتماعى جدايى و توافقسازمان اجتماعى ، گروهى داراى تفكيك موقعيت است . بر محور تفكيك موقعيت ها، هنجارهاى مورد قبول در گروه سازمان يافته ، و نيز وظايف و چگونگى عملى كردن ، وظايف در هر موقعيت را مشخص مى كنند . مجموعه هنجارهايى كه به يك موقعيت معيّن اختصاص دارد و وظايف و چگونگى انجام دادن وظايف را در هر موقعيت تعيين مى كند ، نقش اجتماعى ناميده مى شود . در هر سازمان ، مجموعه اى ديگر از هنجارها هستند كه ميزان استاندارد برخوردارى هاى احرازكننده هر موقعيت را از ارزش هاى كمياب تعيين مى كنند . اين ميزان ، پايگاه اجتماعى نام دارد . ارزش هاى كمياب عبارت اند از : اقتدار ، احترام ، دارايى و اطلاعات. معمولاً وقتى سازمان اجتماعى ، يعنى گروه اجتماعى داراى تفكيك موقعيت با نقش ها و پايگاه هاى متفاوت به وجود مى آيد ، در عين توافق بر ارزش ها و هنجارهاى گروهى ، ميزانى از جدايى و تمايز هم حاصل مى شود . مى توان فرض كرد در ابتداى زندگى انسان بر روى زمين ، گروه اجتماعى بدون سازمان ، يعنى گروه اجتماعى بدون تفكيك موقعيت ها، نقش ها و پايگاه ها وجود داشته است . اسپنسر و به پيروى از او دوركيم در طبقه بندى خود از جوامع ، اجتماع بسيط و بدون تفكيك و سازمان را فرض كرده و آن را Hurdo ناميده اند. (2) امروزه مى توان در گروه هاى كودكان محله كه هنوز يكى در ميان ديگران از اقتدار بيشتر برخوردار نشده است ، اين حالت را مشاهده كرد ؛ در حالى كه در يك گروه بازى ، موقعيت ها و نقش ها تفكيك مى شود . تكنيك گروه سنجى مى تواند اين امر يا حالتِ برعكس آن را نشان دهد. به خانواده دقت كنيد . موقعيت پدرى ، موقعيت مادرى ، موقعيت فرزندى ، موقعيت شوهرى ، موقعيت بانويى ، موقعيت خواهرى و موقعيت برادرى در آن ديده مى شود كه هر موقعيتى ، نقش و پايگاه دارد . موقعيت پدرى ، با موقعيت فرزندى متفاوت است . پايگاه اجتماعى آن نيز متفاوت است . پدرى و فرزندى به طور ساختارى از ميزان متفاوتى احترام و اقتدار بررخودارند . پس در اقتدار و احترام متمايزند و جدايى ميان اين دو موقعيت وجود دارد ؛ هر چند معمولاً با قبول هنجارهاى سازمان خانواده ، اين تمايز و جدايى مورد قبول قرار مى گيرد و شايد نوعى از توافق بر سر آن حاصل گردد. يك سازمان تازه تأسيس و ارادى را در نظر بگيريد ، مثل يك شركت تعاونى مصرف . ابتدا طرح سازمانى ، يعنى طرح تفكيك موقعيت ها، نقش ها و پايگاه ها تهيه مى شود و سپس به تصويب مؤسسان مى رسد . از آن پس ، هر كس عضو مى شود ، طرح سازمانى را مطالعه مى كند و مى پذيرد . موقعيت مدير عامل ، موقعيت اعضاى هيأت مديره ، موقعيت بازرس و موقعيت عضو عادى مشخص مى گردد ؛ يعنى تمايز و جدايى هاى سازمانى طراحى مى شود و مورد قبول و توافق قرار مى گيرد. اگر دقيق شويم ، تمايز و جدايى ، ذاتىِ سازمان است و قوام سازمان بودن گروه ، به همين جدايى و تمايز است ؛ همان طور كه دوام سازمان نيز به نوعى توافق بر اين تمايز وابسته است . اين كه برخى از جامعه شناسان در تقسيم بندى نظريه هاى جامعه شناسى ، آنها را به دو نحله وفاق و تضاد تقسيم كرده اند، به اين امر برمى گردد . با اين تذكر كه تمايز و جدايى ، ذاتىِ سازمان است ، شايد حتّى بتوان از اين هم دقيق تر گفت كه تمايز و تفاوت ، ذاتىِ سازمان است ، امّا آيا اين تمايز الزاماً شكاف است؟ اگر قايل شويم كه تمايز موقعيت ها، تفكيك و شكاف و جدايى است ، آيا تمايز و شكاف الزاماً تضاد است؟ به يقين مى دانيم چنين امرى ضرورى است . چه بسا تمايز و جدايى كه ضديت نباشد و سرسپردگى و تمايل و محبت ايجاد كند . پس تضاد (ضديت) ذاتىِ سازمان اجتماعى نيست ؛ همان طور كه درباره توافق بر تمايزها ، قبول تمايزها يا تحمل تمايزها بايد گفت در سازمان هاى مختلف و در زمان هاى گوناگون از عمر يك سازمان ، ميزانى از هر كدام يا فقط يكى از اين حالت ها مى تواند در سازمان اجتماعى وجود داشته باشد و توافق بر تمايز نيز ذاتىِ همه سازمان هاى اجتماعى نيست. تفكيك و تمايز موقعيت ها، با تفكيك و تمايز نقش ها و پايگاه ها همراه است . بيشتر سازمان هاى اجتماعى بزرگ در پايگاه هاى اجتماعى مربوط به موقعيت هاى سازمانى خود ، ارزش هاى دارايى ، اقتدار و احترام را توزيع مى كنند ، ولى اين امر عموميت كامل ندارد و سازمان هايى هستند كه دارايى در آنها توزيع نمى شود ، مانند سازمان هاى خيريه كه به هيأت مديره و بازرسان پولى داده نمى شود . البته در سازمان هاى خيريه ، اقتدار و احترام وجود دارد و ممكن است در پايگاه هاى اجتماعى درون آن ، اقتدار و احترام به طور متمايز توزيع گردد . همان طور كه در برخى سازمان هاى بزرگ هر چند دارايى همه موقعيت ها به طور متمايز توزيع مى گردد ، ولى در مواردى اقتدار به برخى موقعيت ها اختصاص دارد ، مثلاً پايين ترين موقعيت سازمانى در يك كارخانه ماشين سازى ، فاقد هرگونه اقتدار است. اگر در پايگاه اجتماعىِ يك موقعيت سازمانى ، اقتدار وجود نداشته باشد يا آن قدر كوچك باشد كه در خصوص موقعيت هاى كاملاً مقتدر رنگ ببازد ، طبق قاعده نبايد در نقش مربوط به آن موقعيت ، وظيفه نظارت و كنترل تعبيه شده باشد . اگر هم در نقش مربوط به يك موقعيتِ فاقد اقتدار ، وظيفه كنترل بر موقعيت هاى ديگر تعبيه گردد ، عملى نيست ؛ زيرا اعمال كنترل بر موقعيت هاى ديگر در سازمان ، مستلزم اقتدار متناسب است. امر و نهى كردن ، آن طور كه در فقه اسلامى آمده است و بايد به شيوه برترى باشد ، از كليه موقعيت هاى سازمان هاى اجتماعى ساخته نيست . اگر فقيهى فتوا دهد كه شارع مقدس ، همه مؤمنان را به نحو كفايى به امر و نهى مأمور كرده است ، اين برداشت مستلزم اين است كه امر و نهى براى همه ممكن باشد ؛ چون امر به محال شايسته نيست و امكان امر و نهى براى همه موقعيت ها در همه سازمان هاى اجتماعى ، به معناى طراحى نوع خاصى از ساختار سازمانى و اجتماعى است كه به يقين با ساختارهاى اجتماعى موجود تفاوت خواهد داشت . به نظر مى رسد اين نكته ، گران قدرترين نكته ها در جامعه شناسى امر به معروف و نهى از منكر است . آيه شريفه مى فرمايد : «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ ؛ (3) شما بهترين امّتى هستيد كه مردم را ، امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد» . خبر خداوند از عمل مؤمنان صدر اسلام (دست كم معناى آيه) به امر و نهى ياد شده ، به طور استلزام عقلى ، از نوعى ساختار اجتماعى در مدينة النّبى خبر مى دهد كه امر و نهى در آن ساختار براى همگان ممكن بوده است . اين نكته نيز در جامعه شناسى مدينة النّبى اهمّيت دارد . طراحى سازمان اجتماعى مى تواند به نحو خاصى باشد ، ولى دوام آن ساختار ، مستلزم اعمال دو فرايند اجتماعى شدن و كنترل اجتماعى _ به طور كاملاً متناسب با آن ساختار _ است . اگر مثلاً يك شركت تعاونى مصرف را آن طور طراحى كردند كه در كتاب هاى تعاون نوشته شده است ، ولى در واقعيت خارجى ، وقتى اعضا جمع شدند و انتخابات هيأت مديره انجام شد ، جريان پاداش ها، يعنى تشويق و تنبيه ها به نوعى بود كه بسيارى از افراد ، صلاح خود را در ترك امر و نهى ديدند ، شركت تعاونى محقق ، غير از طرح اوّليه شركت تعاونى خواهد شد و اصولاً شركت تعاونى نخواهد بود ؛ همان طور كه در شركت هاى تعاونى محلى كه پس از انقلاب اسلامى در ايران تشكيل شد ، شاهد آن بوديم و البته بيشتر شركت هاى تعاونى ادارات نيز چنين است. همان طور كه تاريخ گواه است ، فرايندهاى اجتماعى شدن و كنترل اجتماعى در جامعه مسلمانان قرن اوّل هجرى ، به نحوى تحقق يافت كه مردم ، صلاح را بر ترك امر به معروف و نهى از منكر ديدند و براى نمونه ، اين مطلب در خطبه امام حسين عليه السلام در مكه در سال شصت هجرى آمده است. (4) پس ساختار اجتماعى مدينه پس از نبى اكرم صلى الله عليه و آله به تدريج تغيير كرد و آن شد كه حكم شرعى پيشوايان معصوم براى شيعيان ، تقيه بود . بر اين اساس ، اجراى عمومى امر به معروف و نهى از منكر ، در برخى ساختارها و سازمان هاى اجتماعى ميسر است.

.


1- . ر.ك : همان ، ص 119 و 120.
2- . ر.ك : دوركيم ، اميل ، قواعد روش جامعه شناسى ، ص 101 _ 114.
3- . آل عمران ، آيه 110 .
4- . ر.ك : حرّانى ، حسن بن على ، تحف العقول ، بخش كلمات امام حسين عليه السلام .

ص: 77

. .

ص: 78

. .

ص: 79

. .

ص: 80

2 _ 9 . نتيجه گيرى

2 _ 9 . نتيجه گيرىدر مطالب مشروح گذشته ، نكات بسيارى مطرح شد كه ذكر دوباره برخى از آنها براى پيگيرى بحث ضرورى است . افراد تمايل دارند خوب باشند . افراد تمايل دارند مورد قبول ديگران باشند . افراد تمايل دارند به افراد ديگر متعلق باشند . موضع روانى نگرش 1 افراد در مورد امور گوناگون قابل تغيير است . تعارض شناختى ، از عوامل اصلى تغيير موضع روانى است. با توجّه به مطالب پيشين ، درمى يابيم كه گروه و جامعه ، در مورد اشخاص تشويق و تنبيه ارائه مى كنند تا رفتار آنان را تحت تأثير قرار دهند . اگر شخص يا اشخاصى باشند كه از تشويق هاى ارائه شده از سوى گروه و جامعه به شوق نيايند و از تنبيه هاى آن زجر و رنج نكشند ، تحت تأثير قرار نمى گيرد و رفتارشان را تغيير يا تداوم (برحسب مورد) نمى دهند. گروه و جامعه براى اين كه وضعيتى داشته باشد كه تشويق هايش اشخاص را به شوق آورد و تنبيه هايش افراد را دچار رنج كند ، يعنى براى اين كه كنترل اجتماعى شان مؤثر شود ، بايد بينش و نگاه خاص خود را به امور و اشياء جهان ، به اشخاص القا كند ؛ يعنى درونى كردن ارزش ها و باورهاى گروه و جامعه در شخص . نيز شخص بايد ويژگى هايى داشته باشد كه فرايند ياد شده قابل تحقق باشد . تمايل افراد به تعلق ، احترام ، خوب بودن و امنيتِ آن چه دارد (مواجه نشدن با تهديد) همين ويژگى ها هستند . به عبارت ديگر ، همه مكانيزم هاى اجتماعى ، با وجود نيازهاى اساسى انسان مؤثر مى افتد و اگر اين نيازها نباشد ، اين مكانيزم ها مؤثر نخواهند بود. جامعه و گروه با القاى باورها و ارزش ها و درونى ساختن آنها در شخص ، خوبى و بدى را تعريف مى كند و چون افراد تمايل دارند خوب باشند ، مى كوشند مطابق معيار جامعه رفتار كنند ؛ در حالى كه اگر تعريف جامعه و گروه از خوبى را نپذيرند ، تمايل به خوب بودن ، آنها را به سوى انطباق با معيار گروه سوق نخواهد داد. نيز اگر شخص نخواهد مورد قبول فلان گروه يا جامعه خاص قرار گيرد ، فشارهاى ارزشى و عاطفى آن گروه يا جامعه معيّن بر اين شخص ، اثر كنترلى نخواهد گذاشت . براى مثال وقتى امام خمينى رحمه الله مى فرمايد هر وقت آمريكا از ما تعريف كند ، ما بايد به خودمان شك كنيم ؛ يعنى ما نمى خواهيم مورد قبول آمريكا باشيم . اگر چنين باشد ، طرد و فشارهاى عاطفى از سوى آمريكا بر ضد امام خمينى و پيروان ايشان ، نمى تواند ايشان را كنترل و به تغيير رفتار يا موضع روانى وادار كند ، ولى وقتى بعضى ها بخواهند مورد قبول آنها باشند ، طرد آمريكا رنج آور مى شود و حاضر به تغيير رفتار مى شوند و موضع روانى شان تغيير مى كند. پس تأثير گروه بر اعضا و تغيير رفتار و بينش آنان ، به ميزان تمايل فرد به مقبوليت در گروه و ميزان نيازهاى ارضا نشده اش كه اميدوار است از طرف گروه ارضا شود ، بستگى دارد. كسى كه با گروهى اتصال و ارتباط ندارد ، طرد شدن از سوى آن گروه برايش بى اثر يا كم اثر است . كسى كه بسيار عميق به گروهى متصل است ، تقبيح گروه هاى ديگر را به چيزى نمى گيرد و در عوض ، كوچك ترين نشانه طرد يا چهره درهم كشيدن اعضاى گروه مورد اتصال ، در او بحران عاطفى به وجود مى آورد. براى درك بهتر انديشه هاى اجتماعى در روايات امر به معروف و نهى از منكر ، به آغاز پيدايش اسلام و بعد از آن توجّه مى كنيم و مبحث دين چيست و رابطه دين و فرهنگ و مباحث مقدماتى كه آورده شد ، همگى را در نظر مى گيريم و به مرورِ گزيده روايات مى پردازيم.

.

ص: 81

. .

ص: 82

. .

ص: 83

فصل سوم : تبيين اجتماعى روايات امر به معروف و نهى از منكر

اشاره

فصل سوم :تبيين اجتماعى روايات امر به معروف و نهى از منكر

.

ص: 84

. .

ص: 85

مقدمه

مقدمهپيش تر گفتيم دين ، فرهنگ نيست ، بلكه به مثابه يك پاره فرهنگ از سوى خداوند و به دست رسول او به مردم ارائه مى شود . مردمى كه رسول به سوى آنان فرستاده شده است ، با يك نوآورى روبرويند كه در بحث تغيير فرهنگى به آن اشاره شد. پذيرندگان دين جديد ، به زبان جامعه شناسى، پذيرندگان نوآورى فرهنگى هستند و ابتدا از نظر اكثريت مردم اجتماع خود ، افراد نابهنجار و كجرو تلقى مى شوند و تحت كنترل اجتماعى قرار مى گيرند . پذيرنده دين جديد ، پاره فرهنگ دين را مى پذيرد و عناصرى از فرهنگ خود را كنار مى گذارد . به تدريج پذيرندگان دين جديد افزايش مى يابند و به گروه اجتماعى تبديل مى شوند . گروهى كه در مورد يكديگر ، بر محور اشتراك در باور به دين جديد ، احساس پيوند مى كنند و تا اندازه اى در تعامل با يكديگرند . آرمان جديد اين است كه بماند و به نسل هاى بعد منتقل شود و نيز در هر نسل تا حد ممكن گسترش يابد . ماندگارى پاره فرهنگ دين در نسل پذيرنده و نسل هاى بعد ، مستلزم اعمال فرايندهاى اجتماعى كردن و كنترل (مهار) اجتماعى ميان گروه مؤمنان است . ايمان ، گره قلبى (عقد بالقلب) است و تظاهرات آن در گفتار و رفتار مؤمنان در خصوص پاره فرهنگ ، هم پاره فرهنگ را درونى كرده است و هم نسبت به ديگر مؤمنان احساس پيوند دارند . درونى كردن پاره فرهنگ دين (ايمان) و ولايت (احساس پيوند) مؤمنان ، عوامل اصلى امر به معروف و نهى از منكر در درون گروه مؤمنان است و به اتكاى ايمان و ولايت ، مى توان از كفار برائت داشت . اكنون با توجّه به اين فضاى كلى به روايات توجّه مى كنيم. نخستين مرحله احساس همنوايى با گروه مؤمنان و تعلق خاطر به پاره فرهنگ دين و احساس جدايى از كج رفتاران در بين مسلمانان ، حالتى درونى است كه در روايات مورد نظر ، با عنوان انكار قلبى يا زشت شمردن زشتى ها در درون خود مشخص مى شود . اگر در درون شخصى ، اين حداقل _ يعنى زشت شمردن زشتى ها در خلوت خود _ كه هيچ تشويق و تنبيه مشخصى را متوجّه شخص نمى سازد ، وجود نداشته باشد ، مرده اى در ميان زندگان است و هيچ درجه اى از همنوايى با پاره فرهنگ دين و ارزش ها و هنجارهاى دينى ندارد . اگر گروه مؤمنان براساس محور بودن پاره فرهنگ دين تشكيل ، و ديگر پاره فرهنگ هاى موجود در فرهنگ آنان ، گرد اين محور متشكل شده باشد ، تارك انكار قلبى ، نمى تواند عضو اين گروه باشد و در آن بماند ، بلكه به سرعت به عضوى حاشيه اى تبديل مى شود و چه بسا از عضويت خارج مى گردد. آيا اعضاى معمولى گروه در فرايندهاى اجتماعى كردن و مهار اجتماعى فعال اند؟ سخن اين است كه مطالعات جامعه شناسى درباره ميزان حضور اعضاى گروه هاى اجتماعى در فرايندهاى اجتماعى كردن و مهار اجتماعى ، اين ميزان را چقدر گزارش مى كند؟ يافته هاى جامعه شناسى نشان مى دهد بيشتر اعضاى گروه هاى داراى انسجام ، در مورد ارزش ها و هنجارهاى محورى گروه اجتماعى خود حساس هستند و در فرايندهاى اجتماعى كردن و مهار اجتماعى حاضرند . كنترل هاى عاطفى و ارزشى كه با نحوه مواجهه و نحوه خاصى از گفت و گو همراه باشد ، معمولاً از سوى همه يا اكثريت اعضا اعمال مى شود. اين كه در يك گروه مؤمن يا مسلم ، نابهنجارى از شخصى سر بزند و تمام يا اكثريت اعضا هيچ گونه كنترلى را اعمال نكنند ، حالتى است كه بايد بررسى شود . ممكن است بانفوذترين عضو گروه اقدام به كجروى كند و به علت اقتدار ويژه اش ، مورد كنترل قرار نگيرد . ممكن است شخص كجرو ، برخى هنجارهاى غير محورىِ گروه را نقض كند و با كنترل جدى روبه رو نشود . پس طبيعى است كه اگر هنجارى غير محورى از سوى يك عضو بانفوذ نقض گردد ، با كنترل اجتماعى روبه رو نشود ، امّا در غير اين صورت ، معمولاً در گروه هاى كوچك و بزرگ اجتماعى ، اكثريت افراد در مورد بيشتر نابهنجارى ها و به ويژه تخلف از باورها ، ارزش ها، نهادها و هنجارهاى محورى گروه ، واكنش نشان مى دهند. ممكن است در يك جامعه با تعدد گروه ها، شخصى رفتار نابهنجارى انجام دهد و كسى كه كار او را مى بيند ، در تعامل مستقيم با او نباشد . در اين صورت ، معمولاً درهم كشيدن چهره ، رفتار نابهنجار شخص ياد شده را تغيير نمى دهد و حتّى تذكر و بازداشتن زبانى نيز تأثير قابل توجهى ندارد . چون عمل كننده و شخص نهى كننده ، در تعامل و پيوستگى به يكديگر نيستند ، مگر اين كه نهى يك نفر _ در صورت بى اعتنايى شخص عمل كننده _ از سوى ديگران تأييد شود و آنها نيز همراه با بازدارنده ، به نكوهش شخص بدكار بپردازند.

.

ص: 86

. .

ص: 87

1 . انديشه اجتماعى شدن در روايات

اشاره

1 . انديشه اجتماعى شدن در رواياتتا اين جا گفتيم كه انكار قلبى ، حداقل احساس همنوايى با پاره فرهنگ دين و جدايى از كج رفتاران در ميان مسلمانان است . قدم جدى تر در زشت شمردن بدى ها، بروز اين زشت شمارى از راه درهم كشيدن چهره است . درهم كشيدن چهره ، به عنوان نماد و نشان دهنده نارضايى ، در موارد بسيارى و در فرهنگ هاى متعددى به كار مى رود و نوعى كنترل عاطفى به شمار مى آيد . اين كار ، بر تمايل شخص به مورد قبول ديگران بودن اثر مى گذارد و خلاف تحقق اين تمايل است و نوعى تنبيه و رنجاندن شخص كجرو شمرده مى شود. اعتراض به كجروى و اصرار بر ترك كجروى و رعايت هنجارها ، مرحله بعدى كنترل اجتماعى است . نهى زبانى ، عنوان همين مرحله است . براساس بحث هاى مربوط به گروه ، سازمان ، موقعيت ، پايگاه و اقتدار ، اقدام به نهى زبانى ، اتخاذ موقعيتى مقتدر در مورد شخص كجرو است . اگر شخص برتر در موقعيت اقتدارى قرار داشته باشد ، اين عمل ، هم آسان است و هم در چارچوب ساختار گروه قابل فهم و پيش بينى . امّا اگر عضو ساده گروه و سازمان بخواهد چنين موضعى در مورد احرازكننده موقعيت برتر بگيرد ، ناسازگار با ساختار معمولى سازمان و مشكل است . براى مثال ، اين كه نگهبان اداره بخواهد رئيس آن جا را مورد اعتراض و نكوهش قرار دهد . اتخاذ موضع اقتدارى براى عضو كم و بى اقتدار ، با واكنش اعضاى سازمان روبه رو مى شود و قابل تنبيه تلقى مى گردد. نكته ديگر اين كه اگر در يك جامعه شهرى پرجمعيت ، عضوى به اشخاص ناآشنا در خيابان و پارك اعتراض كند ، تأثير اعتراض بر عضو مرتبط و آشناى گروه را ندارد ؛ چون نظر رهگذاران ، براى شخص جدّى و مهم نيست ؛ مگر اين كه اين اعتراض ، افكار عمومى را پشت سر خود داشته و مورد حمايت آن باشد. در روايت ، تصريح شده است كه هر كه به سوى زمامدار ستمگرى گام بردارد و او را به رعايت فرامين الهى فرمان دهد و او را موعظه كند و بترساند ، همانند پاداش انسان ها و جنّيان براى اوست . اين تصريح ، از دشوارى اين عمل خبر مى دهد. مرحله ديگر كنترل اجتماعى ، اعمال زور است كه از راه ضرب و جرح و حتّى قتل ، بايد جلوى تخلف از ارزش ها و هنجارها را گرفت . اين كنترل ، مهار خشن است و معمولاً در گروه هاى داراى پيوستگى و وفاق ، عمل نمى گردد و به گروه ها و سازمان هاى ادارى مشكل و بى انسجام اختصاص دارد . گروه هاى مختلف جامعه در خصوص يكديگر چنين حالتى دارند.

.

ص: 88

1_ 1 . شكل گيرى گروه يا سازمان اجتماعى بر محور ايده ها

1_ 1 . شكل گيرى گروه يا سازمان اجتماعى بر محور ايده هاگفته شد كه تعامل افراد مى تواند گسسته يا پيوسته باشد و چون عمل داراى معناست ، عمل دو سويه افزون بر معنادارى ، مستلزم تفاهم طرفين است ؛ يعنى هر عاملى بايد معناى عمل طرف مقابل را درك كند . اگر طرفين تعامل در معانى عمل هاى خود توافق داشته باشند ، به حالت اشتراك در معانى عمل مى رسند و باورهاى مشترك در جنبه هاى هستى شناختى ، ارزش شناختى و زيباشناختى ، آنها را به ارزش هاى مشترك و هنجارهاى مشترك رهنمون مى گردد . چنين تعاملى با تفاهم و توافق بر معناى كه اشتراك باور ، ارزش و هنجار را همراه دارد ، در طرفينِ تعامل ، احساس پيوستگى ايجاد مى كند . افرادِ داراى تعامل نسبتاً مستمر و داراى احساس پيوستگى ، گروه اجتماعى هستند . در ميان باورهاى مشترك گروه اجتماعى ، برخى باورها محورى و در نتيجه اساسى اند و برخى عناصر فرهنگى بر گرد باورها و معانى محورى ايجاد شبكه مى كنند و پاره فرهنگ ها را به وجود مى آورند . مجموعه پاره فرهنگ ها در ارتباطى متقابل ، شبكه اى در هم تنيده ايجاد مى كنند كه فرهنگ يك گروه يا اجتماع يا جامعه است. در گروه مؤمنان اوّليه به اسلام ، اصل توحيد محورى ترين باور بود كه با عبارت لا اله الّا اللّه بيان شد . شعار پيامبر اسلام اين بود كه «قولوا لا اله إلّا اللّه تفلحوا» و همه تعالى اسلام در عمل فردى ، عمل اجتماعى و عمل جمعى ، و نيز در ابعاد عبادى ، اقتصادى و سياسى ، بر محور اصل توحيد ، نفى بندگى غير خدا ، پيروى از خداوند ، دورى از ظلم و تقواى الهى شكل گرفت. گفتيم فرهنگ ، معناى عمل ، چگونگى عمل ، پيوند عمل ها، پيوند عاملان و ملاط تشكيل گروه اجتماعى است . امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا بخشش كند ، از كسانى كه ايمانش كامل شده است» ؛ يعنى در خرده فرهنگ گروه اجتماعىِ مؤمنان ، محور همه باورها ، ارزش ها، نمادها و هنجارها ، اصل توحيد ، اطاعت از خداوند و رعايت تقواى الهى است. (1) با توجّه به نكات ياد شده ، پيوند گروهى مؤمنان با محور بودن اصل توحيد (اصل ولايت مؤمنان) ، ارزشمند تلقى مى شود و هر چه پيوند عميق تر شود ، اين ارزش متراكم تر مى گردد . روايات ، بر ميزان بالاى اين ارزش تأكيد مى كنند . (2) امام صادق عليه السلام فرمود : «همانا دو مسلمان با يكديگر ملاقات (تعامل) مى كنند . پس آن كه محبتش به دوستش (هم پيوند ايمانى اش) شديدتر است ، برتر و ارزشمندتر است». اصولاً هيچ ايده اى بدون دليل در يك گروه يا سازمان اجتماعى و بدون قرار گرفتن در جريان تعامل انسان ها باقى نمى ماند . در اين باره تحت عنوان تداوم پاره فرهنگ دين نيز سخن مى گوييم . در مطالب پيشين گفتيم گروه يا سازمان اجتماعى بر محور ايده ها شكل مى گيرد و اكنون اضافه مى كنيم كه شرط لازم براى تداوم و بقا ايده ها، تجلى در گروه يا سازمان اجتماعى است . اگر ايده اى وارد جريان تعامل نشود ، ايده مشترك ميان اشخاص نخواهد شد و اگر ايده اى مشترك ميان اشخاص نباشد ، عنصرى از فرهنگ يا خرده فرهنگ گروه ، اجتماع يا جامعه نخواهد بود . اگر ايده اى، عنصرى از خرده فرهنگ يا فرهنگ نباشد ، از حمايت الزام هاى گروهى برخوردار نمى شود . اگر ايده اى از حمايت الزام هاى اجتماعى برخوردار نشود ، بر جريان اجتماعى شدن و كنترل اجتماعى سوار نمى شود . ايده اى كه بر جريان اجتماعى شدن و كنترل اجتماعى سوار نباشد ، به نسل بعد و افراد ديگر منتقل نمى شود و ايده اى كه به نسل بعد و افراد ديگر منتقل نشود ، دوام نمى يابد . پس اگر ايده اى در گروه يا سازمان اجتماعى تجلى نيابد ، دوام و بقا نخواهد يافت. با دقت مى توان دريافت كه ايده محورى در تشكيل گروه اجتماعى مؤمنان ، اصل توحيد است . چه چيزى بهتر از همه مى تواند حافظ ايمان به توحيد و تجلى بخش اصل توحيد در جان انسان ها باشد؟ بر اساس سخن يادشده ، گروه اجتماعى مؤمنان ، بهترين حافظ آن است. روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله از يارانش پرسيد : «محكم ترين و مورد اعتمادترين دستاويز ايمان چيست؟» گروهى گفتند : خدا و رسولش داناترند . برخى گفتند : نماز . بعضى ديگر گفتند : زكات . عده اى ديگر گفتند : روزه . بعضى ديگر گفتند : حج و عمره ، و برخى ديگر گفتند : جهاد . پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اينها باارزش است ، ولى مورد اعتمادترين دستاويزِ ايمان نيستند . مورد اعتمادترين دستاويز ايمان ، دوستى در راه خدا ، دشمنى در راه خدا ، يارگيرى و پيوند با دوستان خدا و جدايى و دورى از دشمنان خداست». (3) نماز ، زكات ، روزه و حج ، مراسم دينى اند و مراسم دينى ، حامل معانى دينى و نگه دارنده آن است . جهاد نيز تلاش براى برطرف ساختن موانع بقاى مؤمنان و گسترش دعوت است . امّا همه مراسمى كه حامل معناست و عمل جهادى مؤمنان كه حافظ تداوم است و بدون وجود چنين گروهى ، مراسم كه عنصرى فرهنگى است ، باقى نمى ماند . گروه اجتماعى مؤمنان ، بدون احساس پيوند مؤمنان و احساس جدايى از كافران و مشركان ، واقعيت خارجى نخواهد داشت . ايمان بودن اين گروه اجتماعى نيز بدون محور بودن خدا و توحيد ، در تعامل هاى گسسته و پيوسته و در پيوند و جدايى اشخاص تحقق نمى يابد.

.


1- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 165 ، روايت 21249 .
2- . ر.ك : همان ، ص 176 ، روايت 21283 .
3- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 177 ، روايت 21284 .

ص: 89

. .

ص: 90

. .

ص: 91

1 _ 2 . سطوح مختلف همنوايى با ارزش ها و هنجارها

1 _ 3 . همنوايى با ارزش ها

1 _ 2 . سطوح مختلف همنوايى با ارزش ها و هنجارهادر روايت ، دو سطح براى همنوايى در نظر گرفته است: (1) پيروى از هنجارها و همراهى با تأكيدهاى ديگران بر ارزش ها و هنجارها ، و اعمال كنترل اجتماعى و تلاش براى همنوا ساختن ديگران با ارزش ها و هنجارها . قاعده و هنجار اين است كه كسى كه به سطح اوّل همنوايى رسيده است ، به دومى بپردازد و ترتيب را رعايت كند . از اين رو ، مى توان حدس زد كسى كه به سطح اوّل همنوايى نرسيده ، در اعمال كنترل اجتماعى و نيتش در تأكيد بر ارزش ها و هنجارها و جلوگيرى از ضد ارزش ها و نابهنجارى ها، مقاصد ديگرى پنهان است ، نه حفظ فرهنگ و تداوم آن. بر ارزش ها و هنجار تأكيد كنيد . ديگران را بر رعايت ارزش ها و هنجار خودتان بپذيرند و از زشتى ها و نابهنجارى ها جلوگيرى كند و جلوگيرى از آنها را نسبت به خودتان بپذيرد و موكدا چنين است كه ما به جلوگيرى كردن بعد از پذيرش جلوگيرى فرمان داده شده ايم.

1 _ 3 . همنوايى با ارزش هابا توجّه به دو سطح همنوايى و ترتيب آنها يكى بعد از ديگرى ، ممكن است به نظر برسد تا تحقق همنوايى كامل سطح اوّل، سطح دوم آن عملى نيست و موارد مشاهده شده ، داراى باطن و معناى ديگرى است . امّا چنين نيست ، بلكه اين ترتيب در مورد هر ارزش يا هنجار ، به طور جداگانه سنجيده مى شود . براى مثال كسى كه خمر نمى نوشد ، از نوشيدن خمر جلوگيرى مى كند . اصولاً بايد دانست كه همنوايى در مورد همه ارزش ها و هنجارها صد در صد نيست. «بر ارزش ها و هنجارها تأكيد ورزيد ؛ هر چند تمام آن را رعايت نمى كنيد و از زشتى ها و نابهنجارى ها جلوگيرى كنيد ؛ هر چند منع از همه آنها را نپذيرفته باشيد». (2) جامعه شناسان معتقدند اشخاص ، به همنوا و كجرو تقسيم نمى شوند ؛ زيرا هر كس تا حدودى همنوا و به اندازه اى كجرو است . به همين دليل ، عمل افراد به همنوايى و كجروى متصف مى شود.

.


1- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، روايت 21215.
2- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 151 ، روايت 21217 .

ص: 92

1 _ 4 . نهادى شدن در نظام اجتماعى

1 _ 4 . نهادى شدن در نظام اجتماعىدر مطالب پيشين ، درباره دين و ارتباط آن با فرهنگ سخن گفتيم . دين ، مجموعه اى از آموزه هاست كه از طرف خداوند و از راه وحى به بشر ارائه مى گردد و به تناسب حيطه هاى سه گانه روان انسان (شناخت ها، عواطف و اراده ، و رفتار) شامل باورها ، ارزش هاى اخلاقى و احكام رفتارى است . به اين دليل كه فرهنگ نيز چيزى غير از باورها ، ارزش ها، هنجارها و نمادها نيست ، دين و فرهنگ از نظر چيستى ، از جنس يكديگرند . به همين دليل گفتيم چون باورها ، ارزش ها و هنجارهاىِ ارائه شده از سوى وحى (دين) ، در مقايسه با تعداد و موضوعات عناصر فرهنگ ، شماره كمترى دارد و به قصد جاى گرفتن در فرهنگ جوامع گوناگون ارائه شده است ، در صورت پذيرش توسط مردم يك گروه ، اجتماع يا جامعه ، به پاره فرهنگ ، يعنى بخش از فرهنگ آن مردم ، تبديل مى شود. پس دين ، مجموعه اى از عناصر فرهنگى است كه با هدف اشاعه در فرهنگ هاى بشرى و تبديل فرهنگ هاى بشرى به فرهنگ دينى (داراى عناصر دين و متناسب با دين) ارائه شده است . از اين رو غايت آن ، درونى شدن هنجارها ، ارزش ها و باورهايش در مردم و همنوايى مردم با آن است . گفته ايم درونى شدن عناصر فرهنگ و همنوايى اشخاص با فرهنگ ، محصول دو جريان است : جريان اجتماعى شدن و جريان كنترل اجتماعى . پس تحقق و عملى شدن موفق اين دو جريان با محتواى عناصر تشكيل دهنده ، غايت دين است و شايد بتوان گفت نهادى شدن و استقرار در نظام اجتماعى و نظام شخصيت ، نهايت دين مى باشد. امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «غايت (نهايت) دين ، تأكيد بر ارزش ها و هنجارها و جلوگيرى از زشتى ها و نابهنجارى ها و استوار كردن مقررات الهى است». (1)

.


1- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّد تقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 185 ، روايت 13837 .

ص: 93

2 . كنترل اجتماعى در روايات (مراتب نهى از منكر)

2 _ 1 . ترشرويى ، كمترين ميزان اعمال كنترل اجتماعى

2 _ 2 . طرد اجتماعى

2 . كنترل اجتماعى در روايات (مراتب نهى از منكر)2 _ 1 . ترشرويى ، كمترين ميزان اعمال كنترل اجتماعىاگر به حدى ارتباط و پيوند گروهى ميان اشخاص وجود داشته باشد كه مؤمن مورد نظر ، جزئى از جهان اجتماعى شخص ديگر باشد و ميل به پيوند و ميل به مقبوليت در آن شخص ، شامل مؤمنِ مورد نظر نيز بشود ، آن گاه كمترين حد اعمال كنترل اجتماعى از سوى مؤمن بر شخص ديگر ، اعمال فشار عاطفى و درهم كشيدن چهره و ترشرويى است. امام صادق عليه السلام از قول امير مؤمنان بيان كرد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ما فرمان داد «با هنجارشكنان ، با چهره هاى درهم كشيده برخورد كنيم». (1) همچنين امير مؤمنان فرمود : «كمترين ميزان زشت شمارى عمل ديگران (اعمال مهار اجتماعى) اين است كه با هنجارشكنان ، با چهره درهم كشيده ملاقات شود».

2 _ 2 . طرد اجتماعىطرد اجتماعى ، يكى از مراتب اعمال كنترل اجتماعى است . ميل به عضويت و پيوند گروهى ، از ويژگى هاى فطرى انسان شمرده شده است و عدم ارضاى آن ، يكى از زجرها براى اوست . اگر شخصِ مرتكب نابهنجارى ، با ترشرويى اشخاص مرتبط با او ، از رفتار نابهنجار خود صرف نظر نكرد ، با اعتراض زبانى اطرافيان روبه رو مى شود . اعتراض زبانى ، رفتار نابهنجار را در برخى افراد مهار مى كند ؛ البته بعضى ها هم از راه اعتراض زبانى كنترل نمى شوند . تهديد به طرد اجتماعى و قطع پيوند گروهى _ كه به طور زبانى ابراز مى شود _ مرتبه ديگرى از كنترل اجتماعى است . اگر تهديد به طرد اجتماعى موجب ترك رفتار نابهنجار نشود ، مرتبه بعدى كنترل اجتماعى ، طرد اجتماعى است. امام صادق عليه السلام فرمود : «اگر اطلاع يافتيد شخصى كار زشتى انجام داده است ، به سوى او برويد و بگوييد اى فلانى! يا از ما كناره گيرى كن يا از اين عمل دست بردار . اگر خوددارى كرد ، با او ارتباط داشته باشيد ، و گرنه از او دورى گزينيد». (2) در اين روايت ، تهديد به طرد اجتماعى ، عاملى دانسته شده كه عده اى را به ترك نابهنجارى ها وا مى دارد ، ولى اين عامل كنترلى ، بر همه كارگر نيست . طرد اجتماعى ، عامل كنترلى ديگرى است كه به اعمال آن دستور داده شده است. استاد مطهرى معتقد است علماى اسلام براى امر به معروف و نهى از منكر ، درجات و همچنين اقسامى قايل شده اند. درجه اوّل اين است كه انسان بايد از منكرات حالت تنفر و انزجار داشته باشد ؛ يعنى بايد ريشه تنفر از منكرات ، در روح ، قلب و ضميرش وجود داشته باشد . مرحله بعد ، هجر و اعراض است ؛ يعنى وقتى شما فرد يا افرادى را مى بينيد كه مرتكب منكراتى مى شوند ، براى اين كار او را از كار زشتش بازداريد ، از او اعراض و با او قطع رابطه مى كنيد . يكى از درجات و مراتب امر به معروف و نهى از منكر و در واقع يكى از اقسام تنبيه كه در چنين مواردى بايد اجرا شود ، اين است كه شما به او سردى نشان دهيد ، بى اعتنايى كنيد و آن صميميتى كه پيش تر به او نشان مى داديد ، بعد از اين نشان ندهيد . اين خود تنبيه است . البته ، رفتار انسان بايد در امر به معروف و نهى از منكر ، منطبق با منطق باشد . اين در موردى است كه آن شخص با شما چنان صميميتى داشته باشد كه اگر با او قطع رابطه كنيد ، اين رفتار، در مورد او تنبيه تلقى شود ؛ يعنى تحت يك زجر و شكنجه روحى قرار گيرد و اين عمل شما در جلوگيرى از كار بد او تأثير داشته باشد . مواردى هم هست كه كسى به عادت زشتى دچار شده و رابطه او با شما ، از روى عادتى است كه از گذشته داشته است . چه بسا اين فرد از اين كه شما با او قطع رابطه كنيد ، استقبال هم كند تا آزادتر دنبال منكرات و كارهاى زشت برود . در اين جا قطع رابطه شما با او ، نه تنها اثر تنبيهى ندارد ، بلكه اثر تشويقى نيز دارد ؛ يعنى او را بيشتر در كار خود آزاد مى گذاريد و عملاً او را در كارهاى زشت تشويق مى كنيد . در چنين مواردى ، اين كار درست نيست . البته مورد ديگرى نيز هست كه نهى از منكر نيست و عنوان ديگرى دارد . شما با خانواده اى محشور بوده ايد و رابطه دوستى و احياناً خويشاوندى داشته ايد . بعد مى بينيد اين خانواده فاسد شده است . از اين رو ، براى حفظ خود و خانواده تان و اين كه عادت زشت آنها به خانواده شما سرايت نكند با آنها قطع رابطه مى كنيد ؛ زيرا هم نشينى با بيمار ، بيمارى مى آورد. (3)

.


1- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 181 ، روايت 21294 .
2- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ص 145 ، روايت 21200.
3- . ر.ك : مطهرى ، مرتضى ، عنصر امر به معروف و نهى از منكر در نهضت حسينى ، ص 74_76.

ص: 94

. .

ص: 95

2 _ 3 . فشارهاى اجتماعى

2 _ 3 . فشارهاى اجتماعىفشار اجتماعى در اعمال مهار اجتماعى ، بايد معطوف به كمترين درجه از همنوايى باشد . در هر نظام ارزشى ، ارزش ها سلسله مراتبى دارند و هنجارها كه جلوه و كاربرد ارزش ها هستند ، از سلسله مراتب ارزش ها پيروى مى كنند . با توجّه به سلسله مراتب ارزش ها، مى توان مشاهده كرد كه برخى اعضاى گروه يا اجتماع ، با هنجارهايى همنوايى مى كنند كه جلوه سطوح اوّليه ارزش هاست ، و برخى ديگر با سطوح ميانى سلسله مراتب ارزش ها، يا با عالى ترين سطح ارزش ها همنوايى دارند . ارزش هاى اخلاقى و هنجارهاى متناسب با آنها را در نظر بگيريد . عده اى داراى عالى ترين درجات ايثار ، فداكارى ، بندگى و توكل به خداوند هستند كه در عملشان عفو ، بخشش و تحمل سختى ها و مناجات ديده مى شود . عده اى هم هستند كه از سختى ها و كسى كه يكى از حقوق آنها را ضايع كرده ، شكايت مى كنند . اين گروه به كسى به آسانى قرض نمى دهد ، ولى به دارايى كسى هم تجاوز نمى كند . آنها عبادات واجب را انجام مى دهند و قوانين جامعه را مراعات مى كنند . هر دو عده ياد شده ، همنوا با ارزش ها و هنجار هستند و كجروى و انحراف را نمى توان به آنان نسبت داد . به زبان دينى ، اگر عده اى به واجبات عمل و حرام ها را ترك كردند ، ولى مستحبات را به جا نياوردند و فضيلت هاى اخلاقى را در رفتار خود ظاهر نكردند ، ناهمنوا نيستند ؛ هر چند همنوايى اين عده با عده ديگرى كه افزون بر رعايت واجب و حرام ، مستحب و مكروه و فضيلت ها و رذيلت هاى اخلاقى را نيز به دقت رعايت مى كنند ، تفاوت دارد. اكنون مطلب اين است كه اعمال فشار اجتماعى براى همنوا شدن ، بايد در مورد كسانى اعمال گردد كه زير خط پايين ترين حد همنوايى هستند . پس همنوايان با سطح پايين ارزش ها و هنجارهاى مربوط به آن ، نبايد تحت فشار اجتماعى قرار گيرند. اصولاً همنوايى با ارزش ها و هنجارها ، درجه هاى گوناگونى دارد ، ولى در هر گروه يا اجتماع ، ارزش ها به صورت طيف در نظر گرفته مى شود . و افراد خوب و خوب تر وجود دارند ؛ همان طور كه ناهمنوايان و مجرمان و افراد بد نيز در آن زندگى مى كنند. امام صادق عليه السلام به عمر بن حنظله فرمود : «اى عمر! بر پيروان ما تحميل مكنيد و با آنان مدارا كنيد ؛ زيرا مردم ، توانايى تحمل چيزهايى را كه شما تحمل مى كنيد ، ندارند». (1) عمار بن ابى الاحوص مى گويد : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : گروهى هستند كه ولايت امير مؤمنان را پذيرفته اند، و او را از همه مردم برتر مى دانند ، ولى به آنچه ما درباره برترى شما قايليم ، قايل نيستند ، آيا آنان را دوست بداريم؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «فى الجمله ليه . آيا نزد خدا چيزى نيست كه نزد پيامبر نباشد ، و نزد پيامبر چيزهايى نيست كه نزد ما نباشد ، و نزد ما چيزهايى نيست كه نزد شما نباشد ، و نزد شما چيزهايى نيست كه نزد ديگران نباشد؟ خداوند اسلام را بر هفت سهم بنا نهاده و سپس اينها را ميان مردم تقسيم كرده است . قسمت بعضى را يك سهم ، بعضى را دو سهم ، بعضى را سه سهم و بعضى را هفت سهم قرار داده است . پس بردارنده يك سهم از اسلام ، دو سهم را تحميل نكنيد كه در نتيجه آنان را سنگين كرده و متنفر مى كنيد . برعكس ، با آنها مدارا و داخل شدن در اسلام را براى آنان آسان كنيد». (2) اين روايت ، اوّلاً بر سلسله مراتبى بودن ارزش ها و هنجارهاى مربوطه ، و ثانياً بر سلسله مراتبى بودن همنوايى و متفاوت بودن ميزان درونى كردن ارزش ها و هنجارها در اشخاص تصريح و تأكيد دارد . مهم ترين نكته مورد تأكيد ، توصيه بر عدم اعمال فشار اجتماعى بر همنوايان درجه هاى پايين تر است . نكته چهارم (3) اين است كه اگر بر شخصى كه با مرتبه پايين ارزش ها و هنجارهاى مربوط به آن همنوايى دارد ، به جاى پذيرش در گروه و تشويق ، فشار اجتماعى وارد شود ، او نه تنها با ارزش هاى مرتبه بالاتر و هنجارهاى مربوطه همنوا نمى شود ، كه تصور مثبت از خود را نيز از دست مى دهد . شخصى كه با درجه پايين ارزش ها و هنجارهاى مربوطه همنواست و احساس مى كند شخصى است همنوا با ارزش ها، اگر با اعمال كنترل و فشار اجتماعى روبه رو شود و ديگران اصرار كنند كه تو ناهمنوا هستى ، اندك اندك نگرش پيشين را كه من شخصى همنوا با ارزش ها هستم ، تغيير مى دهد و چنين نگرشى پيدا مى كند كه من شخصى ناهمنوا با ارزش ها هستم . نظريه برچسب زنى ، به طور غير مستقيم بر اين امر تأكيد دارد و نظريه تعارض شناختى از فستينگر ، جايگاه تصور از خود يا خودپنداره را در تصميم گيرى عمل نشان داده است . تحقيقاتى كه در چارچوب اين نظريه انجام شده ، ثابت كرده است كه عزت نفس ، عايق بزهگارى است و تحقير اشخاص ، بهترين زمينه ساز براى تبديل آنان به بزهكار است . حتّى در چارچوب تئوريك ديگرى ، اميل دوركيم پيشنهاد كرد اگر در گروه ، اجتماع يا جامعه ، يك يا چند هنجار به طور وسيع و مكرر نقض مى شود _ مثلاً قانونى وجود دارد كه به طور وسيع زير پا گذاشته مى شود _ آن هنجار را بايد حذف كرد _ مثلاً آن قانون لغو شود _ ؛ زيرا احساس عمومى مردم كه ما پيرو قوانين و هنجارها هستيم ، ضامن رعايت هنجارها و عامل همبستگى اجتماعى و حفظ همنوايى مردم است و اگر هنجارها و قوانينى باشند كه مردم همواره آنها را نقض كنند و در عين حال آن هنجارها به عنوان هنجار اجتماعى شناخته شوند ، احساس عمومى مردم كه ما همنوا هستيم ، خدشه دار مى شود و رعايت ديگر هنجارها و همبستگى اجتماعى ، لطمه مى بيند . در آموزش هاى دينى ، موارد بسيارى وجود دارد كه بر حفظ احساس همنوايى در شخص و جامعه تأكيد دارد . يكى از حكمت هاى تحريم غيبت نيز همين امر است كه : افكار عمومى چنين شكل نگيرد كه بيشتر افراد ، مجرم اند.

.


1- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 160 روايت 21240.
2- . ر.ك : همان ، ص 164 روايت 21248.
3- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 164 ، روايت 21248 .

ص: 96

. .

ص: 97

. .

ص: 98

2 _ 4 . پيوندهاى گروهى ، عامل كنترل اجتماعى

2 _ 4 . پيوندهاى گروهى ، عامل كنترل اجتماعىپيوندهاى گروهى ، عامل اصلى كارآيى فرايندهاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى درباره جريان هاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى در ابتدا توضيحاتى داده شده است . يكى از نكات دقيق و در عين حال روشن در اين باره ، اين است كه ارتباط و تعامل ، بستر عملى شدن و تحقق اين جريان هاست . اصولاً هر جريان اجتماعى ، مجموعه اى از عمل هاى اجتماعى است كه به طور مستمر و به شيوه اى خاص تحقق مى يابد . با توجّه به نكته ياد شده كه بستر تحقق جريان هاى اجتماعى كردن و مهار اجتماعى ، تعامل اجتماعى است ، اين نكته را مى افزاييم كه تعامل ها، گاه نسبتاً مستمر هستند و زمانى كوتاه و گذرا . با توجّه به توضيحى كه درباره ماهيت جريان اجتماعى در سطرهاى پيشين ارائه شد ، در مى يابيم كه جريان اجتماعى ، عمدتاً در بستر تعامل هاى نسبتاً بادوام رخ مى دهد تا در تعامل هاى گذرا . از سوى ديگر ، تعامل ها گاه پيوسته اند و زمانى گسسته ، و دوام در تعامل هاى پيوسته ، از تعامل هاى گسسته بيشتر است . گروه اجتماعى ، افرادى داراى تعامل نسبتاً با دوام هستند و با توجّه به ويژگى هاى دو جريان اجتماعى مورد نظر در اين بحث _ يعنى جريان اجتماعى جامعه پذيرى و جريان اجتماعى كنترل اجتماعى _ مى توان نتيجه گرفت كه : عمدتاً اين دو جريان ، در گروه هاى اجتماعى تحقق مى يابند و پيوند گروهى ، عامل اصلى كارآيى اين دو جريان است . امر به معروف و نهى از منكر ، همين دو جريان در گروه مؤمنان است با جهت گيرى ارزش ها و هنجارهاى ايمانى و مى توان گفت : پيوند گروهى در گروه اجتماعى مؤمنان (ولايت مؤمنان در خصوص يكديگر) عامل اصلى كارآيى امر به معروف و نهى از منكر به شمار مى آيد . در قرآن آمده است : «الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَ_تُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ ؛ (1) مردان و زنان مؤمن ، بعضى هم پيوند بعضى هستند ، به ارزش ها و هنجارها فرمان مى دهند و از زشتى ها و نابهنجارى ها باز مى دارند» . اكنون به نكته ديگرى مى پردازيم . نخستين گروهى كه انسان در آن وارد مى شود ، گروه اجتماعى خانواده پدرى است . انسان به محض تولد ، خود را در دامان مادر مى يابد و از پستان او شير مى نوشد و با آن انس مى گيرد . نيازهاى فيزيولوژيايى و ايمنى و تعلق ، هم زمان در خانواده پدرى ارضا مى گردد و بخشى از هويت اجتماعى انسان ، همين عضويت در خانواده پدرى است . خانواده پدرى ، به شبكه خويشاوندى متصل است و عضويت شخص در گروه اجتماعى وسيع تر، در وهله نخست از اين راه تأمين مى شود . نيز مى دانيم بخش مهمى از جريان اجتماعى شدن و مهار اجتماعى ، در خانواده و گروه خويشاوندى عملى مى گردد. از تلفيق نكته پيشين و نكته اخير ، مى توان نتيجه گرفت كه نخستين پيوندهاى گروهى ، آن هم پيوندهاى گروهى اوّلين _ در اصطلاح خاص جامعه شناسى در تقسيم گروه ها به اوّلين و دومين _ مهم ترين عامل كارآيى امر به معروف و نهى از منكر است. يادآورى مى كنيم در ميان مؤمنان كه براساس محور قرار دادن ايمان به خدا ، ارتباطات و تعامل ها و پيوندهاى گروهى شكل گرفته است ، خانواده و خويشاوندان مؤمن ، اصلى ترين عامل درونى كردن ارزش ها و هنجارهاى ايمانى اند و مهم ترين عامل در كارآيى امر به معروف و نهى از منكر اين نكات در چنين مطرح شده است. امام صادق عليه السلام فرمود : مردى از قبيله خثعم نزد پيامبر اكرم آمد و پرسيد : اى فرستاده خدا! مرا با خبر كن كه برترين چيزها در اسلام چيست؟ حضرت فرمود : ايمان به خداوند . پرسيد : بعد از آن چه؟ پيامبر فرمود : پيوندهاى خانوادگى و خويشاوندى (صله رحم) . پرسيد : بعد از آن چه؟ پيامبر فرمود : فرمان دادن بر رعايت ارزش ها و هنجارها و جلوگيرى از زشتى ها و نابهنجارى ها. سپس پرسيد : مرا باخبر كن كه زشت ترين و منفورترين كارها نزد خداوند چيست؟ فرمود : شرك به خداوند . پرسيد : بعد از آن چه؟ فرمود : بريدن پيوندهاى خانوادگى و خويشاوندى . پرسيد : بعد از آن چه؟ فرمود : فرمان به زشتى ها و جلوگيرى از ارزش ها و هنجارها. (2) اگر در متن روايت دقيق شويم ، ارتباط ايمان ، پيوند گروهى و اعمال جريان هاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى براساس باورها ، ارزش ها و هنجارهاى ايمانى را به روشنى درمى يابيم . اگر بر محور باورها و ارزش هاى مشترك ، پيوندهاى گروهى استوار به وجود نيايد ، آن گاه تأكيد بر ارزش ها و هنجارها و جلوگيرى از زشتى ها و نابهنجارى هاى مورد قبول ، تقريباً عملى نيست و اگر مؤمنى چنين كند ، اثر چندانى ندارد. امام صادق عليه السلام كارى را بر مردى زشت شمرد ، ولى او سخن حضرت را نپذيرفت . امام صادق عليه السلام پس از اين برخورد ، سرشان را پايين انداخته و گذشتند. (3)

.


1- . توبه ، آيه 71 .
2- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 121 ، روايت 21137 .
3- . ر.ك : همان ، ص 128 ، روايت 21155 .

ص: 99

. .

ص: 100

3 . عوامل مؤثر بر پذيرش كنترل اجتماعى

3 _ 1 . تداوم فرهنگ

3 _ 1 _ 1 . تداوم فرهنگ ، شرط گسترش كنترل اجتماعى

3 . عوامل مؤثر بر پذيرش كنترل اجتماعى3 _ 1 . تداوم فرهنگ3 _ 1 _ 1 . تداوم فرهنگ ، شرط گسترش كنترل اجتماعىتداوم فرهنگ ، شرط لازم گسترش فرهنگ است . يك مجموعه فرهنگى مانند دين ، يا يك شاخه از دانش مثل فلسفه مشايى ، يا يك رشته هنرى كه همگى يك پاره فرهنگ يا تركيب فرهنگى ناميده مى شوند ، از نظر گسترده شدن در بين مردم ، مى تواند محصور در ميان مردمى اندك ، يا فراگير ميان همه مردمان حاضر در كره زمين يا در حالاتى ، ميانه اين دو قطب باشد. از نظر تداوم در طول نسل ها نيز ، يك پاره فرهنگ مانند دين ، مى تواند تا آخر عمر بشر بر زمين مداوم باشد ، يا چند هزار ساليا چند قرن دوام آورد ، يا محدود به عمر يك نسل و حتّى محدود به چند سال يا ماه باشد. از محتواى متون دينى درمى يابيم كه اسلام ، هم تداوم تا آخر عمر بشر بر زمين و هم گستردگى در همه پهنه زمين را خواستار است . اگر يك پاره فرهنگ بخواهد گستره زمان و مكان را دربرگيرد يا يك خرده فرهنگ ، يعنى فرهنگ يك گروه يا قشر خاص ، بخواهد به فرهنگ همگان يا پاره فرهنگى از فرهنگ همگان تبديل شود ، تداوم اصل است يا گسترش . عوامل مؤثر بر تداوم و گسترش يك خرده فرهنگ يا پاره فرهنگ چيست؟ نخستين نكته اين است كه يك مجموعه از شناخت ها ، ارزش ها و هنجارها ، تا جزئى از فرهنگ يك گروه ، اجتماع يا جامعه نشود ، فرهنگ (پاره فرهنگ يا خرده فرهنگ) شمرده نمى شود . آموزه هاى خداوند نيز دست كم بايد به بشرى كه همان پيامبر است نازل گردد و پيامبرِ بدون پيرو ، دست كم به مثابه يك گروه داراى خرده فرهنگ ، متمايز از ديگران تلقى شود . چنين حالتى درباره حضرت ابراهيم عليه السلام در قرآن آمده است. اگر آموزه هاى الهى به شخص پيامبر نازل شود و شخص پيامبر در باورها ، ارزش ها و شيوه هاى عمل (هنجار) با عموم مردم جامعه خود داراى تفاوت هايى شود و آن گاه كه تعدادى از افراد به دين او بگروند ، گروه اجتماعى مؤمنان تشكيل مى شود و دين پيامبر ، خرده فرهنگ گروه اجتماعى مؤمنان مى گردد . از اين پس ، جريان هاى اجتماعى كردن (امر به معروف) و كنترل اجتماعى (نهى از منكر) در درون گروه اجتماعى مؤمنان فعال مى شود . گسترش خرده فرهنگ مؤمنان اوّليه به فرهنگ عموم مردم و حتّى جوامع ديگر يك امراست ، و تداوم خرده فرهنگ گروه اجتماعى مؤمنان در طول زمان ، امر ديگر است. روايات تقيه ، در كتاب امر به معروف و نهى از منكر آمده است . فحواى روايات مربوط به تقيه ، بر ضرورت تداوم خرده فرهنگ مؤمنان تأكيد دارد . در واقع تداوم اين خرده فرهنگ ، شرط لازم براى گسترش آن دانسته شده است.

.

ص: 101

3 _ 1 _ 2 . گزينشى بودن پذيرش عناصر جديد فرهنگى

3 _ 1 _ 2 . گزينشى بودن پذيرش عناصر جديد فرهنگىهمان طور كه در بحث تغيير فرهنگى و مكانيزهاى آن گفته شد ، پذيرش عناصر جديد فرهنگى ، معمولاً اختيارى و در نتيجه گزينشى است . گسترش عناصر فرهنگى دين ميان مردم ، معمولاً گزينشى و انتخابى است و گروه اجتماعى مؤمنان اوّليه براى اطمينان به گسترش خرده فرهنگ دينى خود، بايد خرده فرهنگ را تداوم بخشد و در زمان هايى كه خرده فرهنگ مؤمنان از سوى ديگران انتخاب نمى شود و احتمال تلاش براى محو آن وجود دارد ، تداوم پنهان آن در نسل هاى متمادى ، تضمين كننده گسترش آن در زمانى ديگر است. تا يك مجموعه فرهنگى از سوى عده اى از افراد پذيرفته نشود و از راه جريان امر به معروف (اجتماعى كردن) و نهى از منكر (كنترل اجتماعى) به افراد تازه وارد انتقال نيابد، تداوم نمى يابد و اگر تداوم نيابد ، به تدريج منتشر نمى شود . پس تداوم ، شرط لازم گسترش است. معلى ابن خنيس مى گويد : امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى معلى! امر ما را كتمان كن و آشكار نساز ؛ زيرا كسى كه چنين كند ، خداوند او را در دنيا عزيز (شكست ناپذير و باعزت) ميكند و آن را نورى پيشاروى چشمانش قرار مى دهد كه او را به سوى بهشت مى كشاند . اى معلى! رازدارى و تقيه ، كيش من و پدران من ، و فاش كننده امر ما ، مانند انكار كننده آن است». (1) امام صادق عليه السلام فرمود : «تقيه ، سپر و زره مؤمن است و كسى كه تقيه ندارد ، ايمان (پايبندى و باور گره خورده در عواطف) نخواهد داشت». (2) كتمان و رازدارى در مورد عناصر ويژه خرده فرهنگ گروه مؤمنان ، در شرايط اجتماعى ويژه اى كه جريان پذيرش انتخابى اين عناصر فرهنگى در جامعه وجود ندارد ، تنها راه تداوم خرده فرهنگ ياد شده به نسل هاى ديگر است ، بدان اميد كه شرايط گسترش آن آرام آرام پيدا شود . در چنين شرايطى باور كردن ارزش ها و هنجارها ، اثرى همانند انكار و تبليغ عليه آنها دارد.

.


1- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 210 ، روايت 21378 .
2- . ر.ك : همان ، ص 205 ، روايت 21361 .

ص: 102

3 _ 1 _ 3 . تعامل ، موجب يگانگى فرهنگى (تقيه)

3 _ 1 _ 3 . تعامل ، موجب يگانگى فرهنگى (تقيه)تعامل گسترده و بى محابا ، موجب يگانگى فرهنگى مى شود . خرده فرهنگ ايمانى را در گروه اجتماعى مؤمنان اوّليه ، و نيز جامعه را با فرهنگ غير ايمانى به ياد آوريد . اگر گروه اجتماعىِ داراى خرده فرهنگ ويژه ، بدون رعايت محدوديت هايى در درون جامعه محيط برخورد ، بى محابا اقدام به تعامل كند ، به نسبتى عناصر خرده فرهنگ اين گروه به تدريج در جامعه رايج مى شود ، و به نسبتى عناصر خرده فرهنگ اين گروه _ كه جامعه پيرامون آنها را جذب نكرده است _ به تدريج تغيير مى يابد . در نتيجه ، نهايتِ تعامل گسترده و بى محابا ، يگانگى فرهنگى گروه اجتماعى ياد شده و جامعه محيط بر آن است . اختلاط فرهنگى ميان مهاجران و جامعه مهاجرپذير ، در حالات گوناگونِ ضعف و قوّت مهاجران ، همين امر را در طول تاريخ نشان مى دهد. اگر گروه اجتماعى مؤمنان اوّليه ، بر حفظ ، تداوم و گسترش خرده فرهنگ ايمانى خود مصمم هستند ، فقط بايد تأثيرگذارى فرهنگ جامعه محيط را بر خود بپذيرند و از اثرپذيرى فرهنگى و تغييرات معنايى مراسم ، و نيز تغيير جايگاه عناصر در سلسله مراتب ارزش ها برحذر باشند . اين امر محقق نمى شود ، مگر اين كه گروه اجتماعى مؤمنان ، يك حفاظ فرهنگى به دور خود بكشد و به عبارت ديگر ، حالت گروه اجتماعى با ويژگى حاشيه نشينى فرهنگى را به خود بگيرد . اين امر ، مستلزم ارتباط ها و تعامل هاى گسترده و عميق ميان اعضاى گروه حاشيه اى از يكسو ، و پنهان داشتن بسيارى از امور از ديد و انديشه جامعه پيرامونى است. چنين است كه امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمايد : بعد از توحيد و اعتقاد به نبوت و امامت ، همه واجبات را انجام دهيد . البته بزرگ ترين اين واجب ها، دوتاست : به جاى آوردن حقوق برادران در راه خدا (ايفاى دقيق نقش در گروه اجتماعى مؤمنان و برآوردن انتظارات اعضاى گروه ايمانى) و به كار بردن تقيه در ارتباط با دشمنان خدا (به كار گرفتن حفاظ گروهى در قبال برون گروه ايمانى)». (1) همان طور كه آشكار است ، امام حسن عسكرى عليه السلام تعامل گسترده و بى محابا را در جامعه پيرامون گروه اجتماعى مؤمنان منع مى كند و به درون گرايى گروهى و حاشيه نشينى فرهنگى فرمان مى دهد ، تا خرده فرهنگ ايمانى در يك گروه منسجم ايمانى تداوم يابد . رعايت دقيق هنجارهاى درون گروهى فرهنگ گروه حفظ گروه و حفظ پيوستگى گروهى و حفظ خرده حفظ گروه از گزند دشمن عدم تعديل فرهنگى حفظ خرده فرهنگ پنهان عدم تحميل اختلاط با فرهنگ حاكم تقيه (حفاظ گروهى) حفظ اعضاى گروه ياد شده عدم نابودى فيزيكى گروه تقيه = استراتژى بقا مبتنى بر صبر (مقاومت) و انتظار استراتژى بقا مبتنى بر صبر (مقاومت) و انتظار اعتقاد به تغييرات آرام فرهنگى

.


1- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 221 ، روايت 21408.

ص: 103

. .

ص: 104

3 _ 2 . محبت

3 _ 3 . ماهيّت اطلاع

3 _ 2 . محبتمحبت ، پذيرش پيام را افزايش مى دهد . اگر شخصى را دوست بداريم ، با او همانندى مى كنيم و اگر محبت و همانندى بين ما و ديگرى برقرار باشد ، عقايد و رفتار او ، تأثير بيشترى بر عقايد و رفتار ما خواهد داشت . اين مطلب در بحث ارائه اطلاعات ، مطرح شد . در اين روايت به اين نكته تصريح شده است . امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند بنده اى را رحمت كند كه دوستى و محبت مردم را به سوى خود بكشاند و پس از آن ، آنچه را نيكو مى دانند ، به آنها بگويد و آنچه را زشت مى شمارند ، نگويد». (1) جلب مودّت و دوستى مردم ، مقدمه اى براى امر به معروف است ؛ زيرا محبت ، تأثير ارائه اطلاعات و تبليغات را در مخاطب افزايش مى دهد و اگر به غايت دين و همت مؤمنان _ كه تداوم و گسترش باورها ، ارزش ها و هنجارهاى دين ، ميان مردم است _ توجّه داشته باشيم ، تصديق مى كنيم كه جلب دوستى مردم ، مقدمه اى مهم در نيل به مقصود است.

3 _ 3 . ماهيّت اطلاعماهيّت اطلاع ، بر ميزان پذيرش آن از سوى مخاطب تأثير دارد . سه عنصر بر ميزان تأثير پيام اثر دارد : وضعيت پيام دهنده ، وضعيت پيام گيرنده و وضعيت پيام . بيشترين تغيير عقيده در مخاطب (بيشترين تأثير پيام) هنگامى رخ مى دهد كه ميان پيام و عقيده پيشين مخاطب ، تفاوت متوسطى (نه اندك ، نه زياد) وجود داشته باشد . اگر تفاوت پيام و عقيده پيشين مخاطب بسيار باشد ، آن پيام ، خارج از پهنه پذيرش مخاطب قرار مى گيرد . بنا بر اين، كسى كه بر تغيير عقيده مخاطب مصمم است ، بايد در ارائه پيام ، ملاحظات ياد شده را به دقت رعايت كند . در روايتى (2) افزون بر تأثير محبت بر پذيرش پيام ، به تأثير ماهيت اطلاع بر ميزان پذيرش پيام توجّه شده است : «فحدثهم بما يعرفون و ترك ما ينكرون ؛ آن چه را نيكو مى دانند به آنان بگويد و آنچه را زشت مى شمارند (منكر هستند) ترك كند (نگويد)» . مى توان اين روايت را چنين معنا كرد : «خداوند ، بنده اى را رحمت كند كه دوستى و محبت مردم را به سوى خود بكشاند و پس از آن ، آنچه را در پهنه پذيرش آنان است به آنان بگويد ، و آنچه را خارج از پهنه پذيرش آنان است به آنان نگويد» .

.


1- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 219 ، روايت 21404.
2- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 219 ، روايت 21404 .

ص: 105

3 _ 4 . مورد اعتماد بودن

3 _ 4 . مورد اعتماد بودنمورد اعتماد بودن و شايستگى ، پذيرش پيام را افزايش مى دهد . هر فرد در زندگى روزمره خود ، با اطلاعات فراوانى كه به او ارائه مى شوند ، برخورد مى كند ، ولى همه آنها در او تأثير نمى گذارند . همچنين تأثير اطلاعاتى كه در او اثر مى گذارند ، به يك اندازه نيست . عقايد ما ، تحت تأثير افرادى قرار مى گيرد كه درباره اطلاعى كه ارائه مى دهند ، هم متخصص هستند و هم قابل اعتماد. هنگامى كه منبع اطلاع خيلى قابل اعتماد باشد ، هر چه تفاوت ميان نظر او و نظر حاضران فزون تر باشد ، بيشتر آنها را متقاعد خواهد كرد . هر چه تفاوت ياد شده بيشتر باشد ، ناراحتى حاضران بيشتر خواهد بود . فرد مى تواند دست كم به چهار شيوه ناراحتى خود را كاهش دهد : مى تواند عقيده خود را تغيير دهد ؛ مى تواند منبع اطلاع را ترغيب كند تا عقيده اش را دگرگون سازد ؛ مى تواند با يافتن افرادى كه با او هم عقيده اند، با وجود آنچه منبع اطلاع اظهار مى دارد ، عقيده اوّليه خود را قوام بخشد ؛ مى تواند منبع اطلاع را تحقير و تخفيف كند و خود را متقاعد سازد كه وى ابله است و بدين وسيله ، عقيده آن شخص را بى اعتبار گرداند. در چه شرايطى براى فرد آسان يا دشوار است منبع اطلاع را تحقير يا تخفيف كند؟ تحقير و تخفيفِ دوستى شخصى محترم و مورد علاقه ، خيلى دشوار است . همچنين تحقير كسى كه درباره موضوع مورد بحث ، متخصصى قابل اعتماد است ، سخت به نظر مى رسد . امّا اگر قابليت اعتماد منبع اطلاع مبهم باشد ، تحقير او آسان است. با توجّه به مطالب ياد شده ، معلوم مى شود اگر اشخاصى داراى عقيده اى بسيار متفاوت با مردم باشند ، ولى مردم نتوانند آنان را از نظر مورد اعتماد بودن و شايستگى هاى مربوط مورد شك قرار دهند و به ناچار شايسته و قابل توجّه بدانند ، مردم تحت تأثير عقيده اين اشخاص شايسته قرار مى گيرند . اين روايت بر اين نكته دقيق تأكيد مى ورزد . امام صادق عليه السلام به مفضل فرمود : «اى مفضل! به پيروان ما بگو با نگهدارى خود از حرام هاى خداوند و دورى از نافرمانى از او و پيروى از رضايت الهى ، دعوت كننده مردم به سوى ما باشيد ؛ زيرا وقتى پيروان ما چنين باشند ، مردم به سوى ما شتابان خواهند بود» . (1) روايت ياد شده معتقد است مردمِ داراى تفاوت عقيده با پيروان ما ، اگر پيروان ما را در ارزش هاى اسلامى _ كه مورد توافق همه مسلمانان است _ شايسته بيابند و نتوانند آنان را تحقير و تخفيف كنند، آن گاه تحت تأثير عقيده آنان قرار مى گيرند ودر نهايت پيرو ما مى شود.

.


1- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 206 ، روايت 13893 .

ص: 106

3 _ 5 . خواستار راهنمايى

3 _ 5 . خواستار راهنمايىاحتمال پذيرش پيام از سوى فرد خواستار راهنمايى زياد است . بر اساس مطالبى كه درباره تقدم خرده فرهنگ مؤمنان بر گسترش آن و استراتژى كتمان و رازدارى در جامعه اى با اكثريت مخالف و معاند ذكر شد ، و نيز مطالبى كه درباره شرايط مؤثر بر پذيرش پيام از سوى مخاطب گفتيم ، اگر خرده فرهنگى مكتوم وجود داشته باشد و هدف نهايى آن گسترش باشد ، باورها و ارزش ها و هنجارهايش را به چه كسانى ارائه خواهد داد؟ بر اين اساس است كه ابوبصير مى گويد : به امام صادق عليه السلام گفتم : آيا مردم را به عقايدى كه نزد من است دعوت كنم؟ امام صادق فرمود: خير. گفتم: اگر كسى از من درخواست راهنمايى و رشد كرد او را راهنمايى كنم؟ فرمود : «بلى . اگر از تو راهنمايى خواست ، راهنمايى اش كن و اگر بيشتر خواست ، بر آن بيافزاى و اگر تو را انكار كرد ، تو هم انكارش كن». (1) براى توضيح ، نكاتى را يادآور مى شويم . شخصى كه از عضوِ يك گروه داراى خرده فرهنگ خاص كه خرده فرهنگ خود را كتمان مى كند ، اطلاعاتى درباره خرده فرهنگ مكتوم آنان مى خواهد ، با يك شخص كاملاً معمولى در چنين جامعه اى تفاوت دارد . او درباره چنين خرده فرهنگى ، از اطلاعاتى اجمالى برخوردار است و تا حدى احتمال مى دهد كه عناصر فرهنگى برجسته و مثبت در اين خرده فرهنگ چيست. بدون ترديد چنين شخصى ، با شخص ناآگاه از خرده فرهنگ ياد شده يا شخصى كه از سوى مخالفان با قضاوت هاى منفى درباره اين خرده فرهنگ آشنا شده است ، تفاوت دارد . امام صادق عليه السلام از ارائه اطلاعات به شخص ناآگاه نهى فرمود ، ولى ارائه اطلاعات به خواستار راهنمايى را تجويز كرد ؛ زيرا در مورد شخص دوم ، دو احتمال وجود دارد : يا پس از دريافت اطلاعات ، علاقه مند مى شود و درخواست اطلاعات بيشتر مى كند ، و يا پس از دريافت اطلاعات مخالفت مى ورزد. از تجويز ارائه اطلاعات به خواستار راهنمايى و مطرح كردن احتمال درخواست اطلاعات بيشتر بعد از آن و قبل از مطرح كردن احتمال انكار اطلاعات ارائه شده ، نكته اى به دست مى آيد : احتمال پذيرش پيام از سوى خواستار راهنمايى زياد است . همه خوبى ها در جامعه ، معلول اعمال جريان هاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى در خصوص ارزش ها و هنجارهاى دينى است.

.


1- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 191 ، روايت 21318 .

ص: 107

3 _ 6 . زمينه هاى اجتماعى

3 _ 6 . زمينه هاى اجتماعىزمينه هاى اجتماعى ، بر عمل اجتماعى اثر دارد (1) و بر تأثير شرايط محيطى و زمينه اى اجتماعى بر عمل شخص تأكيد شده است . حالات درونى شخص ، به تنهايى منشأ و علت عمل او نيست ، بلكه حالات درونى شخص همراه با شرايط محيطى ، به عمل او جهت مى دهد . البته گفتنى است شخصيت شخص نيز افزون بر جنبه هاى فطرى و ارثى ، تحت تأثير شرايط پيرامون شكل مى يابد.

.


1- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 305 ، روايت 14157 .

ص: 108

4 . آثار مثبت كنترل اجتماعى

4 _ 1 . همه خوبى ها در جامعه ، معلول كنترل دينى

M618_T1_File_838542.jpg

به روايت ياد شده توجّه كنيد . امام صادق عليه السلام در رساله اى به يارانش فرمود : «از دشنام دادن به دشمنان خدا _ وقتى سخن شما را مى شنوند _ بپرهيزيد ؛ زيرا بدون آگاهى _ و از روى كينه و تلافى _ خدا را دشنام مى دهند و چه كسى نزد خدا ستمكارتر است از كسى كه خدا و دوستان خدا را در معرض دشنام قرار دهد». همان طور كه آشكار است عمل مؤمنان _ براى دشمنان خدا محيط اجتماعى محسوب مى شوند _ ، بر عمل دشمنان خدا اثر مى گذارد . در اين روايت ، اين عمل مؤمنان ، موجب دشنام به خدا و محكوم دانسته شده است.

4 . آثار مثبت كنترل اجتماعى4 _ 1 . همه خوبى ها در جامعه ، معلول كنترل دينىنيازهاى گوناگون انسان ، او را به كشف و ابداع وسايل و شيوه هاى گوناگون براى برطرف ساختن نيازهايش مى كشاند . اين وسايل و شيوه ها ، از سوى مردم شناسان ، «فرهنگ» ناميده شده است و حتّى برخى از آنان ، فرهنگ را به شيوه هاى زندگى يا شيوه هاى برطرف ساختن نيازها منحصر كرده اند. نظام اجتماعى ، از يك جنبه تجلى فرهنگ جامعه است و به عبارت ديگر ، جامعه ظرفى براى فرهنگ (جامعه نظام اجتماعى) است. شيوه هاى برطرف ساختن نيازها گوناگون است و به همين دليل ، با فرهنگ هاى گوناگون مواجهيم . از سوى ديگر ، در هر فرهنگى با شيوه هاى ناپسند برطرف ساختن نياز برخورد داريم كه انحرافات اجتماعى را به وجود مى آورند . نكته ديگر ، ناتوانى و ضعف بسيارى از شيوه ها در برطرف ساختن بهينه نيازهاست و چه بسا نيازهايى كه به طور رضايت بخشى ارضا نمى شوند . برقرارى همه شيوه هاى پسنديده و حذف شيوه هاى ناپسند ، مرهون اعمال كامل و كارآمد جريان هاى اجتماعى كردن و مهار اجتماعى است و نقصان و با كارآمدى اين جريان ها، موجب عدم برقرارى شيوه هاى پسنديده يا رواج شيوه هاى ناپسند مى گردد. در عين حال همان طور كه توضيح داده شد ، موارد فراوانى وجود دارد كه شيوه هاى پسنديده در يك فرهنگ اجرا مى شود ، ولى نتيجه مطلوب به دست نمى آيد . اين مسئله ، غير از پسنديده بودن شيوه هاى به كار بسته شده است ؛ يعنى برخى شيوه هاى پسنديده ، ناكارآمد هستند. اعمال كامل ، به موقع و دقيق امر به معروف و نهى از منكر ، يعنى اعمال كامل ، به موقع و دقيقِ تأكيد بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى اسلامى ، و جلوگيرى از بدى ها و نابهنجارى هاى اسلامى . اين اعمال نه تنها مانند اعمال بهينه جريان هاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى ، موجب برقرارى همه شيوه هاى پسنديده و حذف شيوه هاى ناپسند مى شود ، بلكه افزون بر آن ، موجب تحقق خوبى ها و ارضاى نيازها نيز مى گردد . نكته ديگر اين كه تحقق اين دو امر ، يعنى برقرارى همه شيوه هاى پسنديده و حذف شيوه هاى ناپسند به عنوان امر اوّل، و تحقق خوبى ها و ارضاى نيازها به عنوان امر دوم ، فقط و فقط معلول اعمال بهينه جريان هاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى در مورد ارزش ها و هنجارهاى دينى است و راه ديگرى براى تحقق آنها وجود ندارد . آنان كه در پى اين وضعيت ها از راه هاى ديگر مى روند ، سعى بيهوده مى كنند. داراى چنين مطبى است دو فريضه اى كه نام آورترين و برترين واجبات اند. به يقين تأكيد بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى (امر به معروف) و جلوگيرى از نقص آنها و خلاف آنها (نهى از منكر) ، وظيفه و واجبى بزرگ است كه فقط به وسيله آن ، ديگر وظايف و واجبات (شيوه هاى پسنديده و الزامى) استقرار مى يابد. (1) همان طور كه به طور صريح در اين قسمت از روايت گفته شده ، تنها عامل برقرارى شيوه هاى پسنديده (هنجارها) و حذف نابهنجارى ها، اعمال جريان هاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى در مورد آنهاست. در بخش ديگر از روايت چنين آمده است : «به يقين تأكيد بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى (امر به معروف) و بازداشتن از ضد ارزش ها و نابهنجارى هاى مربوط ، راه انبيا و شيوه صالحان است . اين واجبى بزرگ است كه ديگر واجبات ، فقط و فقط به وسيله آن برقرار مى شود ؛ حق حقداران به آنان بازمى گردد ، زمين آباد مى گردد ، انتقاد دشمنان _ به انصاف _ گرفته مى شود و كارها پايدار مى گردد». (2) ايمنى جاده ها و حلال بودن كسب درآمدها ، بازگشت حق به حقداران ، و انصاف گرفتن (انتقام منصفانه) از دشمنان كه مصاديق مهم عدل و معروف است ، و نيز آبادانى سرزمين كه نعمت و رفاه را موجب مى شود و پايدارى كارها كه ثبات و اميد را به ارمغان مى آورد ، همگى معلول امر به معروف و نهى از منكر دانسته شده است. رواياتى از معصومان وجود دارد (3) كه بيشتر موارد ياد شده را ، وظيفه حكومت و حاكم عادل مى داند . همچنين در روايتى ، تحقق امر به معروف و نهى از منكر ، به امام معصوم يا امام عادل منوط دانسته شده است . از اين روايات فهميده مى شود كه : 1 . همه خوبى ها معلول امر به معروف و نهى از منكر است ؛ 2 . يكى از وسايل تحقق پايدار و كامل امر به معروف و نهى از منكر ، حكومت عدل است ؛ 3 . وظيفه حكومت عدل ، امر به معروف و نهى از منكر است . پس قطعيت انحصارى بودنِ وسيله تحقق خوبى ها و حذف بدى ها به امر به معروف و نهى از منكر ، خدشه دار نمى شود . مى توان گفت به يقين هر جا با عدم برقرارى خوبى ها يا رواج بدى ها روبه رو هستيم ، آن جا جريان هاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى در خصوص ارزش ها و هنجارهاى اسلامى به طور بهينه اعمال نمى شود و در هر فرهنگى ، انحرافات ، معلول اعمال نكردن بهينه جريان هاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى است. در بخشى از روايت (4) چنين آمده است : «خداوند فرمود اشخاص باايمان ، بعضى شان ولى (هم پيمان ، هم پيوند ، متصدى) بعض ديگر هستند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند . خداوند در اين آيه با امر به معروف و نهى از منكر آغاز كرد ؛ به دليل علم خداوند به اين كه هر گاه بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى اسلامى تأكيد شود و از نقض آنها و عمل برخلاف آنها جلوگيرى گردد ، يعنى هر گاه اين واجب به جاى آورده شود و برقرار گردد ، همه واجبات (مقررات و هنجارهاى الزامى) _ سخت و آسانش _ برقرار مى گردد . اين نتيجه ، بدين علت است كه امر به معروف و نهى از منكر ، دعوت به اسلام همراه با بازگشت حق به حق داران ، مخالفت با ستمگران ، توزيع درست اموال عمومى ، و نيز دريافت ماليات هاى اسلامى از مواردش ، و مصرف آن در مواردش است.

.


1- . ر.ك : مستدرك الوسائل ، ج 12 ، روايت 21132 .
2- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 119 ، روايت 21132 .
3- . ر.ك : امام على عليه السلام نهج البلاغه ، جملات اوّل نامه اميرالمؤمنين به مالك اشتر .
4- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 130 ، روايت 21160 .

ص: 109

. .

ص: 110

. .

ص: 111

4 _ 2 . ويژگى هاى ساختار اجتماعى _ فرهنگى مناسب با رواج

4 _ 2 . ويژگى هاى ساختار اجتماعى _ فرهنگى مناسب با رواجبا توجّه به روايات ، دست كم پنج ويژگى براى اعمال جريان اجتماعى كردن و جريان كنترل اجتماعى در مورد ارزش ها و هنجارهاى اسلامى به دست مى آيد : رهبر نيك كردار ، عزيز بودن دين خدا ، آشكار نبودن همه گناهان ، سازش نكردن خوبان با بدكاران ، و طمع نكردن دانايان به امكانات حاكمان بدكار. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خطبه روز غدير فرمود : «امر به معروف و نهى از منكر تحقق نمى يابد ، مگر با رهبرى بى گناه (عادل)». (1) از امام صادق عليه السلام درباره امر به معروف و نهى از منكر پرسيدند كه آيا بر همه واجب است؟ امام صادق فرمود : «نه . امر به معروف و نهى از منكر بر شخص نيرومندى كه از او فرمان مى برند و به خوب و بد نيز آگاه است ، واجب شده ، نه بر ناتوانى كه راه به جايى نمى برد». (2) آن گاه از آن حضرت درباره معناى حديث نبوى پرسيده شد كه : «برترين جهاد ، سخن عدل نزد پيشواى ستمگر است» ، پاسخ فرمود : «اين حديث مربوط به موردى است كه پيشواى ستمگر را به خوبى و ترك بدى فرمان بدهد و او هم بپذيرد . اگر چنين حالتى نباشد ، چنين حكمى نيست» . امر به معروف و نهى از منكر در مورد شخص نادان يا شخصى كه اميد است اصلاح شود اجرا مى شود تا اوّلى بداند و دومى در مورد اميد برآورده شود ، ولى در خصوص صاحب شمشير يا شلاق اجرا نمى گردد». (3) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : «زمانى بر مردم مى رسد كه قلب مؤمن در درونش چون سرب در آتش ذوب مى شود . اين امر فقط به دليل آن است كه بدعت ها و نوآورى در دين را مى بيند ، ولى توانايى تغيير آنها را ندارد». (4) امام صادق عليه السلام فرمود : «مؤمن علوى و مجاهد است ؛ زيرا او با دشمنان خدا جهاد و نبرد مى كند . در دولت باطل ، با مخفى كارى و محروم ساختن آنان از اطلاعات درباره مخالفان (تقيه) و در دولت حق ، با نبرد با شمشير». (5) امام مى فرمايند : (6) يكى از شرايط ساختارى مناسب با رواج امر به معروف و نهى از منكر ، وجود دولت حق و امام عادل ، و بلكه امام معصوم است. يعنى كسى كه داراى موقعيت اقتدارى در سازمان اجتماعى است . شايد به همين دليل باشد كه دانايان دينى و مربيان مذهبى كه در برابر سلطان جور سكوت و سازش كرده اند، خيلى شديد مورد سرزنش و عذاب قرار گرفته اند؛ زيرا آنان در جامعه خود اقتدار داشته اند و در خطبه امام حسين عليه السلام در مكه (7) به اقتدار دانشمندان دينى در جامعه تصريح ، و با تأكيد بر آن ، ترك امر به معروف از سوى آنان ، نكوهش شده است . اساسِ جامعه شناختى اين مطلب را ، در آخرين صفحات بحث هاى تئوريك مقدماتى درباره سازمان اجتماعى بحث كرديم. در اين خصوص ، به يك فتوا از امام خمينى رحمه الله توجّه كنيد (8) : «اگر اقامه معروف و جلوگيرى از منكر موقوف بر اجتماع جمعى از مكلفان باشد ، اجتماع واجب است» . امير مؤمنان فرمود : «خداوند همگان را به سبب عمل عده اى خاص به ضد ارزش ها و نابهنجارى هاى دينى ، در صورتى كه افراد خاص به طور آشكار به ضد ارزش ها و نابهنجارى هاى دينى عمل كنند و اكثريت مردم آن را دگرگون نسازند ، هر دو گروه سزاوار عقوبت و گوش مالى از طرف خداوند مى شوند» . در حديث ديگرى ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از اين سخن افزود : «هنگامى كه بنده اى گناهى را به طور پنهانى انجام دهد ، ضررش فقط شامل خودش مى شود ، ولى اگر گناه را آشكار انجام دهد و اكثريت مردم عليه او اقدامى نكنند ، اين گناه به همگان ضرر مى زند» . امام صادق عليه السلام در توضيح فرمود : «زيرا گنهكار با آشكار كردن گناهش ، دين خدا را خوار مى كند و پيروان دشمنى خداوند به او اقتدا مى كنند». (9) روايت ياد شده نشان مى دهد آشكار بودن گناهان همراه با سكوت و بى تفاوتى اكثريت مردم ، اوّلاً موجب گسترش آن گناه در جامعه مى شود كه پيروى اهل دشمنى با خداوند از آن گناه اشاره به همين نكته است ؛ و ثانياً آشكار بودن گناه همراه با بى تفاوتى اكثريت مردم _ كه موجب گسترش گناه هم مى شود _ باعث خوارى دين خدا در جامعه مى گردد. اين عبارت ، به يقين رضايت و خشم مردم را گرد هم مى آورد . «اى مردم! ناقه صالح را يك مردم پى كرد ، ولى به دليل رضايت همگان بر اين گناه خداوند همه آنها را عذاب كرد». (10) علت اين كه گناه آشكار عده اى همراه با بى تفاوتى بقيه ، موجب خوارى دين خدا در جامعه مى گردد ، مطلبى است كه در روايت ياد شده آمده است . اجتماع انسان ها بر محور ايده هاى معيّنى شكل مى گيرد . اگر اجتماع مردم بر محور ارزش ها و هنجارهاى دينى باشد ، آن گاه گناه آشكار با واكنش آنان مواجه مى شود و رواج نمى يابد ، ولى اگر گناه به طور آشكار انجام شد و اكثريت مردم اجتماع نيز از كنارش بى تفاوت گذشتند ، يعنى وفاقى كه محور اجتماع آنهاست ، توافق بر ارزش ها و هنجارهاى دينى نيست ، بلكه خشنودى هاى ديگرى عامل پيوند آنها مى باشد . ظهور اين امر ، به معناى خوارى آشكار دين خدا در آن جامعه است و همين امر ، موجب جرئت اهل دشمنى با خدا در عمل وسيع و آشكار به گناهان مى گردد. در چنين اجتماعى ، شرايط ساختارى براى تأكيد و اصرار بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى و جلوگيرى از ضد ارزش ها و نابهنجارى هاى دينى وجود ندارد ؛ چون اجتماع آنان بر محور ديگرى است و ابراز خشم براى عدم رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى ، به معناى خروج از توافق عمومى آن اجتماع است و با اعمال فشار اجتماعى روبه رو خواهد شد . در نتيجه ، عزيز بودن دين خدا و آشكار نبودن گناهان ، شرايط لازم و مناسب براى رواج امر به معروف و نهى از منكر است . حرمت غيبت _ يعنى حرمت آشكار ساختن گناهى كه ديگرى در پنهانى انجام داده است _ نيز به همين دليل است و صرفاً به خاطر بى آبرويى شخص گنهكار نيست . در مقاله اى تحت عنوان «جامعه شناسى غيبت» به تفصيل اين مطلب پرداخته ام. (11) امام صادق عليه السلام فرمود : خداوند به شعيب پيامبر وحى كرد كه من از اجتماع تو يكصد هزار نفر را عذاب مى كنم ؛ چهل هزار نفر از بدان و شصت هزار نفر از خوبان . شعيب گفت : خدايا! اينان بدان اند ؛ پس چرا خوبان؟ خداوند به او وحى كرد : خوبان با گهنكاران سازش كردند (سازگار شدند) و به خاطر غضب و خشم من ، بر آنان خشم نكردند. (12) اگر نكته روايت (13) را در نظر آوريم كه محور اجتماع مردم ، رضايت و خشم آنان است و اين وفاق بر امر معيّنى حاصل شده ، معناى روايت پيشين آشكارتر مى شود . سازگار شدن خوبان با بدان و خشم نگرفتن خوبان بر اهل معصيت ، يعنى محور اجتماع و ايده محورى توافق و همبستگى اجتماعى آنان ، ارزش ها و هنجارهاى دينى نبوده است و به اصطلاح ارزش ها و هنجارهاى دينى ، امرى خصوصى و خارج از پهنه فرهنگ و وفاق گروهى آنان شمرده شده است كه عده اى به نحو شخصى آن را رعايت كرده اند (خوبان) و عده اى رعايت نكرده اند (بدان = اهل معصيت) . پس در واقع باورهاى مشترك آنان نبوده است و تأكيد و اصرارى بر آن نداشته اند. اگر در جامعه در خصوص ارزش ها و هنجارهاى دينى چنين حالتى پيش آيد و ميان رعايت كنندگان اين ارزش ها و هنجارها و نقض كنندگان آنها سازگارى و عدم خشم برقرار باشد ، يعنى اين ارزش ها و هنجارهاى دينى جزء فرهنگ آن جامعه و باورهاى مشترك مردم آن جامعه نيست ، در اين حالت ، رواج تأكيد و اصرار بر رعايت آنها (امر به معروف) و جلوگيرى از نقض آنها (نهى از منكر) ميسر نخواهد بود ؛ زيرا همان طور كه پيش تر گفته شد ، به معناى خروج از وفاق اجتماعى است كه با اعمال فشار اجتماعى روبه رو مى شود و اگر اكثريت وارد اين جريان شود ، به معناى اقدام اكثريت به يك انقلاب اجتماعى و شكستن وفاق جمعى پيشين و ايجاد اجتماعى جديد براساس توافق جمعى جديد است. از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيده شد : در چه زمانى امر به معروف و نهى از منكر انجام نمى شود؟ فرمود : «هنگامى كه هنجارشكنى در دانشمندان ، دانش نزد افراد رذل جامعه ، و سازش نزد خوبان باشد». (14) امام على عليه السلام فرمود : «اى مردم! از آنچه خداوند به وسيله آن اوليايش را پند داده ، عبرت گيريد و آن عبارت است از زشت ياد كردن دانشمندان دينى يهود ، هنگامى كه مى فرمايد چرا دانشمندان دينى آنها را از گفتار باطلشان بازنمى دارند . به يقين خداوند اين عمل را بر آنان عيب و ننگ شمرده است ؛ زيرا آنان نقض ارزش ها و هنجارها را از ستمگران مى ديدند ، ولى بازشان نمى داشتند ، چون در آن چه از ستمگران به آنان مى رسيد ، رغبت و طمع داشتند و به خاطر ترس از آن چه ستمگران برحذر مى داشتند». (15) با توجّه به مطلب پيشين ، معلوم شد كسانى كه در موقعيت هاى داراى اقتدار و نفوذ قرار دارند ، مى توانند به طور شايسته اقدام به كنترل اجتماعى كنند . بر اين اساس ، دانشمندان دينى تا زمانى كه به امكانات موجود نزد حكومتگران رغبت ندارند ؛ از چنين موقعيتى برخوردارند . وقتى مروّجان دينى در خصوص رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى اصرار و تأكيد داشته باشند و در خصوص نقض آنها هشدار دهند و از آن جلوگيرى كنند ، مردمان داراى موقعيت هاى اجتماعى ديگر هم ، با موج افكار عمومى از آنها حمايت مى كنند و عملاً قدرت اعمال كنترل اجتماعى بر حاكمان ستمگر پديد مى آيد . امّا اگر حاكمان ، ارزش ها و هنجارهاى دينى را نقض كنند و مروّجان دينى هم به امكانات آنان طمع ورزند و در يك جريان مبادله اجتماعى ، امكانات بگيرند و تأييد اجتماعى عرضه كنند ، موقعيت اقتدارى مروّج دين ، كاركرد كنترلى خود را از دست مى دهد و نه تنها اكثريت مردم با موج افكار عمومى ، نمى توانند اعمال كنترل مروّجان دينى عليه حاكم ستمگر و فاسق را تأييد كنند ، كه مبادله مروّجان دينى با ستمگران بدكار ، امكان اعمال جريان هاى اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى را از سوى مروّجان دينى در خصوص همگان نيز ضعيف مى كند و اندك اندك از بين مى برد يا صرفاً آن را به شعارى توخالى تبديل مى كند كه بى اثر است و حتّى گاه تأثير منفى بر ارزش ها و هنجارهاى دينى مى گذارد. امام على عليه السلام در خطبه اى فرمود : «خداوند لعنت كند اشخاصى را كه بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى تأكيد مى كنند ، ولى خود ، آنها را رعايت نمى كنند و جلو نقض ارزش ها و هنجارها را مى گيرند ، ولى خود ، نابهنجارى هاى دينى را انجام مى دهند». (16) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هم فرمود : شبى كه به آسمان ها برده شدم ، گروهى را ديدم كه لبانشان با قيچى هاى آتشين قطع و سپس پرتاب مى شود . گفتم : اى جبرئيل! اينان كيستند؟ گفت : سخنرانان امّت تو ، كه مردم را به نيكى فرمان مى دهند و خودشان را فراموش مى كنند و قرآن مى خوانند آيا انديشه نمى كنيد. (17) همان طور كه تا اين جا معلوم شد ، نمى توان انتظار داشت امر به معروف و نهى از منكر ، در هر ساختار اجتماعى رواج داشته باشد . امر به تقيه در شرايط اجتماعى خاص ، تأكيد شرعى بر نكته ياد شده است . منع از پرخاش بر صاحبان شمشير و شلاق به دليل فسادشان نيز بر بى ثمرى و عدم تداوم اين اعتراض دلالت دارد ، و گرنه معلمان حقيقى دين ، چيزى را بيشتر از اجراى دين خوش تر ندارند . تكليف ما لايطاق ، حكيمانه نيست و در دين اسلام وجود ندارد . تكليف امر به معروف و نهى از منكر ، بر امكان پذير بودن آن دلالت مى كند كه امكان پذيرى آن نيز فقط در ساختارهاى اجتماعى معيّنى است ، نه در مطلق جوامع . اكنون سخن خود را با اين پرسش به پايان مى بريم : آيا ايجاد شرايط و زمينه هاى مناسب و تدارك مقدماتِ عقلاً لازم براى عملى شدن فرامين الهى ، واجب شرعى است يا نه؟ در مورد بحث امر به معروف هم ، آيا ايجاد ساختار متناسب با رواج امر به معروف ، شرعاً واجب است؟

.


1- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 184 ، روايت 13830 .
2- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسايل الشيعة ، ج 16 ، ص 126 ، روايت 21152 .
3- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 186 ، روايت 13839 .
4- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 140 ، روايت 21184 .
5- . ر.ك : همان ، ص 209 ، روايت 21374 .
6- . ر.ك : همان ، ص 126 ، روايات 21152 و 21374 كه براى نمونه نقل شد ، و مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 186 ، روايت 13839 .
7- . ر.ك : تحف العقول ، ص 411 _ 427 .
8- . ر.ك : رساله عمليه امام خمينى رحمه الله ، مسئله 2787 .
9- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 135 ، روايت 21174 .
10- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 193 ، 13858 .
11- . ر.ك : صديق اورعى ، غلامرضا ، بررسى مسايل اجتماعى ايران .
12- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 146 ، روايت 21201 .
13- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 193 ، روايت 13858 .
14- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج12 ، ص327 ، جملات پايانى روايت 14220 .
15- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 130 ، روايت 21160 .
16- . همان ، ص 150 ، روايت 21216 .
17- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 151 ، روايت 21218 .

ص: 112

. .

ص: 113

. .

ص: 114

. .

ص: 115

. .

ص: 116

. .

ص: 117

5 . آثار منفىِ نبود نظارت دينى

5 _ 1 . تسلط بدان

5 . آثار منفىِ نبود نظارت دينى5 _ 1 . تسلط بداننبودن كنترل اجتماعى ، موجب تسلط بدان مى شود. (1) ناگزيريد امر به معروف و نهى از منكر كنيد ، و گرنه بدان شما به كار گمارده (و بر شما مسلط) مى گردند . پس خوبانتان مى خوانند و اجابت نمى شوند. هر عملى دو گونه اثر دارد : اثر روانى و اثر اجتماعى . عمل انسان بر نظام روانى و درونى او اثر دارد و شخصيت و اخلاق شخص از اين راه پديدار مى شود . نيز عمل آدمى بر نظام اجتماعى اثر دارد و ساختار اجتماعى،محصول اثر عمل هاى انسان هابر نظام اجتماعى است.

.


1- . ر.ك : همان ، ص 118 ، روايت 21130 .

ص: 118

M618_T1_File_838552.jpg

نكته دوم اين كه آثار متراكم عمل ، كه در بعد روانى ، شخصيت و در جنبه اجتماعى ، ساختار اجتماعى ناميده مى شود ، به عنوان يك واقعيت بر عمل انسان اثر مى گذارند و عمل آدمى به نحوى زير تأثيرهاى شخصيت و ساختار اجتماعى قرار دارد.

M618_T1_File_838554.jpg

وجود تشويق براى برخى عمل ها، يعنى عمل شوق آور شخص الف براى عمل ج از هر كس كه سر بزند ، وجود تنبيه براى برخى عمل ها، يعنى عمل رنج دهنده شخص الف براى عمل ح از هر كس كه سر بزند . پس ساختار اجتماعى آثار متراكم عمل هاى الف و ل و م ، از اشخاص الف و ل و م است و تشويق و تنبيه و متقاعدسازى ، همگى عمل هاى اشخاص الف و ل و م به شمار مى آيد . در نتيجه نمودار بالا ، با مطالب ديگر كه در اين نوشتار آمده ، اختلاف ندارد. اكنون با توجّه به مطالب گفته شده ، فرايند تسلط اشرار بر جامعه را توضيح مى دهيم . ساختار اجتماعى معيّنى را در نظر بگيريد كه بعضى بدرفتارى ها در آن تنبيه نمى شود ؛ يعنى بر برخى كجروى ها كه در آموزه هاى دينى كجروى قلمداد شده ، كنترل اجتماعى اعمال نمى گردد . در جامعه اى با اين ساختار اجتماعى ، اوّلاً كجروى هاى كنترل نشونده افزايش مى يابد ، يعنى چون اين كجروى ها با فشار اجتماعى روبه رو نمى شوند ، به تدريج مرتكب شوندگان افزايش مى يابند ؛ و ثانياً به اندازه اى بيشتر از قبل ، قبح ارتكاب بدى از بين مى رود ، يعنى به طور كل قبح ارتكاب نابهنجارى ها كاهش مى يابد و ساختار جامعه ، به حالت جديدى ، متفاوت از قبل تبديل مى شود.

.

ص: 119

M618_T1_File_838556.jpg

در جامعه اى با ساختار اجتماعى مرحله دوم _ كه قبح ارتكاب نابهنجارى ها كاهش يافته و برخى كجروى ها مهار نمى شود و افزايشى در مرتكب شوندگان اين بدى ها به وجود آمده است _ مرتكبان كجروى هاى مهار نشونده ، به اعمال فشار عليه افراد صالح و رعايت كنندگان آن هنجارها _ كه اينان آن را نقض مى كنند _ مى پردازند ، به قانون شكنى ادامه مى دهند ، توطئه مى كنند، به صالحان تهمت مى زنند ، شايعه مى پراكنند و سعى در حذف افراد صالح از مصادر امور مى كنند. در اين صورت، در واقع جامعه به حالت بعدى و ساختارى تازه تبديل مى شود.

M618_T1_File_838558.jpg

در جامعه اى با ساختار اجتماعى مرحله سوم ، عليه صالحان ، گروه ها و شبه گروه هاى فشار شكل مى گيرد . دسته ها و گروه هاى فشار ياد شده ، در اجراى صحيح امور ، كارشكنى مى كنند ، رشوه مى دهند و اعمال نفوذ مى كنند . در چنين حالتى ، خوبان به نسبت تحمل از كمتر تا بيشتر ، از تصدى امور استعفا مى دهند و نيز به تدريج بيشتر مردم ، از متصديان صالح _ كه بد نمايان شده اند _ رويگردان مى شوند و به سمت بدان حاكم مى روند و جامعه به ساختار ديگرى مى رسد.

.

ص: 120

M618_T1_File_838560.jpg

در جامعه اى با ساختار اجتماعى مرحله چهارم ، بدان به تحكيم مواضع مى پردازند و از حذف آخرين متصديان صالح فروگذار نمى كنند . چون اين بدى كيفر داده نمى شود ، افراد بيشترى به شيوه بدان مى پيوندند و آنها به امور مسلط مى شوند و نداى خوبان پاسخگويى نخواهد داشت.

.

ص: 121

5 _ 2 . ويژگى هاى ساختار اجتماعى _ فرهنگى منحط (بسيار بد)

M618_T1_File_838562.jpg

5 _ 2 . ويژگى هاى ساختار اجتماعى _ فرهنگى منحط (بسيار بد)امام على عليه السلام در كلامى ، نشانه هاى خروج دجال را برشمرده است. (1) در متون اسلامى ، خروج دجال ، به معناى به اوج رسيدن ويژگى هاى منفى و بد در جامعه است . بنا بر اين، نشانه هاى ياد شده ، ويژگى هاى ساختار اجتماعى _ فرهنگى بسيار بد است كه پس از آن ، تنها اميد ، ظهور حضرت مهدى(عج) است . اين ويژگى ها عبارت اند از :

.


1- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 326 ، روايت 14214 .

ص: 122

M618_T1_File_838565.jpg

در جامعه اى با چنين ساختار اجتماعى _ فرهنگى كه بدى ها رواج يابد ، ارتباطات و تعامل هاى اجتماعى از افراط در فردگرايى و سودجويى و قانون شكنى مشحون گردد ، ارزش ها ضد ارزش شود ، هنجارها شكسته شود ، و زورگويان ، ستمكاران ، نادانان ، بى خردان ، بدكاران و خائنان بر امور مسلط گردند و از ترس آزارشان با آنها سازش شود و قلب ها پراكنده و پيوندها گسسته گردد ، همه ويژگى هاى انحطاط ديده مى شود. گروه ها، اجتماعات و جوامع ، واقعيت هايى هستند كه مورد بررسى جامعه شناسان قرار مى گيرند . در همه دانش ها، تلاش براى طبقه بندى امور ديده مى شود . گاهى تغيير طبقه بندى ها در يك دانش ، نشانه تغيير در آن دانش است . در جامعه شناسى نيز گروه ها، اجتماعات وجوامع، موضوع طبقه بندى هستند و انواع طبقه بندى درباره آنها ارائه شده است. در طبقه بندى جوامع ، ملاك هاى گوناگونى در نظر بوده است . با توجّه به ملاك و معيار طبقه بندى، مى توان برخى طبقه بندى ها را با يكديگر مقايسه كرد . برخى طبقه بندى ها با تفاوت ملاك ها غير قابل مقايسه با يكديگر بوده و در كنار يكديگر مى توانند مورد قبول قرار گيرند. روايت 21138 وسائل الشيعه ، حاوى يك طبقه بندى از جوامع براساس طرز برخورد با ارزش ها و هنجارهاى دينى است . اين روايت ، به طور ضمنى از تغيير فرهنگى يك جامعه در طول زمان نيز سخن مى گويد . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «وقتى زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق باشند و بر رعايت ارزش ها و هنجارها تأكيد نكنيد و از زشتى ها و بدى ها و نابهنجارى ها جلوگيرى به عمل نياوريد ، چگونه خواهيد بود؟» به آن حضرت گفته شد : آيا چنين خواهد بود؟ حضرت فرمود : «بلى و بدتر از آن اين كه، وقتى بر ضد ارزش ها و زشتى ها و نابهنجارى ها تأكيد و از ارزش ها و هنجارها جلوگيرى كنيد ، چگونه خواهيد بود؟» به آن حضرت گفته شد : آيا چنين خواهد بود؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : «بلى و بدتر از آن اين كه، وقتى ارزش ها و هنجارها را ضد ارزش و نابهنجارى ببينيد و ضد ارزش ها و بدى ها و نابهنجارى ها را ارزش و هنجار ببينيد ، چگونه خواهيد بود؟» با توجّه به وضعيت مدينة النّبى كه در آن امر به معروف و نهى از منكر انجام مى شد و سه حالت ديگر كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين روايت به آن اشاره كرده اند، يك طبقه بندى چهار حالتى از جوامع ، با ملاك طرز برخورد با معروف ها و منكرهاى دينى در اختيار داريم . قابل يادآورى است كه در اين روايت ، وضعيت كلان جامعه با توجّه به ويژگى فرهنگى و عملى اكثريت مردم يك جامعه توصيف شده است .

.

ص: 123

. .

ص: 124

M618_T1_File_838567.jpg

ارتباط اجتماعى ، لازمه اعمال جريان اجتماعى كردن و مهار اجتماعى است. تاكنون به تناسب بحث از ابعاد جريان هاى اجتماعى كردن و مهار (كنترل) اجتماعى ، به خود اين دو جريان توجّه كرده ايم و گفته ايم تأكيد بر ارزش ها و هنجارها با تأكيد بر رعايت ارزش ها و هنجارها در ميان مردم ، همان امر به معروف و اعمال فرايند اجتماعى كردن ، و جلوگيرى از ضدارزش ها و نابهنجارى ها، همان نهى از منكر و اعمال كنترل اجتماعى است . البته در اصطلاح آموزه هاى اسلامى ، وقتى ارزش ها و هنجارها ، ارزش ها و هنجارهاى دينى باشد ، اعمال فرايند اجتماعى كردن آنها امر به معروف ، و اعمال كنترل اجتماعى در مورد آنها نهى از منكر شناخته مى شود. اعمال اجتماعى كردن و اعمال كنترل اجتماعى ، مستلزم داشتن ارتباط اجتماعى و تعامل با ديگران است . پس اشخاص منزوى و فرارى از جامعه و كسانى كه به تنهايى در باديه ها و غارها زندگى كنند ، از اعمال اين دو امر ناتوان خواهند بود . پيش تر گفته شد كه امر به معروف و نهى از منكر و شيوه هاى غير رسمى كنترل اجتماعى ، در زمينه پيوند گروهى انجام مى شود و اگر اعمال كننده اين جريان ها در جهان زندگى شخص مخاطب نباشد ، نمى تواند بر او تأثير بگذارد . بر همين اساس ، هر چه پيوند گروهى مستحكم تر باشد و زمينه هاى جذب بيشتر فراهم گردد ، امر به معروف و نهى از منكر بيشتر عملى است و تأثير آن نيز افزون تر است . به همين دليل ، واجب بودن امر به معروف و نهى از منكر در اسلام ، با انزوا و گوشه نشينى _ كه از نظر عده اى قالب مناسب رهبانيت است _ منافات دارد. در اين خصوص ، به اين روايت توجّه كنيد : سعد بن اشجع ايستاد و گفت : خدا ، رسول و همه حاضران در مجلس را گواه مى گيرم كه خواب شب بر من حرام است . پس از آن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : «كارى مهم انجام ندادى . وقتى با مردم ارتباط و آميزش ندارى ، چگونه امر به معروف (تأكيد بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى) و نهى از منكر (جلوگيرى از بدى ها و نابهنجارى ها) مى كنى؟» (1)

.


1- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 183 ، روايت 13831 .

ص: 125

6 . انگيزه هاى ترك امر به معروف و نهى از منكر

اشاره

6 . انگيزه هاى ترك امر به معروف و نهى از منكرگفتيم كه : تأكيد بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى و جلوگيرى از بدى ها و نابهنجارى هاى دينى ، امر به معروف و نهى از منكر است . در اسلام بر اهمّيت اين دو امر تأكيد بسيار شده است . از ويژگى هاى مؤمنان ، اقدام به اين مهم است و اشخاص بى تفاوت به رعايت ارزش ها و هنجارهاى اسلامى و ساكت در برابر بروز بدى ها و نابهنجارى هاى دينى به شدت نكوهش شده اند. امّا مى دانيم كه بى تفاوتى و سكوت نيز يك عمل است و هر عمل ، انگيزه اى دارد و تحت تأثير شرايط محيطى است . پس مى توان در پى اين امر بود كه انگيزه بى تفاوتى در خصوص اين امر مهم چيست و اشخاص ، بيشتر در چه ساختار اجتماعى و شرايط محيطى در مورد آن بى تفاوت يا ساكت مى شوند. براساس فضاى عمومى بحث هاى اوّليه ، مى دانيم كه اگر عملى با تنبيه مكرر روبه رو گردد و موجب رنج باشد ، يا تشويق نبيند و بيهوده يا كم ثمر به نظر آيد ، ترك مى گردد . امر به معروف و نهى از منكر نيز عمل است و تابع اين قاعده عمومى است . البته يادآورى اين نكته ضرورى است كه عوامل تشويق يا تنبيه كننده ، گاه طبيعى ، زمانى فرهنگى _ اجتماعى و گاهى ماوراءالطبيعى است و تشويق هاى الهى و تنبيه هاى اخروى نيز جزء اين مجموعه است . حال اگر عملى از يك سو با تشويق و از سوى ديگر با تنبيه روبرو گردد ، به نسبت قدرت و اهمّيت عامل تشويق كننده و ميزان تشويق و نيز عامل تنبيه كننده و ميزان رنج وارده ، عمل به طرف پاداش قوى تر و مهم تر كشيده مى شود. اگر يك عضو معمولى گروه ، اجتماع يا جامعه با عمل به منكر يا ترك معروف از سوى افراد بانفوذ و مقتدر گروه يا جامعه روبه رو شود ، آن گاه اعمال فشار روانى _ اجتماعى بر شخص مقتدر براى او مشكل است . پيش تر گفته شد كه افراد با نفوذ و مقتدر گروه ها، مى توانند به ميزان معيّنى از هنجارها فاصله بگيرند و با تنبيه روبه رو نشوند . تمايل عضو معمولى به عضويت در گروه ، يكى از علل اين امر است . اقتدار افراد برجسته گروه يا جامعه نيز از عواملى است كه باعث مى شود عضو معمولى ، ابتدا در خطاكارى شخص برجسته شك كند يا اين عمل را تابع مصلحت ويژه اى بپندارد . از سوى ديگر ، به طور معمول اِعمال طرد اجتماعى از سوى عضو معمولى در مورد عضو برجسته انجام نشدنى است ؛ زيرا اگر عضو معمولى بخواهد چنين كند ، مثلاً بخواهد در مواجهه با شخص برجسته سلام نكند يا اخم كند ، فوراً از سوى ديگر اعضاى گروه به عنوان بى ادب تحت فشار قرار مى گيرد . اگر هم مثلاً بخواهد قطع ارتباط كند ، اين كار به معناى خروج عضو معمولى از گروه است و چنين عملى ، انزواى عضو معمولى است ، نه طرد اجتماعى شخص برجسته گروه. عامل ديگر ، توانايى عضو برجسته در اعمال فشار روانى _ اجتماعى بر عضو معمولى است . با توجّه به اين نكته كه انگيزه هاى بى تفاوتى و سكوت در مورد رعايت ارزش ها و هنجارها و بروز ضد ارزش ها و نابهنجارى ها قابل طرح است.

.

ص: 126

. .

ص: 127

6 _ 1 . ترس

6 _ 1 . ترسترس ، يكى از انگيزه هاى ترك امر به معروف و نهى از منكر است. (1) خداوند شخص را در روز قيامت نگه مى دارد و به او مى گويد : وقتى چنين و چنان (عملى) را ديدى ، چه چيز مانع تو شد كه درباره آن سخن بگويى؟ شخص مى گويد : خدايا ترسيدم . خداوند مى گويد : من سزاوارتر بودم كه از من بترسى . در اين روايت ، به انگيزه ترس در ترك امر به معروف و نهى از منكر تصريح شده است . در مواردى ، مورد ترس نيز مشخص شده است ؛ مانند ترس از فشارهاى اقتصادى يا ترس از ناامنى . امام صادق عليه السلام فرمود : «اى مردم! بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى تأكيد ، و از ضد ارزش ها و نابهنجارى هاى دينى جلوگيرى كنيد ؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر ، مگر را زودرس نمى كند و روزى را دور نمى سازد». (2) ترس از فرا رسيدن زود هنگام مرگ و دور شدن روزى به عنوان انگيزه هاى ترك امر به معروف و نهى از منكر ، آن قدر فراگير بوده كه در روايات معصومان ، در مورد آن هشدار داده شده است . همين ترس ، به عنوان انگيزه ترك امر به معروف و نهى از منكر در روايات مربوط به تقيه (حفظ و استمرار مخفيانه خرده فرهنگ مؤمنان) و نيز روايات مربوط به تعيين شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منكر مطرح شده است . در چنين مواردى ، ترك امر و نهى براساس ترس ، ناپسند نيست ، بلكه در مواردى به آن فرمان هم داده شده است. امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «امر به معروف و نهى از منكر ، بر شخصى واجب است كه توان آن را داشته باشد و بر جان خويش و جان يارانش نترسد». (3)

.


1- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، روايت 13835 .
2- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 125 ، روايت 21150 .
3- . ر.ك : همان ، روايت 21148 .

ص: 128

6 _ 2 . طمع

6 _ 2 . طمعتاكنون مواردى نقل شد كه انگيزه بى تفاوتى يا سكوت در خصوص رعايت نكردن ارزش ها و هنجارها و بروز ضد ارزش ها و نابهنجارى ها، ترس از صدمات اقتصادى يا ترس بر جان و ياران بود . در مواردى ، انگيزه بى تفاوتى يا سكوت ، تنبيه از سوى كجرفتاران و منحرفان نيست ، بلكه انگيزه ترك امر به معروف و نهى از منكر و عدم اعمال جريان اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى در خصوص ارزش ها و هنجارهاى دينى ، تشويق هايى است كه از طرف منحرفان به شخص مى رسد . امام حسين عليه السلام فرمود : از امام على عليه السلام روايت شده است : «اى مردم! از آنچه خداوند اولياى خود را اندرز داده است عبرت گيريد كه عبارت است از زشت ياد كردن خداوند از دانشمندان و مربيان دينى يهود ؛ زيرا خداوند در قرآن مى فرمايد : چرا دانشمندان و مربيان دينى يهود و نصارا آنها را از گفتار باطلشان بازنداشتند؟! به يقين خداوند اين سكوت در برابر بدى را ، بر دانشمندان و مروّجان دينى يهود و نصارا ننگ شمرد ؛ زيرا آنها بدى ها و فساد را از ستمگران مى ديدند و آنان را باز نمى داشتند و اين بى تفاوتى ، به دليل ميل و رغبت مربيان دينى به هدايايى بود كه از سوى ستمگران به آنان مى رسيد . نيز به دليل ترس دانشمندان دينى ، از تنبيه هايى بود كه آنها را از آن برحذر مى داشتند ، و خداوند مى فرمايد : از مردم نترسيد و از من بترسيد». (1) همان طور كه به روشنى در روايت ياد شده آمده است ، تشويق ها و هدايايى كه از ظالمان به احبار و رهبان (مربيان و دانشمندان دينى يهود و نصارا) مى رسيد ، نخستين عامل براى ترك امر به معروف و نهى از منكر از طرف آنان بوده است. در مطالب پيشين ، به اهمّيت و تأثير امر به معروف و نهى از منكر در استقرار ارزش ها و هنجارهاى الزامى و در ايجاد شرايط عادلانه زندگى اجتماعى و رفاه اقتصادى اشاره شد . گفتيم افرادى كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك مى كنند ، يا به انگيزه تعلق و وابستگى اجتماعى به گروه يا اجتماع است ، يا به انگيزه ترس و بر اثر تهديد ، و يا بر اثر تطميع و به انگيزه طمع . پس تعلق ، ترس و طمع ، انگيزه هاى اساسى ترك امر به معروف و نهى از منكر به شمار مى آيد. از مجموع دو مطلب ياد شده ، مى توان نكته اى را به دست آورد و آن اين كه تعلق ، ترس و طمع ، به عنوان انگيزه ترك اعمال اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى ، معمولاً در افراد كم اقتدار در برابر افراد مقتدر در گروه يا جامعه ديده مى شود . بى تفاوتى در مورد ارزش ها و هنجارها و سكوت در برابر نقض آنها از سوى افراد معمولى گروه يا جامعه ، در برابر افراد مقتدر و بانفوذ گروه يا جامعه ، موجب اصرار مقتدرها بر نقض ارزش ها و هنجارها و همراه كردن افراد بيشترى با خود در اين امر مى شود . اين مسئله ، نه تنها مانع استقرار ارزش ها و هنجارهاى الزامى و ايجاد شرايط عادلانه زندگى اجتماعى و اقتصادى مى گردد ، كه برپايه مطلب ديگرى درباره تسلط اشرار ، موجب تسلط بدان و قرار گرفتن بدها در موقعيت هاى اقتدارى گروه و جامعه مى شود. براى مبارزه با پيدايش چنين مراحل و نتايجى ، بايد ارزش ها و هنجارهاى محكم و قوى عليه ترك امر به معروف و نهى از منكر ، و نيز انگيزه هاى تعلق ، ترس و طمع كه به ترك امر و نهى مى انجامند ايجاد شود ، و پيشاپيش عليه شرايط اجتماعى دعوت كننده به بى تفاوتى در مورد ارزش ها و هنجارها وسكوت در برابر نقض آنها، موضع گيرى محكمى صورت پذيرد. امام على عليه السلام در خطبه اى پس ستايش و ياد نيك خداوند فرمود : «امّا بعد ، به يقين خداوند پيشينيان شما را نابود كرد ، هنگامى كه كارهاى ناشايست انجام دادند و دانشمند و مربيان دينى شان آنها را از كارهاى ناشايسته باز نداشتند . وقتى به اين شيوه استمرار بخشيدند ، سختى ها بر آنان فرود آمد». (2) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : «به يقين خداوند مؤمن ناتوان را _ كه درشتى ندارد و بانگ نمى زند _ دشمن مى دارد» . نيز از آن حضرت است كه در ادامه فرمود : «او كسى است كه از ضد ارزش ها و نابهنجارى هاى اسلامى جلوگيرى نمى كند». (3) امام صادق عليه السلام فرمود : «در آخرالزمان مردمى هستند كه در ميان آنها عده اى اهل جدال رشد مى كنند ، گوشه گيرى مى كنند ، و به عبادت مشغول مى شوند . حديث گويان بى خردى هستند ، اصرار بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى اسلامى و جلوگيرى از ضد ارزش ها و نابهنجارى هاى دينى را الزامى نمى دانند ، مگر زمانى كه از هرگونه ضررى ايمن باشند . براى خودشان در طلب راحتى و آسايش و بهانه و عذرتراشى هستند . در اين صورت ، خشم خداوند در مورد آنان لبريز مى شود و عقابش را شامل همه آنان مى كند». (4) افزون بر روايات ياد شده كه در مورد اشخاص و گروه هاى بى تفاوت به ارزش ها و هنجارهاى اسلامى موضع گيرى كرده است ، روايات ديگرى وجود دارد كه راجع به مردم و جامعه اى كه قاعده امر به معروف و نهى از منكر را برانداخته اند و در مورد آن موضع مخالف دارند ، موضع گيرى كرده است. امام صادق عليه السلام فرمود : «واى بر اجتماعى كه از راه اصرار بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى دينى و جلوگيرى از بدى ها و نابهنجارى اسلامى ، از خداوند فرمانبردارى نكنند». (5) «اجتماعى كه اصرارى بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى اسلامى و جلوگيرى از بدى ها و نابهنجارى هاى دينى را عيب و نقص بداند ، اجتماع بدى است». (6) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : «اجتماع بد ، اجتماعى است كه بر رعايت ارزش ها و هنجارهاى اسلامى اصرار نمى ورزد و از بدى ها و نابهنجارى هاى دينى جلوگيرى نمى كند . اجتماع بد ، اجتماعى است كه تأكيدكنندگان بر رعايت ارزش ها و هنجارها و بازدارندگان از ضد ارزش ها و نابهنجارى هاى اسلامى را بدنام مى كند و از خود مى راند . اجتماع بد ، اجتماعى است كه براى خدا قسط را استقرار نمى بخشد . اجتماع بد ، اجتماعى است كه كسانى _ كه مردم را به رعايت عدالت ميان مردم فرمان مى دهند _ مى كشد». (7) اگر دقت كنيم ، مى بينيم بحث از انگيزه اشخاص براى ترك امر به معروف و نهى از منكر ، آرام آرام به بحث از زشت شمردن ترك امر به معروف و نهى از منكر كشيده مى شود و پس از آن، به بحث زشت شمردن اجتماعى نوبت مى رسد كه مخالف امر به معروف و نهى از منكر است. پس از اين مراحل ، شايسته است به ساختار اجتماعى كه داراى شرايط و زمينه هاى مناسب 8 با ترس از امر به معروف ، يا انگيزه طمع براى ترك امر به معروف است توجّه كنيم . نيز به ساختار اجتماعى با اين ويژگى كه امر كننده به معروف را مى راند و امر به معروف را عيب و نقص مى شمارد بپردازيم . به عبارت ديگر ، به اين سؤال پاسخ دهيم كه در چه شرايط اجتماعى و در جامعه اى با چه ويژگى ها، اعمال اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى در خصوص ارزش ها و هنجارهاى اسلامى ، اقدامى پسنديده و تسهيل شده به شمار مى آيد و فرمان دهنده به خوبى ها محترم است ، و در جامعه اى با چه ويژگى ها ، امر به معروف و نهى از منكر از سوى اشخاص ، امرى ناپسند تلقى مى شود و با تنبيهات گوناگون مواجه مى گردد؟ نوع بندى جوامع براساس نحوه برخورد با امر به معروف و نهى از منكر كه از روايات به دست آمده ، مقدمه اين توجّه است : 1 . جامعه اى كه ارزش ها و هنجارهاى اسلامى را به عنوان ارزش و هنجار پذيرفته است و بر رعايت آنها اصرار مى ورزد و مانع نقض آنها مى شود ؛ 2 . جامعه اى كه هر چند ارزش ها و هنجارهاى اسلامى را انكار نكرده است ، ولى بر رعايت آنها اصرار نمى ورزد و از نقض آنها از سوى اشخاص جلوگيرى نمى كند ؛ 3 . جامعه اى كه هر چند ارزش ها و هنجارهاى اسلامى را انكار نكرده است ، ولى اصرار بر رعايت آنها را _ از سوى هر كس باشد _ بد مى شمارد و اصرار كنندگان بر رعايت آنها را طرد مى كند و از خود مى راند ؛ 4 . جامعه اى كه مانع عمل به ارزش ها و هنجارهاى اسلام مى شود و بر عمل به بدى ها و نابهنجارى هاى اسلامى اصرار دارد ، هر چند به طور نظرى ارزش ها و هنجارهاى اسلامى را انكار نكرده باشد ؛ 5 . جامعه اى كه به طور نظرى و عملى ارزش ها و هنجارهاى اسلامى را ضد ارزش و نابهنجارى مى داند و بدى ها و نابهنجارى هاى دينى را ارزش و هنجار مى شمارد (براساس روايت 1 و مورد شماره 3 براساس كتاب مستدرك الوسائل). (8)

.


1- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 130 ، روايت 21160 .
2- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 119 ، روايت 21133 .
3- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 119 ، روايت 21133 .
4- . همان ، ص 128 ، روايت 21157 .
5- . همان ، ص 117 ، روايت 21127 .
6- . همان ، روايت 21128 .
7- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 183 ، روايت 13831 .
8- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 122 ، روايت 21138 .

ص: 129

. .

ص: 130

. .

ص: 131

. .

ص: 132

7 . سلسله مراتب ارزش ها از نظر اسلام

اشاره

7 . سلسله مراتب ارزش ها از نظر اسلامتمام خوبى ها و لذت ها در بهشت است و در آن از زشتى و رنج اثرى نيست و همه زشتى ها و بدى ها در دوزخ است و در آن از ارزش ها و لذت ها اثرى ديده نمى شود . نكته ديگر اين كه دين ، از جان ارزشمندتر و جان ، از مال ارزشمندتر است . پس اگر بنا باشد حفظ دو ارزش به طور هم زمان ميسر نباشد ، بايد ارزش كمتر را فداى ارزش بيشتر كرد و بدين وسيله ، ارزش بيشتر را حفظ نمود . پس براى حفظ جان و دين ، مال را مى توان فدا كرد و براى حفظ دين ، مال و در صورت لزوم جان را مى توان فدا كرد و حفظ دين ، وسيله نيل به بهشت است . اگر كسى دين را فداى جان يا مال يا هر دو كند ، در دوزخ قرار مى گيرد و از همه ارزش ها و لذت ها محروم مى شود. (1) امام صادق عليه السلام فرمود : امير مؤمنان به يارانش وصيت كرد : «هر گاه بلايى آشكار شد ، ثروتتان را فداى جانتان كنيد و هرگاه بلايى نازل شد ، جانتان را فداى دينتان كنيد و بدانيد هلاك شونده كسى است كه دينش هلاك شده باشد ، و جنگ زده كسى است كه دينش مورد حمله قرار باشد . هان! بعد از بهشت نيازى نيست و بعد از دوزخ نيازمندى قطعى است . آن كس كه در بند دوزخ است ، آزاد نمى شود و از زيان هايش نجات نمى يابد». (2)

.


1- . ر.ك : نورى ، حسين بن محمّدتقى ، مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 183 ، روايت 13831 .
2- . ر.ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 192 ، روايت 21320 .

ص: 133

7 _ 1 . آرام ترين تغيير فرهنگى ، تغيير در ارزش ها

7 _ 1 . آرام ترين تغيير فرهنگى ، تغيير در ارزش هاآرام ترين تغيير فرهنگى ، تغيير در سلسله مراتب ارزش هاست . در هر فرهنگى _ كه يك نظام است _ مجموعه اى از ارزش ها و ارزش گذارى ها وجود دارد و بخش مهمى از آن ، درجه بندى ميزان خوبى ها و بدى ها، از زشتى ها و زيبايى هاست . در فرايند تغيير فرهنگ ، گاه يك عنصر فرهنگى جديد پذيرفته مى شود و زمانى در عناصر قديم فرهنگ ، جابه جايى هايى روى مى دهد . مثلاً امرى زشت ، زيبا تلقى مى شود يا به عكس چيز زيبايى زشت شمرده مى گردد . آرام تر از ورود عنصر جديد ، جابه جايى كامل زشت و زيبا و خوب و بد است و آرام تر از آن ، جابه جايى يك عنصر از اوّل طيف به آخر طيف خوب بد و زشت و زيبا اين است كه يك عنصر با حفظ حالت عمومى خود در طيف خوبى و بدى يا زشتى و زيبايى ، فقط درجه و ميزان خوبى يا بدى ، و زيبايى يا زشتى اش تغيير كند . از اين رو ، امر بسيار خوب به امر خوب تبديل مى شود ، يا ترتيب اهمّيت چند چيز جابه جا مى گردد. روايات نيز از مراتب ارزش ها، و همچنين تغيير ارزش هاى دينى در آخرالزمان به صورت تغيير در جايگاه ارزش ها در سلسله مراتب ارزش ها خبر مى دهند. (1) امام باقر عليه السلام فرمود : در آخرالزمان مردمى هستند كه در ميان آنها افرادى با اين مشخصات رشد مى كند : اهل ريا هستند و اگر نماز به آنچه با ثروت و بدنشان انجام مى دهند ضرر برساند ، آن را ترك مى كنند ؛ همان طور كه نام آورترين و برترين واجبات (امر به معروف و نهى از منكر) را به همين دليل كنار مى نهند». همان طور كه به صراحت در اين روايت آمده ، اين عده منكر نماز نيستند ، بلكه نماز و امر به معروف و نهى از منكر را ارزش و پسنديده مى شمارند . اين گروه تا وقتى نماز مى خوانند كه به ارزش هاى برترشان صدمه نزند . امّا اگر چنين شد ، براى حفظ ارزش هاى برتر خود (مال و بدن و استفاده هاى آن) ، ارزش هاى پست تر در نظر خود (نماز _ امر به معروف) را كنار مى گذارند . در واقع رواياتى كه از ظهور افراد ، گروه ها يا شرايط اجتماعى و ساختارهاى معيّنى سخن مى گويند كه در آن شرايط ، امر به معروف و نهى از منكر ترك مى شود ، از تغيير فرهنگى بحث مى كنند . رواياتى كه جوامع را از نظر برخورد با امر به معروف طبقه بندى كرده اند و به مخاطب گفته اند شما اين مراحل را خواهيد پيمود ، صريحاً از تغيير فرهنگى سخن گفته اند و لحن صريح اعتراض در اين روايات آشكار است . رواياتى كه تحت عنوان انگيزه هاى ترك امر به معروف و نهى از منكر نيز بررسى شد ، اغلب از سلسله مراتب ارزش ها يا تغيير آن پرده برمى دارد.

.


1- . ر. ك : حُرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 119 ، روايت 21132 .

ص: 134

. .

ص: 135

فصل چهارم : جمع بندى و نظر نهايى

اشاره

فصل چهارم : جمع بندى و نظر نهايى

.

ص: 136

. .

ص: 137

1 . تيپولوژى گروه هاى اوّليه

1 . تيپولوژى گروه هاى اوّليهتيپولوژى گروه هاى اوّليه ، براساس تقدم شناخت بر تلقين و عدم آن : يك گروه ارادى بادوام كه اهداف مشخصى دارد ، از مجموعه اى از افراد تشكيل شده است كه همه آنها كم و بيش به عضويت در گروه و تلاش براى رسيدن به اهداف آن پايبند هستند . به عبارت ديگر ، محبّت گروه در دل آنها جاى گرفته و عزم خود را بر تلاش براى نيل به اهداف آن جزم كرده اند ؛ يعنى به اهداف گروه ايمان دارند. در چنين گروه هايى ، پاسخ به نفوذ اجتماعى از نوع متابعت _ كه براساس عدم علاقه واقعى و تنها به علت به دست آوردن پاداش و ترس از تنبيه مى باشد _ تقريباً وجود ندارد ؛ زيرا ورود در اين گروه ها، با مقدمات و مقارناتى همراه است كه جز كسى كه عضويت در گروه را دوست مى دارد ، قادر به تحمل آنها نيست . از اين رو ، برخورد فرد با ضوابط رفتارى و هنجارهاى گروه ، يا براساس همانندى است و يا براساس درونى كردن ارزش هاى گروه . نكته قطعى اين است كه فقط همراهى با گروه از نوع درونى كردن ، با رضايت درونى فرد همراه است و بس . نيز روشن شد كه فقط زمانى كه ارزش ها درونى مى شوند ، قدرت مقاومت و استمرارشان قوى است چون در همانندسازى ، رضايت درونى وجود ندارد . از سوى ديگر ، رفتار ناشى از همانندى ، از جهات مختلف قابل تغيير است . براى مثال ، به راحتى ممكن است فرد با شخص يا اشخاص ديگرى مواجه شود كه براى او جاذبه بيشترى داشته باشند و در عين حال با گروه عضويت فرد رابطه نداشته باشند . آن وقت رفتار فرد كاملاً از ضوابط رفتارى گروه پيروى نخواهد كرد يا ممكن است بر اثر يك برخورد از طرف افراد گروه كه عاطفه فرد را برنجاند ، جاذبه گروه كاهش مى يابد و قدرت همانندسازى را كاهش دهد ؛ زيرا اصولاً همانندسازى با گروه ، برپايه جاذبه عاطفى استوار است و به سادگى خدشه دار مى شود . از اين رو ، همه گروه هاى اجتماعى مى كوشند افرادشان به حالتى برسند كه براساس درونى كردن ارزش هاى گروه ، به هنجارهاى تن دهند و ضوابط رفتارى آن را اجرا كنند . حتّى اگر ارتباط فرد با گروه ، ابتدا براساس جاذبه ارتباط برقرار شده و فرد به نوع همانندسازى به گروه پاسخ داده باشد ، در ادامه ارتباط ، گروه مى كوشد فرد به حالت درونى كردن ارزش هاى گروه برسد و همان طور كه پيش تر در بحث پاسخ به نفوذ اجتماعى از نوع درونى كردن گفته شد ، اگر عقيده شخص صاحب نفوذى را بپذيريم ، بعد از اين كه جزء نظام خود ما درآمد (درونى شد) از منبع خود مستقل مى شود و در مقابل تغيير به سختى مقاومت مى كند . از اين رو ، شروع جذب فرد به گروه هر طور كه باشد ، اگر فرد ارزش هاى گروه و ضوابط رفتارى آن را درونى كند و به اصطلاح دانشمندان اسلامى به اين ارزش ها، هدف ها و ضوابط ايمان بياورند و آنها را باور كند و در قلب خود جاى دهد ، ديگر با برخورد رنجش آميز عضو ديگر يا افراد مؤثر گروه ، ايمان به ارزش هاى گروه را از دست نمى دهد . ممكن است جاذبه رهبر گروه ، فردى را به گروه بكشاند ، ولى اگر بعداً ارزش هاى گروه را درونى كند و در دل جاى دهد ، حتّى اگر بر اثر اعمال بعدى رهبرى ، فرد از گروه جدا شود ، به سادگى از ارزش هاى گروه دست نخواهد شست.

.

ص: 138

2 . تلاش هاى گروه براى افزايش همرنگى فرد

2 . تلاش هاى گروه براى افزايش همرنگى فردگروه ها براى همرنگ شدن فرد با گروه ، تلاش هاى فراوانى مى كنند . يكى از مطالبى كه در آموزش اش 1 روشن شده ، اين است كه هر چه موقعيت فرد در گروه تثبيت شده تر باشد و بيشتر احساس امنيت كند ، امكان همرنگى او با گروه _ از نوع متابعت يا همانندى _ كمتر است و بيشتر براساس ارزش هاى درونى شده اش عمل مى كند . اين مطلب از ديرباز از سوى رهبران گروه هاى اجتماعى كشف شده بوده است و بعضى از گروه ها به شكل هاى گوناگون ، از اين روش استفاده كرده و مى كنند . مثلاً براساس يك سرى جاذبه ها ، افراد را جذب مى كنند . رفتار فرد در اين مرحله ، براساس همانندسازى است . گروه در اين مرحله ، فرد را به عضويت نمى پذيرد ، بلكه با او در مقام هواخواه ، هوادار و رابط برخورد مى كند . به طور طبيعى چنين فردى كه جذبه گروه او را جذب و به همانندسازى كشانده است ، احساس امنيت كمى در گروه دارد ؛ يعنى مى داند به سادگى ممكن است گروه او را طرد كند . از اين رو براى همانندسازى كامل با گروه ، سعى فراوان دارد . براساس آزمايش اش ، حتّى اگر مطلب الف به نظرش درست باشد ، در بحث گروهى سكوت مى كند تا نظر افراد ديگر گروه و به ويژه مسئول گروه را بداند و سپس مطابق آنها _ اگرچه مطلب الف را غلط اعلام كنند _ نظر بدهد . به يقين اگر نظر خودش را كه مخالف نظر افراد با نفوذ گروه است ابراز كند ، دوران پيش از پذيرش كامل او در گروه ، طولانى تر خواهد شد و به اصطلاح بايد در قرنطينه بماند تا ساخته شود. يكى ديگر از نتايج آزمايش اش _ كه البته از قبل و به طور تجربى براى رهبران گروه هاى اجتماعى شناخته شده بود _ اين است كه درجه هم رنگى فرد با گروه از نوع همانندى ، به درجه علاقه فرد به عضويت در گروه بستگى دارد ، و درجه علاقه فرد به عضويت در گروه ، با درجه سختى هايى كه براى ورود به گروه تحمل كرده ، هم بسته است . از اين رو ، بعضى از گروه هاى ثانوى مى كوشند سر راه عضويت افراد در گروه ، مراحل طولانى و سختى قرار دهند كه آن كس كه پس از طى همه آنها ، به داخل گروه راه مى يابد ، طرد و اخراج از گروه برايش رنج بزرگى باشد و بر اثر تحمل سختى هاى فراوان براى ورود به گروه ، علاقه اش به گروه شديد شود و هم رنگى اش با گروه افزايش يابد . البته نبايد فراموش كرد كه ايجاد اين مراحل مشكل ، به معناى گذاشتن سنگ سنگين بر سر راه آنهاست ؛ يعنى در عين تلاش فراوان براى جذب آنها ، پيچ و خم ها و قالب هاى ظاهرى اى درست مى كنند كه علاقه او را تشديد كند . مانند همان مراحل مختلف هواخواهى ، هوادارى و رابط كه در گروه هاى سياسى ضد انقلاب در كشور خودمان به روشنى مشاهده مى شود. براى مثال ، زمانى شرط ورود به سازمان آزادى بخش الجزاير در دوران سلطه استعمار فرانسه بر آن كشور ، كشتن يك فرانسوى بود . از يك سو اين عمل كار مشكلى بود و كسى كه بر اثر علاقه به عضويت در اين سازمان ، حاضر مى شد اين كال مشكل و خطرناك را انجام دهد ، به طور طبيعى درجه سازمان پذيرى اش در گروه ، فراوان بود . از سوى ديگر ، چون راه برگشت به حالت عادى و جدايى از سازمان آزادى بخش را به روى خود مى بست ، طرد از سازمان ، شديدترين مجازات برايش تلقى مى شد . از اين رو ، سازمان پذيرى و اجراى ضوابط رفتارى گروه ، از سوى او به حد اعلاى خود مى رسيد.

.

ص: 139

. .

ص: 140

3 . كاربرد آموزش و تبليغات در گروه

3 . كاربرد آموزش و تبليغات در گروهشايد با مطالعه مطالب گذشته ، به اين نتيجه رسيده باشيد كه در بسيارى از گروه هاى ثانويه ، افراد ابتدا براساس جاذبه گروه جذب آن مى شوند و با رفتار همانندسازى ، خود را با گروه همرنگ مى كنند . آنها ضوابط رفتارى گروه را به اجرا درمى آورند و همه گروه ها مى خواهند اعضايشان ارزش هاى گروه را درونى و براساس ايمان به ارزش هاى گروه عمل كنند . امّا در مورد چگونگى رسيدن به اين مرحله ، بايد به كاربرد تبليغات و آموزش در گروه ها توجّه كنيم. همان طور كه پيش تر تحت همين عنوان گفته شد ، ويژگى بارز دوران ما ، كوشش در متقاعد ساختن همگانى است . البته از ديرباز هر گروهى سعى بر متقاعد ساختن اعضاى خود داشته است و هنوز نيز اين تلاش در گروه هاى اجتماعى وجود دارد ؛ زيرا متقاعدسازى ، عامل مهمى در هم رنگى فرد با گروه و كنترل فرد از سوى گروه به شمار مى آيد. البته ممكن است اين متقاعدسازى از راه تبليغات يا آموزش صورت پذيرد . آموزش ، عمل يا فرايند انتقال دانش و مهارت ، و تبليغات ، ترويج و انتشار منظم يك دكترين خاص است. ما براساس اين كه گروه هاى اوّليه براى متقاعد ساختن اعضاى خود در مورد ارزش ها، ضوابط و هدف هاى گروه _ تا اين كه اين ارزش ها از سوى فرد درونى شود و فرد به آنها مؤمن گردد و طبق آنها عمل كند _ از تبليغات سود مى جويند يا از آموزش ، گروه هاى اوّليه را به دو نوع ، تقسيم مى كنيم و اساس اين بحث بر همين نكته استوار است. عده اى از گروه ها، اساس گرايش افراد به گروه و ايمان به ارزش هاى گروه را ، شناخت و سپس باور قرار مى دهند . در اين نوع از گروه ها، آموزش بر عمل مقدم است . پيش از اين كه كسى به جريان عمل و پذيرش ضوابط رفتارى گروه و سازمان پذيرى كشانده شود ، با جهان بينى ، ايدئولوژى ، فرهنگ ، هدف ها، وسايل رسيدن به هدف ، و نيز ضوابط تنظيم كننده رابطه فرد و گروه آشنا مى گردد . اگر اين شناخت ها عامل كشيده شدن او به گروه شوند ، او آن ارزش ها را درونى مى كند و با عضويت در گروه ، ضوابط آن را مى پذيرد و به اجرا درمى آورد. اين گونه گرايش، مانند ايمان با بصيرت است كه دركتاب هاى اخلاق ذكر مى شود. امّا در مقابل نوع ديگرى از گروه ها هستند كه شروع عضويت را با جاذبه و كشش آغاز مى كنند و رفتار فرد در شروع همراهى با آنها ، براساس همانندسازى است . در ادامه ، اين جريان براى درونى كردن ارزش ها و قلبى شدن و باور به ارزش ها، از تبليغات ، يعنى از ترويج منظم دكترين خود سود مى جويند. البته اين نكته بسيار قابل دقت است كه اين تيپولوژى، براساس روش ماكس وبر ، تيپ كامل و خالصى است كه ذهن بعد از بررسى واقعيات، آن رامى سازد تا در مطالعه دوباره گروه هاى اوّليه، ملاك سنجش ومقايسه قرار گيرد. شايد دو كلمه آموزش و تبليغات به خوبى نتواند بيانگر تفاوت ماهوى اين دو نوع گروه باشد . شايد هم كاربرد كلمه تفاوت ماهوى نيز خيلى روشن و قابل قبول به نظر نرسد . از اين رو ، بايد كمى اين موضوع را بشكافيم. شناخت و علم ، غير از باور و ايمان است . ايمان ، باور داشتن به چيزى است كه به آن علم قطعى داريم . راه تبديل علم به ايمان ، تذكر و تلقين هميشگى است تا علم ، ذره ذره از عقل نظرى به قلب و دل سرايت كند و در آن مستقر شود تا به عمل درآيد . در هر دو نوع گروه ها، تلاش مى شود فرد به ارزش هاى گروه ايمان بيابد و هر دو نيز قطعاً از تلقين سود مى جويند ؛ زيرا بدون تلقين و تذكر ، ايمان حاصل نمى شود . پس تفاوت اين دو نوع گروه در چيست. تفاوت اين دو نوع ، در تقدم شناخت قطعى و استدلالى بر تلقين و ايمان ، يا نبودن چنين حالتى است . در نوع اوّل، ابتدا با قدم عقل ، درستى هدف و راه يافت مى شود و سپس با تذكر هميشگى عقل به قلب ، ايمان به ارزش هاى شناخته شده عقلى ، به دست مى آيد . امّا در نوع دوم ، پيش از اين كه عقل درباره درستى و نادرستى هدف و راه و ارزش هاى گروه به ارزيابى و قضاوت بپردازد ، با شعار و تبليغ و ايجاد جاذبه هاى عاطفى ، فرد را جذب گروه مى كند و او را به جريان همانندسازى با گروه مى كشاند . سپس با شيوه هايى كه پيش تر ذكر شد ، هم رنگى با گروه را در او تشديد مى كند و او در يك جريان ديالكتيكى تشديد و تزايد قرار مى گيرد . به قول ارانسون ، تشديد و تزايد ، فرايندى است كه خود را تغذيه مى كند . وقتى تعهدى كوچك به عمل آمد ، صحنه را براى تعهدات بيشتر فراهم مى آورد. 1 همو مى گويد : فردى را كه تعهد در مورد كارى را نمى پذيرد ، در جنبه اى خيلى كوچك از آن كار درگير بكنيد . اين عمل ، موجب تعهد او به اين هدف مى گردد . وقتى متعهد شد ، احتمال پذيرفتن درخواست بزرگ ترى از طرف او افزايش مى يابد . در اين نوع از گروه ، با لطايف الحيل ، شعار ، تبليغ و ايجاد جاذبه هاى عاطفى ، آن هم با استفاده از جنبه هاى مختلف ، فرد را اندكى به گروه متمايل مى كنند و او را به جريان همانندسازى _ اگر چه اندك _ مى كشانند . سپس از فرصت به دست آمده كه فرد با گروه مرتبط شده است ، براى تبليغ و تلقين بيشتر استفاده مى كنند . مى كوشند از او تعهداتى بگيرند (امروزه مرسوم است كه از اردوها و مجالس ظاهراً دوستانه استفاده مى كنند) . خلاصه در فرآيند تشديد و تزايد تمايل الف _ تعهد ب _ تمايل ب _ تعهد ب او را متعهد مى كنند . اين ارزش هاى تلقين شده كه محبت گروه مربوط به آنها نيز در دل طرف ، جاى گرفته و عملاً به همكارى با آن نيز كشيده شده است ، باعث مى شود كه براى فرار از تعارض شناختى، در شناخت خود تغيير ايجادكند و بكوشد ارزش هاى گروه را درونى سازد. ناهماهنگى شناختى ، اساساً حالتى از تنش است كه از داشتن دو شناخت هم زمان كه از نظر روانى نامتجانس هستند ، به دست مى آيد . از آن جا كه حالت ناهماهنگى شناختى ناخوش آيند است ، مردم براى كاهش سائق آن برانگيخته مى شوند . اين كار با تغيير يك يا هر دو شناخت ، به صورتى كه آنها را با هم سازگار گرداند يا با افزودن شناخت هاى جديد براى پر كردن فاصله ميان شناخت هاى اوّليه ، انجام مى گيرد . از سوى ديگر ، اين نوع از گروه ها در طول اين مدت ، فرد را به درون روابط گروهى _ حتّى (1) بدون اين كه فرد از كثرت و شدت اين روابط به خوبى آگاه باشد _ مى كشند و اعمالى را از او مى خواهند كه اينها نيز به درونى كردن ارزش هاى گروه از سوى فرد ، شدت مى بخشد . خلاصه ، هنگامى كه تصميم ، ابطال ناپذير باشد ، ناهماهنگى بيشتر كاهش مى يابد . مردم اگر نتوانند در مورد تصميم خود اقدام بكنند ، در مورد درستى آن اطمينان بيشترى مى يابند . اصولاً آموزش ارزش هاى گروه به افراد ، بعد از طى مراحلى از وفادارى به گروه انجام مى شود كه در واقع آموزش و استدلال نيست ، بلكه تبليغ در سطح پيچيده ترى است. (2) اكنون به خوبى تفاوت ماهوى اين دو نوع گروه _ براساس تقدم شناخت قطعى بر تلقين و ايمان يا عدم آن _ روشن شده است . فرآيند آن را مى توان از راه نمودار رسم كرد : 1 . شناخت عقلى ر تذكر مستمر ر ايمان ر عمل ر ايمان ر .. . ر ارتباط ر ارتباط بيشتر كاهش ناهماهنگى شناختى 2 . جاذبه هاى عاطفى ر تذكر و تبليغ مستمر ر علاقه بيشتر ر تبليغ مستمر و پيچيده تر درونى كردن ارزش ها ايجاد تعهدات عملى تعهدات بيشتر تعهدات عملى بيشتر

.


1- . ر.ك : آرونسون ، اليوت ، روان شناسى اجتماعى ، ص 139 ، 141 _ 142 .
2- . همان .

ص: 141

. .

ص: 142

. .

ص: 143

4 . رابطه مستقيم و غير مستقيم افراد در گروه

4 . رابطه مستقيم و غير مستقيم افراد در گروهيكى از نكته هاى مهم در نحوه پيدايش اين دو نوع گروه و نيز تشكيل و ادامه حيات آنها كه عامل اساسى تفاوت ماهوى آنها به شمار مى آيد ، تحت عنوان رابطه غير مستقيم يا مستقيم بيان مى شود . در نوع اوّل، فرد ارزش ها را مى پذيرد و هويت و شخصيت خود را براساس آنها شكل مى دهد و از كانال ارزش ها ، با افراد هم نظر و هم ايمان خود براى رسيدن به اهداف مشترك و اقامه ارزش هاى مشترك ، ارتباط برقرار مى كند . ولى در نوع دوم ، فرد ، افراد بالاى گروه را مى پذيرد و هويت و شخصيت خود را در ارتباط با آنان معنا مى بخشد و مى سازد و مستقيماً در ارتباط با آنها قرار مى گيرد . از اين رو در نوع اوّل، رابطه مستقل فرد با گروه ، در عين انسجام صد در صد و سازمان پذيرى كامل _ به علت ايمان قاطع به ضوابط و ارزش هاى گروه _ و در نتيجه ، رسيدن گروه به درجه صد از سازماندارى اجتماعى ، ممكن است ؛ حال آن كه در گروه نوع دوم ، به درجه اى كه رابطه فرد با گروه از استقلال فرد برخوردار باشد ، سازمان پذيرى فرد ناقص است و در نتيجه ، سازماندارى اجتماعى و انسجام گروه نيز ناقص خواهد بود . اگر گروهى از اين نوع بخواهد به انسجام و سازماندارى اجتماعى كامل و بدون حتّى يك درجه بى سازمانى اجتماعى برسد ، بايد رابطه وابسته فرد با گروه برقرار گردد و هويت فرد در گروه منحل شود و فرد ، من بودن خود را از دست بدهد و خود را در مجموعه ما تصور كند . در چنين حالتى ، پيروى هاى كوركورانه و رابطه هاى اعضاى قبيله با رئيس قبيله _ در فرهنگ قبايلى قديم _ تكرار مى شود و اثرى از انديشه و نظر مستقل فرد باقى نخواهد ماند . گفتنى است تشكل هاى سياسى امروز ، يا حزبى است يا سازمانى . در تشكل هاى سازمانى ، غالباً رابطه عضو سازمان از نوع دوم است و در تشكل هاى حزبى ، رابطه نوع دوم با درجه ناقص سازماندارى اجتماعى وجود دارد ؛ يعنى رابطه مستقل فرد با گروه و داشتن درجه اى از آزادى انديشه و رأى ، مستلزم نرسيدن سازماندارى اجتماعى گروه به صد درصد است و اين دو امر در تقابل با هم قرار دارند. نمونه كامل نوع اوّل، جمع ولايت مدار مؤمنان مسلمان است كه شناخت آن مى تواند دستورالعمل تشكل اسلامى و نيز يك تيپ ايده آل _ به مفهوم وبرى آن _ براى محققان بررسى گروه هاى اجتماعى باشد.

.

ص: 144

5 . رابطه مستقيم و غير مستقيم در ولايت مؤمنان

5 . رابطه مستقيم و غير مستقيم در ولايت مؤمنانعلم انسان دو نوع است : علم حضورى و علم حصولى . علم حضورى انسان به خود ، از ابتدا وجود دارد ، ولى علم حصولى انسان به خود ، بعد از علم حصولى انسان به غير خودش تحقق مى يابد . به عبارت ديگر ، انسان در ارتباط با درك غير خود ، به وجود علمى خود در عالم ذهن ، تحقق و واقعيت مى بخشد . اين امر به علم و نيروى عاقله انسان مربوط است ، ولى در مورد نيروى عامله و دل انسان هم ، انسان در ارتباط با چيزى قرار مى گيرد و با اين ارتباط است كه واقعيت عملى خود را تحقق مى بخشد . در مكتب ها و فلسفه هاى گوناگون ، نحوه اين ارتباط و طرف اين ارتباط متفاوت است . هگل مى گويد : انسان خودش را در رابطه با غير خودش معنا مى كند . خودش را مى يابد ، به عنوان من ؛ منى متفاوت از غير من و اساساً متقابل با غير من. (1) در فلسفه هگل ، انسان در ارتباط با انسانى ديگر ، با رابطه ضديت معنا مى يابد و براى اين كه از خود بيگانگى به در آيد ، بايد غير من ، ضد من را از پاى درآورد. سارتر ، انسان را در ارتباط با قدرت انتخاب و انتخابى كه مى كند ، معنا مى بخشد ، ولى در فرهنگ اسلامى ، اصولاً ما انسان را موجودى ناقص و در تكاپوى وصل و ايجاد علقه محبت ، مى شناسيم . محبت ، صفت فعل انسان است و اصولاً هر عملى كه از انسان سرزند _ اگر چه ابتدا به دو نوع شوقى و غضبى تقسيم مى گردد _ در واقع برخاسته از محبت انسان است . اسلام ، انسان ها را براساس محبتشان _ كه شخصيت آنها را مى سازد _ تقسيم بندى مى كند . انسانِ اسلام ، در رابطه با اللّه و با رابطه محبت تحقق مى يابد و مؤمن ناميده مى شود . در اسلام ، انسان اسلام ، برخلاف مكتب هاى ديگر ، نه با خودش و در رابطه با خودش معنا مى شود ، كه اين خودپرستى است ، و نه در رابطه با تاريخ هويت مى يابد ، كه اين تاريخ پرستى است . اسلام ، مكتب خدامحورى و خداپرستى است و انسانِ اسلام ، معناى وجودى و هويتش را از رابطه مستقيم با اللّه به دست مى آورد . در اسلام ، انسانى كه با خدا قطع رابطه كرده ، كافر است . كسى كه خودش را در رابطه با خود يا هر مخلوقى غير خودش معنا مى كند ، رابطه محبت با اللّه ندارد و در نتيجه در ولايت اللّه نيست و كافر است. گفتنى است كه ايمان ، صفت فعل است و چيزى غير از محبتِ ولايت نيست . محبت به اللّه ، تجلى توحيد است و به تعبير امام خمينى رحمه الله در شرح دعاى سحر ، رابطه ولايت با توحيد ، مانند رابطه صورت با هيولى است . البته توضيح اين بحث اساسى را بايد از جاى خود خواست . اگر كسى خود را در رابطه غير مستقيم با خدا قرار دهد _ مثلاً خود را از كانال چيزى مثل بت يا فردى مثل فرعون يا مثل روحانيان بعضى از اديان باطل با خدا مربوط سازد _ مشرك است . همچنين اگر كسى در عين هويت يافتن در رابطه مستقيم با خدا ، رابطه مستقيم ديگرى با خود ، خلق ، تاريخ ، امپرياليزم ، فرزند ، والدين ، دنيا ، پول ، و خلاصه هر چيز غير خدا برقرار كند ، دقيقاً دو محورى و مشرك است. انسانِ اسلام ، موحد ، و جامعه اى كه بر مبناى اسلام ساخته مى شود ، امّت موحد است . انسانِ اسلام ، فقط يك رابطه مستقيم ، آن هم فقط با يك موجود برقرار مى كند و خود بودن و هر چه بودن خود را ، فقط در رابطه با آن موجود ، كه همان اللّه است معنا مى كند و در مى يابد . انسان موحد كه فقط در رابطه با اللّه معنا مى شود و خود را تحقق مى بخشد ، هيچ رابطه مستقيمى با غير اللّه برقرار نمى كند و روابط غير مستقيمش با هر چيزى ، جز از كانال ارتباط با اللّه ، برقرار نمى شود . حتّى يگانگى مؤمنان موحد در امّت موحد ، يا دوگانگى مؤمن و كافر ، بر اثر ارتباط مستقيم مؤمن با مؤمنان ديگر ، و جدايى مستقيمى مؤمن از كافران نيست ، بلكه يگانگى و اتحاد و برقرارى برادرى مؤمنان با هم ، رابطه غير مستقيمى است كه از كانال ارتباط مستقيم با اللّه شكل مى گيرد . سيد قطب تشبيهى دارد كه براى تجسم اين معنا از آن استفاده مى كنيم . او در باب ريخت شناسى جوامع اسلامى مى گويد : به محراب مسجد نگاه كنيد . محراب ، نماد هماهنگى مؤمنان با هم و فروتنى در برابر خدا و يگانگى و وحدت آنها در عبادت حق تعالى است . محراب از چند ضلع تشكيل مى شود كه در قسمت بالاى آن ، اين اضلاع متساوى كه مستقيم بالا آمده اند، رفته رفته باريك مى شوند و در عين باريك شدن ، اندك اندك خم هم مى شوند . اين حالتِ خمِ ملايم و نيز باريك و باريك تر شدن ، ادامه مى يابد تا اين كه همه اضلاع در يك نقطه كه نوك تيز جلويى قسمت بالاى محراب است ، به هم مى رسند . اضلاع محراب ، نماد جامعه اسلامى است . خم شدن اضلاع ، بيانگر فروتنى مؤمنان در برابر خداست . كنار هم بودن اضلاع كه همچنان با هم پيش مى روند ، نماد اين است كه مؤمنان ، بازو به بازوى هم مى دهند و در برابر خدا فروتنى مى كنند و پيش مى روند تا همه در رسيدن به خدا ، به وحدت با هم نيز مى رسند . نماد اين مطلب ، همان ختم شدن همه اضلاع به نقطه جلويى بالاى محراب است . اين مطلب ، ذهن شما را آماده فهم تجسمى مى كند كه ما در خصوص موضوع مورد بحث خودمان مى آوريم . (2) گنبدى را در نظر بگيريد . گنبد تقريباً يك نيمكره است . مورد نظر ما ، قسمت داخلى گنبد است . در قسمت پايين نيمكره كه به صورت دايره است ، ميخ هاى ريزى را به فاصله هاى مساوى بكوبيد . در نقطه وسط و رأس گنبد هم يك ميخ بزرگ نصب كنيد . بعد از هر ميخ كوچك در قسمت پايينى گنبد ، يك رشته سيم به ميخ بزرگ بالاى گنبد وصل كنيد . با يك نگاه به قسمت پايين گنبد ، متوجّه مى شويد كه هيچ ميخ كوچكى در اين قسمت ، با ميخ كوچك ديگر ، رابطه مستقيم ندارد . هر ميخى فقط و فقط يك ارتباط با غير خودش دارد و آن هم رابطه با ميخ بالاى گنبد است . امّا اگر به بالاى گنبد نگاه كنيد ، مى بينيد رشته هاى سيمى كه از ميخ هاى كوچك به طرف بالاى گنبد كشيده شده است ، همگى در ميخ بزرگ بالاى گنبد به هم رسيده اند. فرض كنيد جريان برق را به يكى از ميخ هاى كوچك وصل كرديد . به مجرد وصل جريان برق به يكى از ميخ هاى كوچك ، جريان برق را در همه ميخ هاى كوچك مى بينيد ؛ حال آن كه هيچ يك از ميخ هاى كوچك ، به ميخ كوچك ديگرى وصل نشده است . اتصال ميخ هاى كوچك ، اتصال غيرمستقيم است و همه اين روابط غيرمستقيم ، از كانال ميخ وسط گنبد مى گذرد . اين يك تمثيل براى فهم بهتر موضوع است . انسان در اسلام ، فقط يك رابطه مستقيم با اللّه دارد و بر مبناى همين يك ارتباط مستقيم با اللّه است كه ارتباط غيرمستقيمش با انسان هاى يگر ، فقط از اين كانال مى گذرد . به اين آيه توجّه كنيد : « يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ ؛ (3) اى كسانى كه به اللّه گرويده ايد! همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد » . در اين آيه ، مؤمنان به اعتصام به حبل اللّه فراخوانده شده اند و هر مؤمن ، به حبل اللّه اعتصام مى كند . خداوند بعد از اين امر به اعتصام به حبل اللّه ، بلافاصله از تفرقه نهى فرموده و به عبارت ديگر ، اعتصام به حبل اللّه را در مقابل تفرقه قرار داده است . از اين رو ، مى فهميم كه از اعتصام به حبل اللّه ، اتحاد مؤمنان نتيجه مى شود كه در مقابل تفرقه مؤمنان قرار داده شده است . بزرگان دين هم هرگاه بخواهند مؤمنان را به اتحاد و دورى از تفرقه دعوت كنند ، به همين آيه استدلال مى كنند . خود اين آيه ، به روشنى نشان مى دهد كه اتحاد مؤمنان و الفت ميان قلوب آنها ، چيزى نيست كه در يك رابطه غير مستقيم انسان با انسان به وجود آيد ، بلكه از رابطه غيرمستقيم مؤمنان با هم ، آن هم از كانال ارتباط مستقيم با اللّه پديدار مى شود . در اين صورت ، پراكندگى و تفرقه نيز از ميان مى رود . خداوند در دنباله آيه مى فرمايد : «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ ؛ (4) خداوند بين قلب هاى شما _ بعد از اين كه دشمن بوديد _ الفت برقرار كرد» . به اين معنا بعد از توجّه دوباره به نحوه ورود فرد به گروه در دو نوع گروه اوّليه كه بحث كرديم ، توجّه كنيد . به خوبى تفاوت دو نوع را مى يابيد. پس روشن شد كه در اعتصام به حبل اللّه است كه مؤمن با مؤمن ديگر به اتحاد مى رسد و قلب هايشان به هم پيوند مى خورد و تفرقه از ميانشان برمى خيزد و مؤمنان برادر يكديگر مى شوند . همچنين دشمنى مؤمن با كافر ، منافق و مشرك ، رابطه مستقيم ميان مؤمن و كافر نيست ، بلكه رابطه غيرمستقيم است كه از كانال اللّه مى گذرد ؛ زيرا شخصيت مؤمن و شخصيت كافر ، شخصيتى است كه فقط در رابطه با اللّه معنا دارد و بس . مؤمن يعنى مؤمن به اللّه ، و كافر يعنى كافر به اللّه و همان طور كه شخصيت مؤمن از رابطه مؤمنانه فرد با اللّه ، و شخصيت كافر در رابطه كافرانه اش با اللّه شكل گرفته است ، ارتباط دشمنانه مؤمن و كافر نيز ، ارتباطى غير مستقيم و از كانال اللّه است . به اين آيه توجّه كنيد : «يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَآءَ ؛ (5) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن مرا و دشمن خودتان را هم پيوند نگيريد» . خداوند در اين آيه هم ، رابطه غير مستقيم مؤمن و ضد مؤمن را بيان مى كند . اين رابطه از كانال اللّه مى گذرد و اصلاً معيار سنجش دشمن مؤمن بودن ، همان دشمن خدا بودن است . توجّه كنيد كه آيه ابتدا مى گويد : «لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّى ؛ دشمن مرا نگيريد» ، و بعد مى گويد : «وَ عَدُوَّكُمْ ، دشمن خودتان را» . اگر مؤمن بخواهد مرز تولى و تبرى خود را مشخص كند ، ابتدا بايد دشمن خدا را تشخيص دهد و او را ولى خود نگيرد ، و بعد دشمن خودش را _ كه به علت ماهيت مؤمنانه اش ، كسى جز دشمن خدا نيست _ تشخيص دهد و آنان را از دايره ولايت براند . اگر بنا باشد خدا بگويد دشمنانتان را دوست نگيريد «لا تتخذوا عدوكم اولياء» ، اين نمى تواند چيزى جز يك تذكر باشد ؛ زيرا هيچ انسان و حتّى حيوانى در جهان نيست كه با دشمن آشكار و شناخته شده اش پيوند محكم دوستى برقرار كرده باشد يا برقرار كند و اين مطلب به نزول آيه قرآن نياز ندارد . خداوند در اين آيه مى خواهد به اين حالت طبيعى انسان كه دشمن خود را دوست نمى گيرد ، رهنمود مكتبى بدهد كه دشمن مرا دوست نگيريد . از اين رابطه ، دشمن خدا ، دشمن مؤمن ، قرار داده مى شود و از ولايت مؤمنان خارج مى گردد. نمونه اى بياوريم . خانواده ، گروه اوّليه اى است مبتنى بر تقدم محبت و تلقين بر شناخت اصولى هنجارهاى آن ، ولى گروه ايمانى اى مانند مؤمنان صدر اسلام ، گروه منسجم و اوّليه اى است مبتنى بر تقدم شناخت بر تلقين . امام على عليه السلام وقتى وضعيت خود را در اوايل قدرت اسلام در مدينه در كنار پيامبر تشريح مى كند ، مى فرمايد : «ولقد كنا مع رسول اللّه نقتل آبائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا ؛ (6) ما با رسول خدا بوديم و پدران و پسران و برادران و عموهايمان را مى كشتيم» . اين توصيفِ دو صف مقابل هم در جنگ ميان اسلام و كفر است ؛ آن هم در جامعه اى كه تا پيش از بعثت پيامبر ، هيچ چيز بالاتر از پيوندهاى گروه اجتماعى خانواده و قبيله در آن نبود . مؤمنان با رابطه غير مستقيم از كانال اللّه ، دور هم جمع شدند و با هر چه باطل بود _ اگر چه قوى ترين پيوندهاى حاصل از رابطه مستقيم انسان ها با هم باشد _ درافتادند. با توجّه به مطالبى كه در مورد رابطه غير مستقيم در ولايت مؤمنان بيان كرديم ، مى توانيم به اصل بحث برگرديم و تفاوت دو نوع گروه براساس ارتباط مستقيم يا ارتباط غير مستقيم ميان اعضاى گروه را بيشتر مورد دقت قرار دهيم . يكى از نكات مهم اين است كه در رابطه غيرمستقيم فرد با گروه ، عضويت فرد در گروه براى او اصالت ندارد ، بلكه منشأ ارتباط فرد با گروه ، ارتباط فرد با اللّه است و همين ارتباط مستقيم با اللّه ارزش دارد . البته چون شخصيت افراد مؤمن همسان است و از سوى ديگر طرف ارتباط مستقيم فرد ، او را به ارتباط و ولايت مؤمنان فرمان داده و سرنوشت او را با سرنوشت آنها گرده خورده اعلام كرده است ، فرد مؤمن در ارتباط با مؤمنان قرار مى گيرد . خداوند مى فرمايد : « الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَ_تُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ ؛ (7) مردان و زنان مؤمن ، ولىّ يكديگرند . به معروف امر و از منكر نهى مى كنند» . استاد شهيد مطهرى در كتاب ولاءها و ولايت ها مى نويسد : چون ولى يكديگرند ، سرنوشتشان به هم مربوط است و چون سرنوشتشان به هم مربوط است ، براى داشتن سرانجامى شايسته ، مراقب يكديگر هستند و يكديگر را به ارزش ها، امر و از ضد ارزش ها نهى مى كنند.

.


1- . ر.ك : هگل ، گئورگ ويلهلم فريدرش ، خدايگان و بنده ، ص 26 .
2- . در مورد اين كه اتحاد مطلق ميان مؤمنان چگونه ايجاد مى شود ، ر. ك : مطهرى ، مرتضى ، مقاله روان شناسى اجتماعى اسلامى ، (جلوه هاى معلمى استاد) .
3- . آل عمران ، آيه 103 .
4- . آل عمران ، آيه 103 .
5- . ممتحنه ، آيه 1 .
6- . ر.ك : نهج البلاغه ، خطبه 56 .
7- . توبه ، آيه 71 .

ص: 145

. .

ص: 146

. .

ص: 147

. .

ص: 148

. .

ص: 149

. .

ص: 150

6 . نتيجه و راهكار

6 . نتيجه و راهكارنكته اى كه ما به تناسب بحثمان تذكر مى دهيم اين است كه لازمه اين كه فرد در گروه بتواند امر به معروف و نهى از منكر كند _ يعنى بتواند همواره بر اجراى اصول و ارزش ها در گروه تأكيد ورزد و ضد ارزش ها را طرد كند _ اين است كه ارزش ها و ضد ارزش ها را مستقل از افراد بشناسد و تفاوت ميان دو نوع گروهى كه مطرح ساختيم ، عميقاً از همين نكته متأثر است . شايد با نگاهى سطحى به اين مطلب ، مشكل به نظر برسد كه بتوان آن را زيربناى تيپ بندى در بحث گروه هاى اوّليه قرار داد ، ولى اگر در مباحث پيشين دقت شود ، به روشنى اهمّيت اين نكته روشن مى گردد . وقتى فرد در گروه، مستقل از افراد و رهبران گروه ، ارزش ها و ضد ارزش ها را مى شناسد و به آنها مؤمن است ، مى تواند هر عملى _ از هر فردى در گروه _ را ارزيابى كند و معروف يا منكر بودن آن را تشخيص دهد و براساس ايمانش به ارزش ها موضع گيرى كند . به ويژه اين كه او در رابطه اى غير مستقيم با گروه پيوند خورده و ايمانش به ارزش ها، او را به عضويت گروه كشانده است . پس عضويت در گروه ، اهميتى بالاتر از ارزش هاى مورد قبولِ او ندارد كه در مقابل گروه بايستد و انتقاد كند . امّا در گروه با رابطه مستقيم ، كه تلقين ارزش ها مقدم بر شناخت ، و همانندىِ فرد با رهبران يا با كلّيت گروه ، اساس پيوند فرد به گروه است ، فرد به اين دليل هنجارها و ارزش هاى گروه را مى پذيرد كه خود را با گروه هماند سازد ، نه به اين علت كه اين هنجارها وجود او را قبضه كرده اند. در همانندى فرد با گروه كه به پذيرش و اجراى ضوابط رفتارى و هنجارها و ارزش هاى گروه مى انجامد _ همان طور كه از ارانسون هم نقل كرديم _ رضايت درونى حاصل نمى گردد ؛ زيرا خود اعمالى كه فرد انجام مى دهد ، برايش اهمّيت ندارند ، بلكه آنچه برايش مهم است ، مثل افراد خاصى بودن است . افراد باجاذبه براى فرد همانندى كننده ، هر طور بگردند ، فرد همانندى كننده هم همان طور مى گردند . پس او چگونه مى تواند اعمال آنها را با ملاك هايى مستقل از ايشان ارزيابى كند و بر تعهد در خصوص ارزش هاى خاص پاى بفشارد؟ اين نكته ، آن قدر در سرنوشت گروه ها و اجتماعات اهمّيت دارد كه يكى از آفات انقلاب ها _ كه باعث انحراف بيشتر انقلاب هاى بشرى از اهداف اوّليه اش شده است _ همين است كه افراد رده هاى پايين گروه ، به جاى شناخت ها و ضدها و ايمان به آنها ، به رهبران گروه علاقه مند مى شوند ، آنها را ملاك ارزش و ضد ارزش مى شناسند و دنبال آنها حركت مى كنند . در اين باره از كلام امير مؤمنان على عليه السلام استمداد مى جوئيم . نقل شده است كه در دوران خلافت امام على عليه السلام و در ميدان جنگ ، مردى نزد آن حضرت آمد و گفت : من شما و دشمنان را در گذشته ، زير پرچم توحيد و در ركاب پيامبر خدا در جنگ با كفار ديدم . اكنون شما را مخالفت هم مى يابم . چگونه دريابم كدام يك حق است؟ حضرت فرمود : «حق را بشناس ، اهل حق را خواهى شناخت . باطل را بشناس ، اهل باطل را خواهى شناخت» ؛ يعنى شناخت ارزش ها، مستقل از افراد و مقدم بر آنها باشد . همين امر ، هويت خاص گروه مؤمنان را ايجاد مى كند و آن را از گروهى كه فرآيند عضوگيرى در آن ، براساس تقدم تلقين بر شناخت و در نتيجه تقدم عضويت بر شناخت ارزش ها و ايمان به آنهاست ، جدا مى سازد . اين مطلب ، يكى از جنبه هاى ساختارى مناسب براى اقامه امر به معروف و نهى از منكر است و وضعيت مقابل آن ، جنبه ساختارى مانع امر به معروف به شمار مى آيد.

.

ص: 151

. .

ص: 152

. .

ص: 153

فهرست منابع

فهرست منابع1 . آرونسون ، اليوت ، روان شناسى اجتماعى ، ترجمه حسين شكركن ، چ 3 ، تهران ، انتشارات رشد ، 1366 . 2 . آگبون ، ويليام و مى يو نيمكوف ، زمينه جامعه شناسى ، اقتباس : امير حسين آريان پور ، چ 10 ، تهران ، شركت سهامى كتاب هاى جيبى (با همكارى مؤسسه انتشارات فرانكلين) ، 1356. 3 . آل برگر ، پيتر ، دعوتى به جامعه شناسى ، ترجمه شهره مهدوى ، انتشارات دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران . 4 . اتكينسون ، ريتا و ديگران ، زمينه روان شناسى ، محمدتقى براهنى و ديگران ، چ اوّل ، انتشارات رشد ، 1367 . 5 . امام على عليه السلام ، نهج البلاغه ، گردآورى : شريف رضى ، تصحيح صبحى الصالح ، قم ، دار الهجرة (بى تا) . 6 . بروس ، جرالد ، تاريخ مردم شناسى ، ترجمه على انتظارى ، انتشارات جهاد دانشگاهى مشهد ، 1373. 7 . بيرو، آلن ، فرهنگ علوم اجتماعى ، ترجمه باقرساروخانى ، انتشارات كيهان ، چاپ اوّل ، 1366. 8 . پورمقدس ، على ، روان شناسى انگيزه ها و عواطف ، چ2 ، اصفهان ، مؤسسه انتشاراتى مشعل ، 1367 . 9 . تايلور ، اى جى پى ، فرهنگ و تمدن . 10 . ترنر ، جاناتان ، مفاهيم و كاربردهاى جامعه شناسى ، ترجمه محمّد فولادى و محمّد عزيز بختيارى ، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى رحمه الله چ اوّل ، 1378 . 11 . حرّانى (ابن شعبه) ، حسن بن على ، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله ، ترجمه و تحقيق صادق حسن زاده ، انتشارات آل على ، چ اول ، 1382 . 12 . حرّ عاملى ، محمّد بن حسن ، وسايل الشيعة ، مؤسسه آل البيت ، چ اوّل ، 1409 ق . 13 . خمينى ، [ امام ] سيد روح اللّه ، توضيح المسائل . 14 . دوركيم، اميل، تقسيم كار اجتماعى، ترجمه باقر پرهام ، چ1 ، بابل ، كتابسراى بابل ، 1369. 15 . دوركيم ، اميل ، قواعد روش جامعه شناسى ، ترجمه على محمّد كاردان ، چ1 ، تهران ، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ، 1368 . 16 . رفيع پور ، فرامرز ، آناتومى جامعه (مقدّمه اى بر جامعه شناسى كاربردى) ، شركت سهامى انتشار ، ج دوم ، 1380 . 17 . رفيع پور ، فرامرز ، آنومى يا آشفتگى اجتماعى : پژوهشى در زمينه پتانسيل آنومى در شهر تهران ، چ1 ، تهران ، سروش ، 1378. 18 . رفيع پور ، فرامرز ، جامعه روستايى و نيازهاى آن ، شركت سهامى انتشار ، تهران ، 1364. 19 . رفيع پور ، فرامرز ، كندوكاوها و پنداشته ها: مقدمه اى بر روش هاى شناخت جامعه و تحقيقات اجتماعى ، چ5 ، تهران ، شركت سهامى انتشار ، 1372. 20 . روسك ، جوزف و وارن ، رولند ، مقدمه اى بر جامعه شناسى ، ترجمه بهروز نبوى و احمد كريمى ، كتاب خانه فروردين ، چاپ دوم ، سال 1355. 21 . روشه ، گى ، كنش اجتماعى ، مقدمه اى بر جامعه شناسى عمومى ، ج 1 ، ترجمه هما زنجانى زاده ، چ 1 ، مشهد ، انتشارات دانشگاه فردوسى ، 1367 . 22 . ستوده ، هدايت اللّه و ديگران ، آسيب شناسى اجتماعى (جامعه شناسى انحرافات) ، چ4 ، مؤسسه انتشارات آواى نور ، 1376 . 23 . سياسى ، على اكبر ، علم النفس يا روان شناسى از تربيت ، تهران ، كتابفروشى دهخدا، 1355. 24 . سيف ، على اكبر ، اندازه گيرى و ارزش يابى پيشرفت تحصيلى ، انتشارات آگاه ، 1371 . 25 . شولتز ، دوآن و شولتز ، سيدنى آلن ، نظريه هاى شخصيت ، ترجمه يحيى محمدى ، چ3 ، تهران ، مؤسسه نشر ويرايش ، 1379. 26 . صدّيق اورعى ، غلامرضا ، بررسى مسايل اجتماعى ايران ، انتشارات خوشه و كتاب امروز ، 1370 . 27 . صدّيق اورعى ، غلامرضا ، جامعه شناسى مسائل اجتماعى جوانان ، چ1 ، مشهد ، انتشارات جهاد دانشگاهى مشهد ، 1374 . 28 . صدّيق سروستانى ، رحمت اللّه ، آسيب شناسى اجتماعى ، جزوه درس آسيب شناسى اجتماعى دوره كارشناسى ، تهران ، دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران ، 1374 . 29 . ضميرى ، محمّد رضا ، مناسبات جامعه شناسى و حديث (مجموعه بحث ها و گفتگوها) ، انتشارات دار الحديث ، ج اوّل ، 1384 . 30 . عسگرى خانقاه ، تحول فرهنگى و الگوهاى آن ، در مجموعه مقاله هاى سمينار جامعه شناسى و توسعه ، چ اوّل ، انتشارات سمت . 31 . علاقه بند، على، جامعه شناسى آموزش و پرورش، چ3، تهران، كتابخانه فروردين ، 1366. 32 . فرجاد ، محمدحسين ، آسيب شناسى اجتماعى : ستيزه هاى خانواده و طلاق ، چ1 ، تهران ، انتشارات منصورى ، 1372. 33 . فرجاد ، محمدحسين ، آسيب شناسى اجتماعى و جامعه شناسى انحرافات ، چ2 ، تهران ، دفتر تحقيقات و انتشارات بدر ، 1358. 34 . قنادان ، منصور و مطيع ، ناهيد و ستوده ، هدايت اللّه ، جامعه شناسى مفاهيم كليدى ، چ2 ، مؤسسه انتشارات آواى نور ، 1376 . 35 . كلاين برگ ، اتو ، روان شناسى اجتماعى ، ترجمه على محمّد كاردان ، ج1 ، چ2 ، تهران ، شركت سهامى نشر انديشه با همكارى مؤسسه انتشارات فرانكلين ، 1346 . 36 . كينگ ، ساموئل ، جامعه شناسى ، ترجمه مشفق همدانى ، چ6 ، تهران ، مؤسسه انتشارات اميركبير ، 1353 . 37 . گيدنز ، آنتونى ، جامعه شناسى ، ترجمه منوچهر صبورى ، چ5 ، تهران ، نشر نى ، 1378. 38 . لوى برول ، هانرى و ديگران ، حقوق و جامعه شناسى ، گزيده و ترجمه مصطفى رحيمى ، چ1 ، تهران ، سروش ، 1371 . 39 . لياقت ، غلامعلى ، جزوه آسيب شناسى اجتماعى ، جزوه تحقيقى منتشر نشده ، قم ، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه (پژوهشكده حوزه و دانشگاه) ، [بى تا] ، 60صفحه. 40 . محسنى تبريزى ، على رضا ، جامعه شناسى انحرافات ، جزوه درس آسيب شناسى اجتماعى دوره كارشناسى ، تهران ، دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران ، 1373 . 41 . محسنى ، منوچهر ، جامعه شناسى عمومى ، چ9 ، تهران ، كتابخانه طهورى ، 1368. 42 . مزلو ، آبراهام ، انگيزش و شخصيت ، احمد رضوانى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1376. 43 . مَزلو ، ابراهام ، انگيزش و شخصيت ، ترجمه احمد رسولى (گروه ترجمه بنياد پژوهش هاى اسلامى) ، چ1 ، مشهد : معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى ، 1367 . 44 . مطهرى ، مرتضى ، آشنايى با علوم اسلامى _ كلام و عرفان _ انتشارات صدرا ، قم ، 1358 . 45 . مطهرى ، مرتضى ، ختم نبوت ، تهران ، انتشارات صدرا ، 1369. 46 . مطهرى ، مرتضى ، عنصر امر به معروف و نهى از منكر در نهضت حسينى ، انتشارات حزب جمهورى اسلامى . 47 . مطهرى ، مرتضى ، «روان شناسى اجتماعى اسلامى» ( چاپ شده در مجموعه مقالات : جلوه هاى معلمى استاد ، چ اوّل ، انتشارات دفتر امور كمك آموزشى وزارت آموزش و پرورش ) . 48 . مطهرى ، مرتضى ، مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى ، انتشارات صدرا ، قم ، بى تا . 49 . نورى ، حسين بن محمّد تقى ، مستدرك الوسائل ، مؤسسه آل البيت ، چ اوّل ، 1407 ق . 50 . هگل ، گئورگ ويلهلم فريدريش ، خدايگان و بنده ، ترجمه محمود عنايت ، تهران ، خوارزمى ، 1368.

.

ص: 154

. .

ص: 155

. .

ص: 156

. .

ص: 157

فهرست مطالب

فهرست مطالب

.

ص: 158

. .

ص: 159

. .

ص: 160

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109